جوان آنلاین: به گزارش فرارو به نقل از نشریه آتلانتیک، دموکراسیهای اروپایی و منتقدانشان در واشنگتن همچنان برداشتهای متضادی از علل وابستگی اروپا به چتر نظامی آمریکا دارند. از یک سو، دونالد ترامپ و تیمش با لحنی تند و بیپرده اظهار نظر میکنند و بارها این دیدگاه را مطرح کردهاند که گویا اروپاییها با زیرکی و فرصتطلبی، آمریکا را برای دههها فریب دادهاند؛ نتیجه این شده که ایالات متحده هزینه سنگین دفاع از قاره سبز را به دوش میکشد، در حالی که کشورهایی نظیر آلمان و فرانسه در رفاه اقتصادی، بازنشستگیهای زودهنگام و زندگی نسبتاً بیدغدغه فرورفتهاند.
این نگاه منتقدانه حتی درون دولت ترامپ نیز مشهود است. بهعنوان نمونه، پیت هگست، وزیر دفاع در گروه گفتوگوی سیگنال دولت؛ گروهی که جفری گلدبرگ از آتلانتیک نیز بهطور اتفاقی در آن حضور داشت، خطاب به جی دی ونس، معاون رئیسجمهور نوشت: «من کاملاً با تنفر شما از رویکرد مفتخورانه اروپاییها همداستانم.» او در ادامه تاکید کرد: «این واقعاً شرمآور است!»
اروپا در سایه فروپاشی ناتو؛ آیا قاره سبز آمادۀ جدایی از چتر آمریکاست؟
در مقابل، رهبران اروپایی همچنان بر این باورند که کشورهایشان طی نزدیک به هشت دهه گذشته، با وفاداری تمام، از سیاستهای ژئوپلیتیکی واشنگتن پیروی کردهاند. آنان میگویند که صدها میلیون شهروند اروپایی سرنوشت خود را به طور کامل به آمریکا سپردهاند؛ کشوری که نه تنها امنیت آنها را تضمین کرده بلکه در بسیاری موارد به جای آنها تصمیمگیری کرده است.
از دیدگاه این رهبران، نسل کنونی اروپاییها در چارچوب یک نظم امنیتی زندگی کردهاند که بخش جداییناپذیری از دوران پس از جنگ جهانی دوم بوده است. برای اکثریت مردم و حتی بسیاری از رهبران اروپایی، تصور ناپدید شدن ناتو؛ اتحاد نظامیای که تحت رهبری آمریکا بنیان گذاشته شده، بهقدری هولناک و اضطرابآور است که برخی تحلیلگران بر این باورند توانایی این کشورها برای سیاستگذاری مستقل در حوزه امنیتی بهطور جدی تضعیف شده است.
با این حال، اروپاییها باید به زودی با واقعیتی روبهرو شوند که ممکن است برای بسیاری ناخوشایند باشد: احتمال فروپاشی ناتو دیگر یک امر دور از ذهن نیست. تعهد ایالات متحده به دفاع از اروپا دیگر صرفاً به متن پیمان ناتو محدود نمیشود؛ بلکه بهطور سنتی، این تعهد بر پایه یک اجماع سیاسی قدرتمند در میان مردم آمریکا شکل گرفت؛ باوری که آزادی و دموکراسی در اروپا را به عنوان یک منفعت استراتژیک برای ایالات متحده میدید. در طول جنگ سرد، رؤسایجمهور از هر دو حزب بزرگ سیاسی آمریکا از اروپا دفاع کردند. آنان بر این باور بودند که ثبات و دموکراسی در اروپا به تقویت جایگاه آمریکا در جهان کمک میکند. این سیاست باعث شد تا آزادی در سراسر بلوک شرق گسترش یافت و دموکراسی، علاوه بر تثبیت سیاسی، زمینهساز رونق اقتصادی بیسابقهای شد.
