جوان آنلاین: روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز آغاز قیام زندهیاد کلنل محمدتقی خان پسیان است. از این روی و در مقال پی آمده، بسترهای این رویداد تاریخی مورد بازخوانی قرار گرفته است. امید آنکه پژوهندگان و علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
در کیستی محمدتقی پسیان
محمدتقی پسیان به سال ۱۲۷۰ش، در تبریز به دنیا آمد. او علوم قدیم و جدید، فارسی، عربی و سایر زبانهای خارجی را در منزل، مکتب و مدرسه لقمانیه تبریز فرا گرفت و در ۱۵سالگی به مدرسه نظام تهران راه یافت. پسیان بعد از پنج سال، از سوی وزارت جنگ با درجه نایب دومی (ستوان دومی)، به خدمت ژاندارمری در آمد. درجه پسیان پس از دو سال خدمت به سلطانی (سروانی) ارتقا یافت. وی در سال ۱۲۹۱در مدرسه ژاندارمی یوسفآباد، معلم و مترجم شد و پس از آن به درجه یاوری (سرگردی) رسید. اولین مأموریت پسیان، برقراری امنیت راه قزوین ـ همدان بود. از آنجا که این دوران همزمان با شروع جنگ جهانی اول بود، او با تشکیل دولت مهاجرین، در صف مقدم وطنخواهان و مدافعان قرار گرفت. با گسترش جنگ و ورود نیروهای روسی به ایران، یک ائتلاف سیاسی ـ نظامی میان آلمان و عثمانی و گروهی از ملیون ایرانی شکل گرفت. در این مقطع ماژور دماره (فرمانده ژاندارمری غرب) به پسیان (فرمانده گردان همدان) دستور خلع سلاح قزاقان همدان را داد. سرتیپ محمود آقا (فرمانده قزاق)، این دستور را رد کرد و قزاقان با سنگربندی و تقویت استحکامات در تپه مصلی آماده جنگ شدند. سرانجام محمدتقیخان و نیروهایش، همدان را از منطقه نفوذ نیروهای روسیه خارج کردند. با این همه به سبب برتری ارتش روسیه، ناگزیر از عقبنشینی به کرمانشاه شدند. در کرمانشاه ادامه مقاومت در برابر نیروهای خارجی به دلیل نبود اتحاد و اسلحه غیرممکن شده و نیروهای وطنخواه به عثمانی پناه بردند. پس از این ناکامی، پسیان از فرماندهی قوا کنارهگیری کرده و به آلمان میرود. محمدتقی پسیان در آنجا تحصیلات نظامی خود را ادامه داده و نخستین هوانورد ایرانی میشود که در آلمان به انجام این امر پرداخته است. کلنل محمدتقی خان پسیان پس از بازگشت به ایران در هفدهم شهریورماه ۱۲۹۹ به ریاست ژاندارمری خراسان نائل میشود. او از ابتدای تصدى ژاندارمری، با مشکلات بسیاری مواجه بود. از جمله مشکلات پسیان، پرداخت حقوقات معوقه کارمندان ژاندارمری و پاسخگویى به طلبکاران است. بیپولی و بدحسابى اشخاص در پرداخت بدهیها چنان بود که محمدتقی خان در عرض دو ماه، چهار بار اقدام به استعفا کرد. در آن مقطع قوامالسلطنه حاکم مطلق خراسان بود و آنگونه که میگویند، ابتدا روابط خوبی میان او و کلنل برقرار بود. حتی یک نوبت که محمدتقی خان به جهت عدم پرداخت حقوق کارمندان قصد استعفا داشت، قوام بیمعطلی اعتبار لازم را تأمین میکند و در اختیار وی میگذارد. کلنل خود در باره آن دوران مىنویسد: «به خوبى حس مى کردم که مقصود از اعزام من به خراسان، اصلاح ژاندارمرى نبوده و کسى در خراسان طالب انتظام حقیقى امور نمىباشد، بلکه مقصود این بود که در دست پنجه قادرى اسیر مانده و وجود معطله شده، بالاخره به بیکفایتى معرفى و مفتضح شوم...». اما تلاش پسیان در ایجاد تشکیلاتی منظم و انجام اصلاحاتی همچون کوتاه نمودن دست افرادی که اموال دولتی را به مصارف شخصی میرساندند، ایجاد نظم و تخصیص بودجه ژاندامری به مصارف این مرکز، ایجاد امنیت با دستگیری سارقان مسلح و ایجاد تشکیلات جهت سازماندهی محاسبات آستان قدس رضوی (ع) و همچنین تأمین استقلال اقتصادی و سیاست خارجی، زمینههای ایجاد اختلاف میان او و قوام السلطنه را فراهم میسازد، چراکه قوام در اواخر دوران حاکمیتش بر خراسان، اقدام به مصادره املاک آستان قدس رضوی نیز مینماید. این اختلافات کماکان ادامه داشت تا اینکه وقوع کودتا در پایتخت، زندگی کلنل را وارد مسیر تازهای کرد.
