جوان آنلاین: همچنان یکی از بزرگترین و مهمترین ضعفهای فیلم و سریالهای ایرانی فیلمنامه است که اساساً به آن توجه نمیشود. سریال آبان هم از فیلمنامه و عدم شکلگیری درام منطقی ضربه دیده است. دو فیلمنامهنویس بیش از آنکه جهانی تازه از شکلی غیرکلیشهای پدید بیاورند بیشتر تحت تأثیر فیلم پیشنهاد بیشرمانه (آدریان لین) بودهاند. آنها بیآنکه بتوانند بسترهای متقاعدکنندهای برای شکلگیری رخداد و چالشها ایجاد کنند، مضمون سریال را اروتیک گونه نوشتهاند تا جایی که با فرهنگ ما مطابقت ندارد، فیلمنامه با آشفتگی فراوان همراه است. فارغ از اینکه بتواند شخصیت تعریف کند، قسمت اول سریال که مهمترین بخش است کشدار و ناکارآمد شده است. امیر به عنوان شوهر آبان منفعل و توسری خور است و آبان بیشتر از اینکه یک نخبه باشد به زنان اغواگر شباهت دارد. از سکانسی که ثابت آن پیشنهاد را به آبان میدهد در هر سکانس دیگری که از آبان روبهروی ثابت میبینیم انگار کارگردان تعمدی قالب رفتاری و چیدمان صحنه را با جلوههای دلبرانه پیوندزده است. سکانسی را که آبان در تاکسی نشسته است به یاد بیاورید، آیا واکنشهای اغواگرانهاش با نخبه بودن او سنخیتی دارد؟
عجیب است که ساترا چگونه به این سریال اجازه پخش داده است! جدایی آبان از امیر به این دلیل که ثابت سرمایهگذار پروژه او شود فاجعه و دور از انتظار است. حالا اضافه کنید وکیل آبان که از دوستانش است او را تشویق میکند که از امیر جدا شود تا با ثابت ازدواج کند تا به آرزوهایش برسد. اضافه کنید که رابطه امیر و آبان هم عاشقانه است و در این میان آبان هم دودل است که این کار را انجام بدهد یا خیر. به نظر میرسد نویسندگان فیلمنامه و کارگردان نگاه تحقیرآمیزی به فقر دارند و از آن زشتتر تشویق به جدایی از همسر و ازدواج با آدم سرمایهدار به معنای به لجن کشاندن طبقه متوسط جامعه ایران است. چهار قسمت میگذرد و همچنان آبان به دفتر ثابت رفت و آمد میکند. معنی این کشدار بودن زمینه اولیه فیلمنامه برای چیست؛ چهار قسمت میتوانست در یک قسمت نشان داده شود. هیچ چیزی از نخبه بودن آبان نشان داده نمیشود. توضیحاتی که میدهد مشخص است در دهانش گنجانده شده، آبان حتی نمیتواند واکنش مادرانه نسبت به دخترش داشته باشد.
اما نکته عجیب دیگر این است؛ زمانی امیر از پیشنهاد ثابت به همسرش خبردار میشود که همچنان توسط آبان تحقیر میشود. این همه مردستیزی برای چیست؟ مردان سریال مثل امیر یا کهنمویی یا محمودی تو سریخور هستند و فقط ثابت است که شمایل کلیشهای از کاراکتر منفی را دارد. کسی که فرم خاصی از ریش دارد و پایش میلنگد و عصا به دست است و حالا برای به دست آوردن یک زن حاضر است دست به هر کاری بزند. از سوی دیگر آبان و امیر هم به شکل آدمهای فقیر حاضر به انجام هر کاری برای به دست آوردن پول هستند. این شکل از شخصیتسازی دیگر در این دهه جواب نمیدهد. درام اجتماعی یا درام خانوادگی باید با منطق روایی و چارچوب یا ساختار استاندارد شکل بگیرد، اینکه امیر هر بار از سوی ثابت تحقیر شود یا امیر برای عقدهگشاییاش ماشین او را آتش بزند به شدت بچگانه و شوخی است. پیشنهاد ثابت به آبان به عنوان یک زن شوهردار و تأثیر آن در رسانه میتواند عادیسازی در ایجاد چنین خواستههایی را به گونههای مختلف ترویج دهد و حتی میتواند موجب سادهانگاری آن شود.
رضا دادویی به عنوان کارگردان، نه سرمایهدار میشناسد و نه آدم متوسط و فقیر، به همین جهت قادر به ساخت شخصیت نیست. او تواناییاش از ایجاد روابط عاشقانه نشان دادن یک تولد است که برای یادآوری تکرار هم میشود. آشفتگی فیلمنامه و کارگردانی ضعیف در همین چهار قسمت نشان میدهد که با یک اثر ضعیف و کلیشهای مواجهیم.
بازیها هم بر ضعفهای گسترده سریال اضافه کرده است، لاله مرزبان اساساً قادر به بازی در نقش آبان نیست. بازی او نمایشی و غلو شده است و به دلیل میمیک خاص او مرز ناراحتی و خوشحالی در چهرهاش دیده نمیشود به نوعی میشود گفت که کاریزمای لازم را ندارد. میرسعید مولویان با اینکه بازیگری بااستعداد است، اما در این چهار قسمت دو سکانس خوب دارد و انتخاب شهاب حسینی برای چنین نقشی اشتباه بوده است. نقش او شبیه به قباد در شهرزاد و از نظر حسی مانند پلیسی است که در سریال پوست شیر آن را بازی کرد و همینطور امین حیایی که نقش او یادآور بازیاش در سریال آقازاده است.