کد خبر: 727351
تاریخ انتشار: ۲۰ تير ۱۳۹۴ - ۱۶:۵۳
«دغدغه و راه‌حل‌هاي مشروطه‌خواهان در تبعيد» در آئينه مكتوبي از علي اكبر دهخدا
شاهد توحيدي

بازخواني دغدغه‌هاي مشروطه‌خواهان در دوران موسوم به «استبداد صغير»، از سر‌فصل‌هاي پژوهش درباره تاريخ مشروطيت به شمار مي‌رود. داعيه‌داران مشروطه‌خواهي در اين دوره، متأثر از پاره‌اي عوامل، از جمله تندروي‌ها و شهر‌آشوبي‌هاي خويش در مقطع مشروطه اول، به بازخواني اين تجربه روي آورده و سعي داشتند تا با پيدا كردن نقاط خطاي خويش، راه را بر ادامه برزخي كه در آن گرفتار آمده بودند، ببندند. ذكر اين نكته ضروري است كه در آن روزها، مشروطه‌خواهان چندان اميدي به بازگشت فرآيند مشروطه به ايران نداشتند و اگر نهايتاً حركت قشون تبريز به تهران و حمايت پاره‌اي گروه‌هاي كوچك از آنان رخ نمي‌داد، شايد اين فكر ايشان به واقعيت مي‌پيوست. علاوه براين، اين جماعت تبعيدي، درباره چند و چون اعاده مشروطيت در ايران، يكسان نمي‌انديشيدند و حتي برخي از آنان، چاره را در رفع كدورت از محمدعلي شاه قاجار و استمالت از وي مي‌جستند. از جمله كساني كه در دوره استبداد صغير و در روزهاي اقامت در استانبول اينگونه مي‌انديشيد، علي اكبر دهخدا سياستمدار و اديب نام آشناي ايراني است. آنچه مستند اين ادعاست، علاوه بر نوشته جات و مطبوعاتي كه دهخدا در تبعيد نشرداده است، نامه‌اي است كه به مخاطبي نامعلوم نگاشته و طي آن به بازگويي حال وقال خود در تبعيد و حدس‌ها و راه‌حل‌هاي خويش براي آينده پرداخته است. اين نامه براي اولين بار، توسط ايرج افشار، ايران‌شناس معاصر يافته و منتشر شد. مقالي كه پيش روي داريد برآن است كه با استناد به پاره‌اي فرازهاي اين سند تاريخي، حال و روز مشروطه‌خواهان تبعيد شده در دوران استبداد صغير را باز بنمايد. اميد آنكه مقبول افتد.

انديشه كنارآمدن با شاه

همانگونه كه در ديباچه مقال اشارت رفت، در آن روزگار و در ميان مشروطه‌خواهان در تبعيد، اين انديشه رواج يافت كه براي تجديد مشروطيت و بازگشايي مجلس، بهتر است كه با محمدعلي شاه قاجار نوعي مصالحه صورت گرفته و بدين‌ترتيب از دشمني وي نسبت به مشروطه‌خواهان كاسته شود. درآن دوره علي اكبر دهخدا كه خود در زمره جانبداران اين ايده بود، در نامه فوق‌الذكر مي‌نويسد: «آخرين صداي هل من ناصر اين خاك حقگذار الان در آخرين ميدان جنگ‌هاي حياتي خودش بلند است و به شهادت عقلاي مقتصد از دو سال پيش و تصديق تجارب تندروان فكراليوم علاج واحد امروز اصلاح ذات‌البين و گرفتن همان طريقه حقه است كه شخص مقدس عالي مدت‌ها پيش فرياد مي‌زديد و من بنده با ساير همقدمان سريع‌السير هر دو طرف پس از ورود قشون روسي به صحت آن معتقد شده‌ايم. گمان نمي‌كنم امروز ديگر نه در ايران و نه از مهاجرين و نه از خودخواهان دربار و نه از عشاق وطن كسي باشد كه منكر لزوم عاجل پيروي اين نقشه مقدس باشد و دير يا زود به حسن مساعدت اعليحضرت اقدس همايوني و وطن‌پرستان بي‌غرض اين نقشه به معرض اجرا گذاشته مي‌شود.»

