سرويس بين الملل جوان آنلاين: پهپاد پیشرفته تجسسی امریکا به نام آرکیو-۴ گلوبال هاوک در ۲۰ ژوئن ۲۰۱۹ و توسط پدافند هوایی سپاه پاسداران سرنگون شد. بسیاری در واشنگتن و چند کشور متحد امریکا در منطقه انتظار شدت عمل دونالد ترامپ، رئیس جمهور امریکا، را داشتند به خصوص این که او مدعی شده بود ایران پهپاد امریکایی را در فضای بینالمللی و نه در حریم هوایی خود سرنگون کرده است. این انتظار تا حدی بود که برخی از یک جنگ احتمالی بین ایران و امریکا میگفتند و شبکه تلویزیونی راستگرای فاکسنیوز در آن موقع خبر از جلسه مشترک پاتریک شاناهان، سرپرست وقت وزارت دفاع، به همراه ژنرال مارک اسپر، جان بولتون و مایک پمپئو در کاخ سفید داد تا گزینههای نظامی را برای ترامپ مطرح کنند. با وجود این، ترامپ در دقیقه آخر کل مسیر را تغییر داد و حاضر به انجام اقدام نظامی علیه ایران نشد. حالا چرا او به تلافی هجوم به سفارت امریکا در بغداد که خساراتی جز خرد شدن دوربینهای نظارتی و شیشه چند پنجره نداشته، حاضر شد یکی از فرماندهان ارشد ایران را به همراه معاون حشدالشعبی عراق ترور کند؟
نگاهی به سلسله حوادث
قبل از هر چیز باید به سلسله حوادثی نگاه کرد که یکی پس از دیگری اتفاق افتادند و منجر به ترور سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس، معاون حشدالشعبی عراق، و همراهان آنها شد. حلقه نخست این سلسله حوادث حمله راکتی به یک پایگاه نظامی بود که در ۱۵ کیلومتری شمال کرکوک قرار دارد. این پایگاه به نام K۱ به صورت مشترک مورد استفاده نیروهای عراقی و امریکایی قرار میگیرد و حمله راکتی به آن در روز جمعه ۲۷ دسامبر باعث کشته شدن یک پیمانکار غیرنظامی امریکا و مجروح شدن چهار نیروی نظامی امریکا و دو نیروی امنیتی عراق شد. هر چند این دست حملات پیش از این هم بارها اتفاق افتاده بود، اما هیچ کدام تلفات انسانی برای امریکا به بار نیاورده بود و کشته شدن این پیمانکار باعث تغییر شد تا اوضاع تغییر کند. ائتلاف ضدداعش در آن موقع اعلام کرد نیروهای امنیتی عراق تحقیقات در این زمینه و پاسخ احتمالی به این حمله را به عهده خواهند داشت، اما واکنش سریع امریکا نشان داد که واشنگتن نه منتظر تحقیقات دولت عراق ماند و نه پاسخ به آن حملات را وظیفه این دولت میدانست بلکه نقشههای خود را قبل از این کشیده و آماده حمله به پایگاههای حشدالشعبی بود. امریکا تنها دو روز بعد پاسخ خود را با حمله به پنج مرکز نظامی متعلق به کتائب حزبالله داد. سه مرکز در شهر قائم نزدیک به مرز سوریه بودند و دو مرکز دیگر نیز آن سوی مرز. فرمانده هنگ اول از تیپ ۴۵ کتائب حزبالله به نام ابوعلی الخزعلی به همراه ۲۸ تن دیگر کشته شدند و قریب به ۴۸ تن دیگر از افراد وابسته به حشدالشعبی نیز زخمی شدند. حلقه سوم تظاهرات عراقیهای خشمگین در اعتراض به این حمله بود که در منطقه سبز عراق و به سمت سفارت امریکا کشیده شد. معترضان عراقی که از حجم سنگین حملات هوایی امریکا به خشم آمده بودند به سفارت یورش برده و با آتش زدن بخشی از دیوار و در ورودی، دوربینهای نظارتی و چند پنجره سفارت را خرد کردند. حلقه سوم ترور سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس در ساعت ۱.۳۰ بامداد روز جمعه ۳ ژانویه بود که امریکا این ترور را با استفاده از پهپاد امکیو ۹ و شلیک موشکهای هلفایرآر ۹ ایکس انجام داد.
دلالتهای زمانبندی
مقایسه سه حلقه اصلی حوادث تا قبل از شهادت سردار سلیمانی و همراهان نشان میدهد که زمانبندی این سه حلقه گویای دلالتهایی است که میتوان بر اساس این دلالتها تصوری از نمای کلی جریان و انگیزههای پشت آن به دست آورد.
الف- حمله به قصد کشتن. حمله به پایگاهها یا مراکز تجمع امریکایی و حتی سفارت این کشور چیز تازهای نیست و قبل از این نیز حملات متعددی رخ داده بود. یکی از موارد مشهور حمله خمپارهای به سفارت امریکا درست بعد از سرنگونی پهپاد گلوبال هاوک بود که گفته میشد نیرو یا نیروهایی با انجام آن حمله قصد تحریک امریکا به انجام اقدام نظامی دارند. همین هدف نیز در حمله به پایگاه K۱ وجود داشت و روشن است که عاملان حمله قصد تحریک امریکا دارند و به همین جهت نیز حجم حمله به حدی بود که تلفاتی به بار بیاورد. با توجه به جریان اعتراضات دو ماه گذشته و حمله به کنسولگریهای ایران در شهرهای نجف و کربلا، میتوان حمله به K۱ را در امتداد آن حملات و طبق سناریویی دانست که برای تشدید فشار به ایران و متحدانش در عراق برنامهریزی شده است.