چرایی وقوع کودتا در پایتخت
در سال، ۱۲۹۹ ایران هنوز از تبعات اقتصادی جنگ جهانی اول و قحطی بزرگ فارغ نشده و اوضاع کشور بسیار سخت و بحرانی بود. در این دوران وثوقالدوله بعد از به سرانجام نرسیدن قرارداد ۱۹۱۹ (که ایران را تحتالحمایه بریتانیا قرار میداد)، کنار رفت و فتح الله اکبر سپهدار رشتی - که به بیکفایتی شهرت داشت- جایگزین وی شد. در چنین شرایطی ادموند آیرونساید فرمانده نیروهای انگلیسی مستقر در ایران که از پیشروی بلشویکهای طرفدار مسکو به طرف تهران و ضعف نخستوزیر سپهدار رشتی به ستوه آمده بود، اوضاع را برای منافع انگلیس وخیم ارزیابی کرد، چراکه این وضعیت، مصادف با خروج نیروهای انگلیسی از ایران بود. از این روی آیرونساید، به فکر انجام یک کودتا برای روی کار آوردن یک دولت دستنشانده، اما مقتدر افتاد. آیرونساید در خاطراتش به این موضوع اشاره میکند و مینویسد: «یک دیکتاتور نظامی میتواند مشکلات ایران را حل کند و ما امکان پیدا میکنیم که بیهیچ دردسری، قوایمان را از ایران بیرون ببریم...». او اسمایت را مأمور پیدا کردن عوامل و تدارکات کودتا میکند. اسمایت هم نهایتاً رضا سوادکوهی از ایل پالانی آلاشت و سیدضیاءالدین یزدی مدیر روزنامه رعد را - که سرسپردگی شدیدی به سفارت بریتانیا داشت- به آیرونساید معرفی مینماید. سرانجام پس از ماهها برنامهریزی و صرف هزینههای مالی، در سوم اسفند ۱۲۹۹، تهران به تصرف قوای کودتاچی در میآید.
عمر کوتاه دولت کودتا
با وقوع کودتا و تصرف تهران به دست نیروهای قزاق، دولت عملاً قدرت را از دست داد و احمدشاه مجبور شد سید ضیاءالدین را به رئیس الوزرایی و رضاخان را با لقب سردار سپه به وزارت جنگ و فرماندهی لشکر قزاق منصوب کند، اما رئیس الوزرایی سیدضیاء موجبات مخالفت احمد قوام به عنوان والی خراسان را فراهم کرد و رابطه خصمانهای میان آن دو به وجود آمد. نهایتاً کار به جایی کشید که صدراعظم جدید، کلنل پسیان را به سمت والیگری نظامی خراسان منصوب کرد و در مأموریتی از او خواست تا قوام را همراه با چند تن از چهرههای با نفوذ مشهد دستگیر و به تهران اعزام نماید. کلنل پسیان، اما از ماهیت اقدامات سیدضیاء مطلع نبود، اما به واسطه آنکه والی خراسان را عنصری ضدمردمی میشناخت، در ۱۳ فروردین ۱۳۰۰ قوام را دستگیر و تحت الحفظ روانه زندان عشرت آباد کرد. پسیان در خصوص نحوه دستگیری قوامالسلطنه مىنویسد: «من به خراسان خدمت کردهام. من مردى خدمتگزار دولتم و اگر روزى قوام السلطنه را توقیف کردم، به امر دولت مرکزى بوده است. حتى به من امر شد که او را تلف کنم، ولى من این امر را اطاعت نکردم، زیرا قوامالسلطنه در هیچ محکمه رسمى محکوم به مرگ نشده بود و کشتن او را وظیفه خود نمیدانستم و تحتالحفظ وى را به مرکز فرستادم تا خودشان هرچه مىخواهند بکنند...».