حال و روز دهخدا در دوران جلاي وطن

بخشي از نامه مفصل دهخدا، به بيان حال و احوال او در روزگاران تبعيد از ايران مي‌گذرد. مي‌دانيم كه او پس از تبعيد از ايران، ابتدا مدتي در اروپا به سر برد و سپس راهي استانبول گشت. اين بخش از نوشتار وي، نمايانگر آن است كه در طول اين مدت، چندان ايام به كام وي نبوده سختي روزگار در ديده وي بزرگ آمده است: «الان يك سال تمام از دوره بدبختي تازه من مي‌گذرد و يك شب نبوده است كه هزار مرتبه طبيعت براي تخفيف زحمت خود مرا به بث شكوي با هزاران ناله‌هاي جانگداز دعوت نكرده باشد، ولي افسوس علت بخت من آن درجه از حد را طي مي‌كند كه مسري‌تر از هر وباي مبرمي به توسط پاكت و كاغذ هم ميكروب‌هاي خودش را از اقصي بلاد زنده و مؤثر به مخاطب مي‌رساند. خط و امضايم در عرض اين مدت براي خانواده من مايه هزار نوع خطر و اشكال شده و حالا چند ماه است با كارت باز و كلمه جامعه «من سالمم! شما چطوريد؟» طرفين قناعت مي‌كنيم...‌»

رفتار وهن‌آلود مهاجران ايراني

دهخدا در بخشي ديگر از نامه خويش، رفتار برخي مهاجران مشروطه‌خواه ايراني به اروپا را، وهن آلود و اسباب مضحكه اروپاييان قلمداد مي‌كند. او كه خود شاهد رفتار اروپايي‌ها با اين عده بوده، دراين‌باره آورده است: «وقتي هيئت مهاجرين به اروپا رسيدند نطق‌هاي ننگ‌آميز وكلاي ما و اعمال ناهنجار سران قوم نه چنان مايه مضحكه روزنامه‌هاي اروپا و نقل محافل دنيا بود كه از باكو تا لندن يك نفر ايراني بتواند بي‌هزار مرتبه خواهش مرگ خودش را به اسم وطنش معرفي كند و اگر خشونت پلتيك روس و عجله آنها در تصرف فوري ايران و ترس انگليس بر منافع آسيايي خود نبود، بي‌هيچ شبهه در مقابل هر كوشش كه از دست نوع ايراني برآيد تا امروز عقايد عامه كه امروز كاري‌ترين عوامل پلتيك اروپاست به نام انسانيت روس را به غصب ايران دعوت كرده است... باز اين دفعه هم اين حسن قضا چند روزي به لبريز شدن جام هستي و حيات ايران در ضمن يك سال افكار و دسايس شبانه‌روزي يك ملت دانا مثل انگليس فرجه داد. آيا با اين فرجه موقتي هم انصاف است معامله همين يك سال اخير را بكنيم؟... آيا بعد از باختن اين فرصت ديگر باز مي‌توان به دعوي حقانيت و مظلوميت و هزار كلمه ديگر كه در فرنگستان اثر اختراع كوچك‌ترين ناخن‌گيري را ندارد متوسل شود. والله و هزار دفعه والله كه عموم ما مشرقي‌ها يك خيال مطابق با واقع و يك تصور حق در باره اروپايي‌ها نداريم.»