ب- فاصله دو روز بین حمله به K۱ و حملات هوایی امریکا به شهر قائم به خوبی دلالت بر این دارد که امریکا تنها مترصد فرصت برای انجام این حمله بود. به عبارت دیگر، امریکا بدون داشتن مدرک و دلیلی و بدون اجازه از دولت عراق از حمله به K۱ به عنوان بهانهای برای حمله به نیروهای کتائب حزبالله استفاده کرد. این عمل امریکا بر خلاف وعهد ائتلاف ضد داعش بود که خود امریکا رهبری آن را به عهده دارد.
ج- واکنش نامتناسب پاسخی بود که امریکا با حمله به پنج مرکز کتائب حزبالله داد. در واقع، حملات سنگین هوایی به این پایگاه به هیچ وجه منطبق بر این اصل حقوق بینالملل نبود که دولتها را موظف میکند تا اقدامات متقابل خود را متناسب با زیان وارده انجام دهند. روشن است که این اصل در حقوق بینالملل برای ممانعت از شدت تنش مطرح شده، اما امریکا نه تنها این اصل بینالمللی را زیر پا گذاشت و نقض کرد بلکه عمداً واکنش خود را تا آن حد به صورتی نامتناسب انجام داد تا این که احساسات و خشم عمومی را برانگیزاند.
د- متأسفانه بحران سیاسی در عراق مانع اقدام و اعتراض به موقع دولت این کشور علیه حمله هوایی امریکا شد و سکوت دولت باعث شد تا خشم عمومی تنها واکنش مردم عراق به این حمله باشد. از حمله به قائم تا هجوم به سفارت امریکا دو روز فاصله است و اگر دولت عراق به موقع وارد عمل میشد شاید ترور شهید سلیمانی اتفاق نمیافتاد. دولت عراق میتوانست درست بعد از حمله به قائم هم امریکا را رسماً ناقض حاکمیت ملی خود معرفی کرده و نامه شکایت و اعتراض خود را به شورای امنیت بفرستد و هم این که از طریق پارلمان عراق زمینه خروج نیروهای امریکایی از خاک عراق را فراهم کند. کندی عمل دولت پاسخگوی خشم عمومی نبود که انتظار اقدام فوری را داشت و به همین جهت نیز مسیر این خشم به سمت هجوم به سفارت امریکا کشیده شد.
هـ- ترامپ ساعاتی بعد از حمله به سفارت امریکا در بغداد در توییتر نوشت: «ایران به طور کامل مسئولیت جانهای از دست رفته یا خسارات وارده به هر یک از ساختمانهای ما را به عهده خواهد داشت. آنها بهای سنگینی خواهند پرداخت. این هشدار نیست؛ تهدید است. سال نو مبارک!» شاید برخی تصور میکردند این توییت او همانند دیگر توییتهای دیگر جنبه تبلیغاتی دارد، اما دو روز بعد و حمله امکیو ۹ به فرودگاه بینالمللی بغداد نشان داد که او واقعاً هشدار نمیداد و به سرعت تهدید خود را عملی میکند.
تغییر استراتژی
این نکته با در نظر گرفتن دلالتهای زمانی این سلسله حوادث روشن میشود که مسیر جریان طبق سناریویی پیش رفته که چه از قبل تنظیم شده باشد یا نه، عوامل اصلی این سناریو در هر صورت به سرعت وارد عمل شدند. به عبارت دیگر، مجریان این سناریو تنها به دنبال بهانههایی بودند تا مسیر حوادث را به فرودگاه بینالمللی بغداد و ترور شهید سلیمانی و ابومهدی المهندس بکشانند. این به معنای یک تغییر اساسی در استراتژی ترامپ در قبال ایران بود که تا پیش از این تمام فشار خود را بر ایران وارد کرد تا تهران را مجبور به مذاکراتی طبق شروط خودش کند. از ابتدا روشن بود که مذاکرات در نظر ترامپ نه برای انعقاد قراردادی جدید در زمینه توافق هستهای و نه حل و فصل دیگر اختلافات موجود است بلکه هدف ترامپ صرف عکس یادگاری برای بهرهبرداری انتخاباتی است. ترامپ از گرفتن این عکس محروم شد و با توجه به اتفاقات داخل امریکا و پایین آمدن نرخ محبوبیتش نزد افکار عمومی، چاره کار را در تغییر استراتژی خود دید. این تغییر استراتژی به معنای تغییر مسیر از مذاکره به سمت حمله نظامی به خصوص کشتن چهرهای نامدار بود که بتوان از آن به عنوان یک سوژه انتخاباتی استفاده کرد. این چهره نامدار نمیتوانست کسی باشد جز سردار قاسم سلیمانی که همین یک سال پیش از سوی مجله نیوزویک به عنوان کسی معرفی شده بود که «در جریان تهدیدهای جدید داخلی و خارجی به مراتب کارآمدتر از رئیس جمهور (ترامپ) ظاهر شده است.» شاید ترامپ زمان صدور دستور حمله به خودروی سردار این جمله نیوزویک را به یاد داشته و میخواسته به نحوی انتقام بگیرد، اما بیشک وضعیت دشورا او در امریکا و سال انتخاباتی این کشور، او را مجبور کرد تا بزرگترین قمار زندگی خود را انجام دهد.