با این همه عمر دولت کودتایی سیدضیاء، ۱۰۰ روز بیشتر طول نکشید و در چهارم خردادماه ۱۳۰۰، فرمان عزل وی از سوی احمد شاه صادر شد. در واقع وحشت شاه از تضعیف سلطنتش به دلیل عملکرد چالشبرانگیز سیدضیاء در دستگیری و زندانی کردن شخصیتهای تراز اول سیاسی - اقتصادی کشور، کمکم شدت گرفت. به همین روی برای پایان دادن به این نگرانی، سیدضیاء را که در میان همگان شخصیتی منفور بود، از صدارت خلع کرد و با آزاد ساختن قوام، وی را به عنوان رئیسالوزرای جدید برگزید.
اصلاحاتی که شرایط را بهبود بخشید
کلنل در مدت دوماهه والیگری خود بر خراسان، اصلاحات مفیدی را به انجام رساند. وی با کمک مالی مسیو دوبوا مدیر بلژیکی خزانه خراسان، ژاندارمری استان را توسعه داد. پسیان با مشورت هم او یک کمیسیون مالی برای رسیدگی به فرار مالیاتی شخصیتهای دستگیر شده خراسان ایجاد کرد. کمیسیون مذکور هم اموال قوامالسلطنه را مشتمل بر خانه، سکههای طلا، ارز خارجی، ۱۰۰ رأس اسب و چند خودرو شناسایی و مالیات سنگینی برای وی و برخی رجال مشهدی دستگیر شده، تعیین نمود. کلنل در حوزه نظامی نفرات، کادر ژاندارمری را افزایش داد و چند کمیسیون را برای بهبود کیفیت سازمانی ژاندارمری ایجاد و فرمانداری شهرهای مهم مانند قوچان، نیشابور و تربتحیدریه را در دست صاحبمنصبان قرار داد. در حوزه اقتصادی ـ سیاسی، مالیات عقبمانده زمینداران را وصول کرده و بر اقدامات نیابت تولیت آستان قدس - که دچار سوء مدیریت شده بود- نظارت و ساختار اداری استان خراسان را دستخوش تحول کرد. وی برخی از اشرار همچون خداوردیخان و برادرش اللهوردی را نیز به مجازات رساند. وی اقدامات عامالمنفعه فراوان دیگری چون: کاهش قیمت نان و ارزاق عمومی، ساخت بیمارستان و مراکز قرنطینه و درمان بیماران واگیردار در مشهد، ایجاد بستر احداث مدارس جدید در خراسان، ساخت اولین سیلوی ذخیره گندم در استان خراسان، تلاش برای ترک معتادان استان خراسان و شهر مشهد، تسریع برقکشی در این شهر، ترمیم آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی در توس و سنگفرش خیابانها و پیادهروهای خاکی مشهد جهت آسایش مردم را انجام داد. پسیان در خصوص اقداماتش در دوره والیگری مىنویسد: «من ایران و ایرانی را نه فقط دوست داشته، بلکه پرستش میکنم... مرا اگر بکشند، قطرات خونم کلمه ایران را ترسیم خواهد نمود و اگر بسوزانند، خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد. قدمی بر خلاف رضای خدا و صلاح مملکت برنداشتم... به تصدیق دوست و دشمن، عفت و شرافت سربازی را همیشه محفوظ داشتهام... حاضرم ثابت کنم درمدت دو ماه زمامداریم، قدمى برخلاف رضاى خدا و صلاح مملکت برنداشتم. به تصدیق دوست و دشمن، عفت و شرافت سربازى را همیشه محفوظ داشتهام. آنچه کردهام مطابق حکم بوده و از قضا احکام هم به حق صادر مىشده است و گمان ندارم در تاریخ ایران و مخصوصاً در تاریخ مشروطیت، چنین نظم و ترتیبى به ظهور و بروز رسیده باشد. من اولین کسى هستم که حساب وجوه دریافتى ایام تصدى خود را به میل و رضاى خاطر خود پس داده و از بودجه مصوبه ایالتى، فقط آن مقدار به خرج آوردم که استحقاقش را داشتم و براى پرداخت مستمریهاى فقرا و ضغفا لازم و واجب بود. براى اولین دفعه اعانهاى که براى قشون گرفته مىشد، به همان مصرف خودش رسانده و به کمک صاحب منصبان لایق و فداکار خود و به سرعت برق، چندین باطالیان پیاده و فوج سوار حاضر خدمت نموده، با صاحب منصبان یک باطالیان شش مقابل آن را اداره کردم. در حکومت من، چندین فقره حسابهاى پیچ در پیچ مؤدیان مالیاتى که سالها مطرح مذاکره وزارتخانهها بوده و بهجایى نرسیده بود، خاتمه یافت. اشرار نامى خراسان مثل خداوردى، اللهوردى، مرسل، دین محمد، حضرتعلى و ... - که با اردوهاى ۳، ۲ هزار نفرى و مخارج گزاف دستگیرشان ممکن نبود- را دستگیر کردم و به مجازات اعمال جنایتکارانه خود رسیدند. بالاخره این در حکومت من و پیشنهاد من بود که دولت وقت برای اصلاح آستانه مقدس تصمیم گرفته و با این مأموریت مقدس، خستگیها و دلتنگیهای مرا جبران نمود...».
