جوان آنلاین: گاه دیدهایم که عدهای در ژست روشنفکرانه میگویند به هرحال جنگ، جنگ است کاری نمیشود کرد. در جنگ کشته و مجروح و اسارت هست، مهم این است در کشورمان اتفاقی رخ ندهد. اصولاً برای اینها فرقی نمیکند، مسلمانی مقابل مسلمان کشته شود، مسجدی خراب شود، قرآنی بسوزد، کودکان بیگناه در غزه به شهادت برسند یا یتیم شوند. درتاریخ آمده است امام حسین در قتلگاه بود و عدهای آن سوی تپههای کربلا مشغول گوسفند چرانی، بیخیالی و روزمرگی خودشان بودند. انگار نه انگار امام زمانشان را سر میبرند، انگار نه انگار اهل بیت پیامبر در رنج و اسارت هستند. همچنان سرگرم دنیای کوچک اطرافشان بودند.
یاد عاشورا و واقعه کربلای ۶۱ هجری که میافتیم، بانو زینب در ذهن متبادر میشود؛ شیرزنی که میبایست کاروان زنان و کودکان بیپناه را در میان سیل سربازان دشمن راهبری کند. یاد قداستی که عدهای به نام مسلمانی جاهلانه آن را فروختند. یاد کسانی میافتیم که هرچند اسم مسلمانی را یدک میکشیدند و در بلد اسلامی کوفه سالها با امیرالمؤمنین بودند، اما در روز واقعه عاشورا به وقت امتحان مردود شدند و گناهانشان، هلهلهکنان نظارهگر ایمانشان بود، طوری که همینها آمدند و رفتند و با جسارت تمام میخواستند حجاب از سر زنان عاشورا بردارند تا حرمت بشکنند.
شاید کمی عجیب باشد از بین آن همه شیعه و مسلمان در کوفه که حضرت علی را از نزدیک دیده بودند و به خوبی با آن بزرگوار آشنایی داشتند چرا فقط ۷۲ تن، از میان آن همه زاهد و عابد و ذاکر ندای هل من ناصر ینصرنی امام خود را لبیک گفتند؟! چرا هیچ کس دیگر حاضر نشد دست از کار و زندگی و مشغلههایش بردارد و به یاری امام بشتابد؟! مگر مسلمان نبودند؟! و....ای کاش هیچکس نبود مانند آنهایی که نامه نوشتند و به میدان نیامدند، آنان که بعد از واقعه کربلا در حسرت دیرآمدنشان تا مرز جنون رفتند و عاقبت هم دل به شمشیر دشمن دادند، اما باز هم حسینی نشدند. اما دشمنان امام حسین چه کسانی بودند که در زیارت عاشورا میخوانیم برای کشتن امام زمان خویش شمشیر تیز کردند و نعلهای تازه بر اسبان خود بستند؟! برخی از آنها اصلاً خوابش را هم نمیدیدند به جایی برسند که بعد از آن همه ارادت به پیامبر و دینداری و گاه پیشانیهای پینه بسته از عبادت، روزی شمشیر به دست جلوی نواده پیامبر بایستند و او را تشنه و مظلومانه به شهادت برسانند و حتی بر اهل بیتش هم ظلم روا دارند؟! آن هم کسی که پیامبر او را به همراه امام حسن، سرور جوانان اهل بهشت نامیده بود را آنگونه که در وهم هم نمیگنجد به شهادت برسانند. چنانکه تاکنون در هیچ دین و آیینی چنین قساوتی سابقه نداشته است.
به راستی چه شد که کوفیان به چنین عاقبتی گرفتار شدند؟! با کمی تأمل و تورق در تاریخ متوجه میشویم که خود امام حسین در کربلا جواب سؤال ما را دادهاند. آن زمان که امام برای آخرین بار به حکم رسالت امامت همچنان به ارشاد و راهنمایی سپاه دشمن پرداختند تا حجت برایشان تمام کرده باشند فرمودند: میدانید چرا به این روز افتادهاید؟! میدانید چرا بر من یعنی امام خودتان و نواده پیامبر اسلام چنین شمشیر میکشید؟! میدانید چرا سخن حقی را که میگویم نمیشنوید و جنایتی را که میکنید نمیبینید؟! دلیلش تنها یک چیز است، لقمه حرام. شکمهایتان از لقمه حرام پر شده است. برای همان است که حرف حق را نمیبینید و نمیشنوید. آری، در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمههای غیرمشروعی که شکمهای شما از آنها انباشته شده، خدا این چنین بر دلهای شما مهر زده است. وای بر شما! آیا ساکت نمیشوید؟! آن زمان امام حسین در صحنه کربلا صحبتهایی کردند که نه فقط خطابشان به کوفیان و لشکر عمر سعد، بلکه به تاریخ بود، به من به تو و به همه ما در هر دوره تاریخی که هستیم تا بدانیم کل یوم عاشورا و کل ارض کربلاست. فرقی نمیکند در زمان حال باشیم یا ۶۱ هجری، مهم آن است که از تاریخ عبرت بگیریم تا مبادا روزی برسد ما نیز امام زمان خود را تنها و بییار و یاور بگذاریم. امروز ما کوفیان را لعن میکنیم آنها که زمانی مسلمان بودند و به سابقه دینداری و ایمان خود میبالیدند؛ درحالیکه همانها با لقمههای حرام به چنان عاقبت شومی گرفتار آمدند. مراقب باشیم تا مبادا با مال حرام، تاریخ تلخ کربلا تکرار شود و امام زمانمان را که منتظرش هستیم تنها بگذاریم. مراقب باشیم چه آن که خدا تضمینی نکرده است تا ما از کوفیان سال ۶۱ بهتر باشیم و عاقبتمان فرق کند و بشود آنچه نباید بشود، زیرا خدا همه ما را آزمایش میکند. قرار نیست تنها برای یک قوم و در یک برهه زمانی اتفاقاتی رخ بدهد و عبرتساز بشود.