از کییف تا گرینلند؛ جاهطلبی ترامپ و پوتین چگونه اروپا را در منگنه گذاشته است؟
امروز، ترامپ و جنبش حامی او که حالا بر حزب جمهوریخواه سلطه دارد، آشکارا نشان دادهاند که با اروپای لیبرال سر سازگاری ندارند. این نفرت آشکار را میتوان در همان چت بدنام سیگنال مشاهده کرد، جایی که جی. دی. ونس، با اشاره به تأخیر در حمله هوایی به یمن، تلویحاً اظهار داشت که اروپا بیش از حد از این حمله آمریکا به حوثیها منتفع خواهد شد. در همین حال، سفر اخیر معاون رئیسجمهور آمریکا به گرینلند، جنجالی دیگر برپا کرد. این بازدید، بخشی از تلاشهای واشنگتن برای در اختیار گرفتن این جزیره استراتژیک از دانمارک؛ کشوری که سالها به عنوان یکی از متحدان وفادار ناتو شناخته میشود.
به دلایلی که از منظر راهبردی به سختی قابل توجیه است، ترامپ بهطور فزایندهای ایالات متحده را به روسیه تحت رهبری ولادیمیر پوتین نزدیک میکند؛ کشوری که هرچند از نظر اقتصادی ضعیف است، اما به جاهطلبیهای نظامی خطرناک و اهدافی که آشکارا معطوف به کاهش نفوذ جهانی آمریکا است، شناخته میشود. حمله نظامی به اوکراین نمونه بارزی از این رویکرد است. کرملین با این اقدام، نه تنها استقلال اوکراین را هدف قرار داد بلکه یک دموکراسی نوظهور را که در پی پیوستن به چارچوب امنیتی تحت رهبری آمریکا و اروپا بود، مورد تهدید قرار داد. علاوه بر این، روسیه به حمله به موجودیت این کشور خواستار تسلیم بخش بزرگی از قلمرو قانونی و بین المللی اوکراین شده است.
پیش از حمله به اوکراین، پوتین به کشور همسایهای دیگر یعنی گرجستان نیز حمله کرد و به کشورهای دیگر مانند کشورهای بالتیک، لهستان و فنلاند نیز تهدیداتی جدی روا داشت. روسیه همچنین بهطور سازمانیافته در تلاش بوده تا با حمایت از احزاب افراطی در سراسر اروپا، حتی در کشورهایی که عضو ناتو هستند مانند مجارستان و اسلواکی، دموکراسی را تضعیف کند.
خیانت به سبک ترامپ؛ چگونه کاخ سفید پوتین را به متحدی جدید بدل کرده است؟
پس از دههها حفاظت از اروپا در برابر تهدیدهای روسیه، ایالات متحده به ناگهان و به شکل محسوس از تعهدات دیرینه خود عقبنشینی کرده است. دولت ترامپ در لحظات حساس، مانع از دسترسی اوکراین به سلاحها و اطلاعات ضروری شده و همزمان، تلاش کرده است به روسیه کمک کند تا از زیر بار تحریمهای اقتصادی سنگین رهایی یابد. در این شرایط، آمریکا را میتوان بهنوعی متحد غیررسمی و غیرجنگی روسیه دانست؛ مشابه نقشی که در دوران پیش از پرل هاربر برای بریتانیا ایفا میکرد. در آن زمان، گرچه ایالات متحده هنوز بهطور رسمی وارد جنگ جهانی نشده بود، فرانکلین روزولت بیپرده خواهان پیروزی بریتانیا بر آلمان نازی بود و کمکهای گستردهای به لندن ارائه میکرد. حالا، ترامپ با رویکردی مشابه، اما در جهت مخالف، کمکهایی هماهنگ به روسیه علیه اوکراین ارائه میدهد.