قیام علیه حکومت یا انتقامجویی رئیسالوزرای جدید؟
روایت شده احمد قوام پس از دریافت حکم رئیسالوزرایی، در نامهای به محمدتقیخان پسیان از او میخواهد در صورت عدم تمایل به ادامه خدمت، شغل دیگری در هرجای ایران پیشنهاد کند تا به او تفویض گردد. احمدشاه هم طی تلگرامی به کلنل پسیان، ادامه خدمت او را در فرماندهی ژاندارمری خراسان تأیید کرده و یادآور میشود در امور دیگر مداخله نکند. پس از آن در اول مردادماه، نجدالسلطنه از سوی قوامالسلطنه به کفالت خراسان گماشته میشود، اما کلنل پسیان که بر مقام و موقعیت خود بیمناک شده بود، از اطاعت قوامالسلطنه و والی جدید خراسان سر باز میزند! چراکه این امر را نسبت به خود، نوعی توهین و انتقامجویى از جانب قوام تلقی میکند. کلنل که در این شرایط به فکر طغیان افتاده بود، مصمم میشود خود زمام امور خراسان را در دست بگیرد، بنابراین بیمقدمه نجدالسلطنه را توقیف میکند و زمام امور را در دست میگیرد. پس از آن نیز اقدام به دستگیری جمعی از متنفذان شهر که با اقدامات او موافق نبودند کرده و گروهی را نیز تبعید مینماید. کلنل پسیان همچنین گروهی از اهالی و اصناف را به ارگ دولتی فرا میخواند که به نام قاطبه اهالی، ولایت وی را از دولت مرکزی طلب کنند، اما هیچکدام از این اقدامات، فایدهای در بر نداشت! چراکه دولت در این مقطع، نجفقلیخان صمصامالسلطنه بختیاری را به ولایت خراسان منصوب میکند. صمصامالسلطنه پیش از حرکت به سمت خراسان، تلاش میکند مشکل مخالفت پسیان را از راه مذاکره حل کند، اما پسیان به او اطلاع میدهد تنها در صورتی که بدون نیروی بختیاری رهسپار خراسان شود، حکومت او بر این استان را خواهد پذیرفت. صمصام که از حل مشکل پسیان با روشهای سیاسی و گفتگو ناامید میشود، به قوام میگوید با وجود پسیان در رأس قوای نظامی ژاندارمری استان خراسان، قادر به حکومت بر این استان نیست. از این روی، کلنل پسیان را در سمت کفیل ایالت قرار میدهد. پس از آن کلنل گلروپ (رئیس ژاندارمری) به خراسان وارد شد. از آنجا که محمدتقی خان احساس خطر میکرد که کلنل گلروپ او را عزل کند، سریعاً وی را به تهران بازگرداند! کلنل پسیان سرانجام در پنجم مردادماه همان سال با کمک نیروهای خود علیه دولت مرکزی قیام و اقدام به تصرف ادارات دولتی، نظامی و انتظامی استان خراسان میکند. اواخر مردادماه کار به آنجا میرسد که قوامالسلطنه به کلنل پسیان پیشنهاد مینماید با شرایط ذیل کشور را ترک کند:
۱- کلنل حقوق دو ساله خود را برداشته و به اروپا مسافرت کند.
۲- محاسبات را ظرف ۱۵ روز بسته و امور ایالت را به تولیت آستانه واگذار نماید.
۳- به تمامی افسران ژاندارم و دولتیها تأمین دهد.
۴- از طرف دولت به قوای ایلیات توصیه خواهد شد با کلنل مدارا کنند و او را به سرحد برسانند.
این ادعاها، اما با دفاعیات کلنل از خویش متفاوت است، چراکه او اساساً و تا آخرین لحظه از عنوان شدن موضوع شورش جلوگیرى مى کرد. او مایل به خدمت در شرایط جدید حکومت نبود و اجباراً ریاست قواى نظامى را به دست گرفته و به خواهش اهالى و سپس صمصام السلطنه، کفیل خراسان شده بود، اما دولت مرکزی و بهخصوص انگلیسیها، مجموعاً خواستار خروج او از ایران یا حذف وی بودند. به همین دلیل است که کلنل پسیان در نامه ۷ شهریورماه، خبر از کشته شدن خود در راه وطن داد. در واقع او وقتى راههاى مسالمت آمیز را بسته یافت، راه جهاد را در پیش گرفت. از او نقل شده است: «غرض آن است که من تا جایى که ممکن بود، اطاعت امر دولت را فرض ذمه خویش دانسته و اکنون نیز مطیع دولتم. اما شنیده مىشود که دولت به قوام السلطنه واگذار شده است و من سوءظن دارم که مبادا احساسات ایشان داعى انتقام شود و طرز رفتارى که هم اکنون با من شد و بدون اینکه به خود من تلگراف کنند و تکلیف مرا معین نمایند، بدون هیچ اعتنایى مرا را از کار منفصل و دیگرى را به جاى من تعیین کردهاند، این سوءظن مرا تأیید مى کند. آقایان بدانند که هرگاه قصد دولت توهین و آزار و تمام کردن من باشد، در صورتى که من مطیع دولت بوده و هستم، کمال ظلم خواهد بود. من حاضر نیستم که خونى از بینى یک ایرانى بریزد و راضىتر دارم تا گلوله به سینه من بخورد تا آن گلوله به دیوار قلعهاى از قلاع ایران اصابت کند. معهذا در صورت بى لطفى دولت و قصد انتقام و تصمیم برتمام کردن من، ناچار خواهم بود با قوایى که در اختیار دارم، مقاومت نمایم. اکنون آقایان را از قضایا آگاه کردم، باقى خود دانید...».
سرانجام، مرگ در راه وطن
پس از آنکه کلنل پسیان با پیشنهادات نخستوزیر جدید موافقت نکرد، قوام با درخواست کمک از رضاخان و روانه ساختن نیروهای قزاق به سوی خراسان از یک سو و از سوی دیگر با بهره جستن از روابط صمیمانهاش با خوانین این خطه به مقابله با وی برخاست. به این ترتیب سردار معزز والی بجنورد، شجاعالملک رئیس ایل هزاره، شوکتالسلطنه و سید حیدر رؤسای طوایف سریری و سالار خان بلوچ، برای جنگ با کلنل بسیج شدند. هرچند شوکتالملک، خواهان خاتمه مسئله با صلح و دوستی بود. به همین منظور نیز ملاقاتی با کلنل در گناباد ترتیب داد، اما در این هنگام سردار معزز با کردهای قوچانی به شهر قوچان حمله، ژاندارمری را خلع سلاح میکند و بر قوچان متصرف میشوند. کلنل هم به محض شنیدن این خبر، گناباد را ترک میکند و راهی قوچان میشود. پسیان در تپههای داوودلی جعفرآباد، با قوای سردار معزز مواجه و جنگ آغاز میشود. کمی نفرات، کاهش مهمات و مکر دشمن تا عصر ۹ مهرماه ۱۳۰۰، عرصه را بر کلنل و قوای ژاندارم تنگ کرد. از طرفی فرستادگان او برای آوردن مهمات از جعفرآباد به جبهه بازنگشتند و فرمانده خود را تنها و بدون مهمات رها کردند! سرانجام کلنل یکه و تنها، در حالی که محاصره شده بود، با تفنگ و شصت تیر جنگید و به دلیل محاصره شدید و اتمام مهمات، ناجوانمردانه کشته شد. پسیان در خصوص مرگ خود مینویسد: «به همه ایرانیها سلام برسانید و بگویید یک خواهش دارم؛ اولاً، پس از شنیدن خبر کشته شدن من در راه وطن، هر کدام یک کاغذ تبریک به مادرم عزتالحاجیه در تبریز و یک تبریکنامه دیگر به عمویم ژنرال حمزهخان در طهران بنویسید. خوب میفهمید، تبریک نه تعزیت. دور کاغذ نباید سیاه باشد، بلکه گلی، رنگ خون... من ایران و ایرانی را نه فقط دوست داشته، بلکه پرستش میکنم... مرا اگر بکشند، قطرات خونم کلمه ایران را ترسیم خواهد نمود و اگر بسوزانند، خاکسترم نام وطن را تشکیل خواهد داد...».