بي‌اعتنايي فرنگيان به مظلوميت و حقانيت ديگران

دهخدا در بخش ديگري از نامه خويش، اذعان مي‌دارد كه دردوران اقامت در اروپا، از جماعت فرنگي جز بي‌تفاوتي نسبت به دردها و مظلوميت ديگران نديده است. او در توصيف اين ملل تأكيد مي‌كنند كه اروپاييان تنها به زندگي مكانيكي خود آموخته شده‌اند و زباني جز اين را متوجه نمي‌شوند: «الان قرن‌هاست در اروپا قلب، وجدان و حقانيت را مسخره مي‌كنند. اروپايي بين و آشكار مي‌گويد اصلاح دنيا و جواب دندان‌شكن من همان توسل به آلت حربيه من و به عبارت ديگري تشبث به تمدن مكانيكي است. رحم، مروت، انصاف، جوانمردي، مظلوميت و حق ابداً نمي‌تواند دليل مالكيت و تصرف باشد. اگر اين الفاظ هزار دفعه معاني خود را منبسط‌تر كند و فقط منزل و مقر اصلي خود را ايران قرار بدهد تا وقتي كه ايراني به اصلاح مملكت خود مقتدر و به اشتراك عمده در منافع عموميه موفق نشده است ابداً حق هيچ نوع استرحام و استمدادي را ندارد و بلكه تقدير ترقي او را مشروع‌ترين صيغه پلتيك لقمه حلال و حق طلق متصرف اول قرار مي‌دهد و اروپا الان يكدل و يك‌زبان به شهادت حس اين آخرين مهلت را ترحماً به ما مي‌دهد كه يا ما باز به‌واسطه مزيد هرج و مرج‌ها و سوء اداره آخرين بهانه خود را هم از دست داده باشيم يا به‌واسطه يك حركت سريع و چابكي معجزمانند گليم خود را از آب بكشيم و براي مدتي طولاني حياتمان را تأمين كنيم.»

فقر مادي و معنوي ايرانيان، دليل مشكلات

نويسنده نامه پس از مشاهده جلوه‌هاي ترقي در اروپا و تفاوت‌هاي علمي و مدني آنان با ايرانيان، در شناخت علل عقب‌افتادگي مام وطن، سخن از «فقر مادي و معنوي» مردم ايران به ميان مي‌آورد و در اين‌باره مي‌نويسد:«فقر مادي و معنوي ما نه به آن در كه قريب به فنا رسيده است كه به تصور بيايد. كيسه و مغز هر دو تهي است و از اين رو راه اميد از شش جهت مسدود است. گيرم 10 سال ديگر هم ريش پهن فلان بقال و شكم برآمده فلان چراغچي زينت اتاق آينه‌كاري بهارستان شد و 10 سال ديگر هم احكام قضا جريان درباريان استخوان‌هاي پوسيده شهر بابكي و بگربندي را به تزلزل
در‌آورد؟ آيا در مقابل اين سيل خواهش‌هاي وقت و اقيانوس عقايد عامه دنيا باز مي‌توان روس را اقناع كرد و انگليس را با گريه به فلان وطن‌پرست و ندبه فلان جاه‌طلبه ساكت نگاه داشت. والله اين آخرين مهلت است و ديگر هيچ وقت ايراني وي اين چند روز استراحت موقتي را هم نخواهد ديد.»

ايران و پديده «قحط‌الرجال»

دهخدا فصلي نسبتاً مبسوط از نامه خود را به پديده «قحط‌الرجال» در ايران اختصاص داده وابعاد گوناگون اين واقعه را برشمرده است. او البته در دوران اقامت خويش در استانبول نيز، در مكتوبات خويش در «روزنامه سروش»اين نكته را از نظر دور نداشته و درباره آن به تفصيل سخن رانده است. او سخن در اين مقوله در نامه خويش را اينگونه مي‌آغازد: «قحط‌الرجال ايران آن بلاي مبرمي است كه سوء عاقبت اين ملت بدبخت را به تجلي آفتاب مي‌نماياند. براي اداره يك مملكت عقل، علم و كار لازم است. بدون اين سرمايه اولين تصور حيات اين مملكت يقيناً ناشي از نوعي جنون و براي اين هر سه اين اصول حياتيه مرد لازم است و اگر باز راه چاره و طريق نجاتي براي اين مملكت باشد در رعايت انتخاب افقه و اقدم در ادارات اوليه مملكت و مخصوصاً پارلمان و سياست.»