در این شرایط، پرسشی اساسی مطرح میشود: آیا رهبران اروپا میتوانند وابستگی عاطفی و سیاسی خود به ایالات متحده را کنار بگذارند؟ برای مدتها، آنان تفکر راهبردی خود را به واشنگتن واگذار کردهاند، تا جایی که میتوان گفت کرامت سیاسیشان را نیز در این راه فدا کردهاند. تا آنجا که دیگر نمیدانند چگونه بهطور مستقل از قارهشان دفاع کنند. با وجود نزدیکی تدریجی ترامپ به پوتین، رهبران اروپایی همچنان امیدوار بودند که بتوانند حداقل پلی ارتباطی با کاخ سفید ترامپ ایجاد کنند و اتحاد آتلانتیک را چند سال دیگر حفظ کنند.
خوشبینان افراطی شاید هنوز امیدوار باشند که حتی با وجود تمامی تهدیداتی که ترامپ به همراه دارد؛ دوره او تنها چند سال دیگر به طول بینجامد و پس از او، وحدت ناتو قابل احیا باشد. اما این پرسش مطرح است که آیا حزب جمهوریخواه، پس از ترامپ، میتواند به مواضع سنتی آتلانتیکگرایانه خود بازگردد؟ اظهارات افرادی مانند جی. دی. ونس حاکی از آن است که چنین تغییری، اگر هم امکانپذیر باشد، نیازمند سالها زمان خواهد بود. حتی در صورت بازگشت دموکراتها به قدرت، پیامدهای سیاستهای ترامپ بهقدری عمیق و ماندگار است که ترمیم کامل آن دشوار به نظر میرسد. ازاینرو، اروپا باید نگاه خود را به آینده معطوف کند و از حسرت خوردن برای گذشتهای که احتمالاً دیگر بازنخواهد گشت، دست بردارد.
چند هفته پیش، فریدریش مرتس، صدراعظم جدید آلمان، از لزوم افزایش استقلال اروپا از ایالات متحده سخن گفت. پیش از او نیز امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه، با موضعی مشابه تأکید کرده بود که اروپا باید توان اعزام نیرو به اوکراین را، حتی بدون حمایت مستقیم آمریکا، داشته باشد. اما این گونه اظهارات کافی نیستند. اروپا به اقدام عملی نیاز دارد. بیش از سه دهه است که کشورهای اروپایی بهطور مزمن در حوزه دفاعی کمخرجی کردهاند و پس از پایان جنگ سرد، کاهش چشمگیری در بودجههای نظامی این قاره رخ داد. اکنون، کشورهای اروپایی باید بودجههای دفاعی خود را به شکل چشمگیری افزایش دهند. علاوه بر این، آنها باید منابع خود را به شیوهای بسیار کارآمدتر بهکار گیرند. برای نمونه، ضرورتی ندارد که هر کشوری تانک یا نفربر زرهی مخصوص به خود را تولید کند. منطقیسازی و یکپارچهسازی در تولید تسلیحات و تدارکات نظامی، کلید بقای بلندمدت اروپا در حوزه امنیتی خواهد بود.
در کوتاهمدت، اروپا باید هر اقدامی که میتواند چه با تأمین تدارکات موردنیاز این کشور برای ادامه نبرد و چه با ارائه تضمینهای امنیتی واقعی در صورت دستیابی به آتشبس برای حمایت از اوکراین انجام دهد. با تضعیف روزافزون ناتو و نزدیکی ایالات متحده به روسیه، اهمیت یک اوکراین قوی و دموکراتیک برای حفاظت از جناح شرقی اروپا بیشتر از هر زمان دیگری به چشم میخورد. اما وابستگی بیچون و چرای اروپا به ایالات متحده، این قاره را به وضعیتی آسیبپذیر و تأسفبار رسانده است. اکنون فرصتی استثنایی پیش روی اروپا قرار گرفته تا تفکر راهبردی و توان دفاعی خود را بازسازی کند. این لحظهای است برای بازآموزیِ نحوه دفاع از آزادی و حقوق، در زمانی که ترامپ به شکل خطرناکی با اقتدارگرایی نزدیکی پیدا کرده است. اگر اروپا بتواند این مأموریت دشوار را به سرانجام برساند، شاید روزی بتواند در نجات ایالات متحده نیز نقشی کلیدی ایفا کند.