صنفي بودن ،آفت مجلس اول

او در ادامه بحث از قحط‌الرجال، با اشاره به صنفي بودن مجلس در مشروطه اول، محروم كردن ايلات و عشاير از انتخاب نماينده در مجلس را امري ناصواب مي‌انگارد.او بر اين باوراست كه كنار گذاشتن اين بخش بزرگ از مردم ايران از فرآيند قانون‌گذاري،اقدامي بود كه موجبات سستي و ضعف مشروطيت را فراهم كردوالبته بي‌تفاوتي ايلات و عشاير را بدان موجب شد. دهخدا اين رويكرد را اينگونه سرزنش مي‌كند: «به اندازه‌اي يك خطاي كوچك ابتداييه را در نظر بنده بزرگ كرده است كه مي‌خواهم خيلي عاميانه عرض كنم عمده خرابي فقط و فقط از اين عمل ناشي شد كه نصف عمده و نصف كاري‌تر مملكت را كه به اسم ايلات و عشاير خوانده مي‌شوند از انتخاب محروم و آنها را در سلك حيوانات عجماء مملكت محسوب كرديم... حقاً و حكماً اگر ملت ايران بخواهد اين دفعه از نتايج مجلس بهره‌مند باشد بايد اين قوه بزرگ را با خود همدست كند و از وجود آن منتفع شود و شخص حضرت مستطاب عالي امروز به حكم وجدان مكلفيد به هر نحو كه مي‌توانيد و به هر قوه‌اي كه در خودتان سراغ داريد مسئله انتخابات از قبايل را جزو پروگرام انتخابات بگنجانيد و اين سيل بزرگ را كه در صحراها هدر مي‌رود و بلكه گاهي مايه خرابي مي‌شود در مجراي طبيعي بيندازيد و از وجود آن به اين صحراي خشك خدمت كنيد.»

شرايط نمايندگان مجلس دوم

دهخدا در ادامه سخن از رجال، رشته نامه خود را به شرايط نمايندگان درمجلس دوم سوق داده و حضور آشنايان به تمدن وتجدد در مغرب زمين را در اين مجلس ضروري مي‌شمارد.

اين بخش از نوشته او، در خور چند وچون فراوان است چه اينكه نمايانگر تاثير پذيري او از آداب سياست وفرهنگ دردوران اقامت دراروپاست.او هرچند دراين باره با احتياط سخن مي‌گويد وحتي تاكيد دارد كه:« نمي‌گويم واقعاً امروز رشته عموم امور مملكت را بايد به دست چهار نفر طفل فرنگ‌ديده يا اروپا تحصيل كرده داد، بلكه عرض مي‌كنم بايد به هر وسيله‌اي شده است عده اين قبيل اشخاص را در مجلس زياد و اطلاعات آنها را ضميمه تجارب پيرمردان قوم كرد»،اما در مجموع نمي‌تواند مفتون گشتن خويش نسبت به سياست ورزي اروپايي را پنهان دارد.او در اين باب وبا تاكيد مي نويسد:«و مسئله دوم كه از اولي به مراتب مهم‌تر است سعي در انتخاب عده كافي از اشخاصي است كه عارف به مسالك وقت و مواقف عصر باشند. . . اداره امور مملكت امروز آشنايي به امور اداري عصر حاضر مي‌خواهد وانگه دو روز در مدرسه‌هاي جديده مانده يا يك زبان خارجه ناقص تحصيل كرده باشد هزار مرتبه به قضاي اين حوائج نزديك‌تر است... نمي‌گويم واقعاً امروز رشته عموم امور مملكت را بايد به دست چهار نفر طفل فرنگ‌ديده يا اروپا تحصيل كرده داد، بلكه عرض مي‌كنم بايد به هر وسيله‌اي شده است عده اين قبيل اشخاص را در مجلس زياد و اطلاعات آنها را ضميمه تجارب پيرمردان قوم كرد و باز براي اتمام عرايضم عرض مي‌كنم اگر امروز سنا و پارلمان بخواهد با اعضاي سابق تشكيل شود چه حضرت مستطاب عالي و چه هر عاقل ديگري بايد امروز به رفتن و هلاكت ايران يقين كنيد و از حالا خودتان را از كارهاي عمومي كنار بكشيد و منتظر دست غيبي بنشينيد.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار