سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: سوسنگرد در جبهه میانی خوزستان، یکی از سریعترین مسیرهای دسترسی ارتش بعث عراق به اهواز بود. از این رو حفظ آن برای ایران و اشغالش برای عراق، ارزشی حیاتی داشت. در اواخر آبان ماه ۱۳۵۹ بعثیها برای دومین بار سعی کردند سوسنگرد را به تصرف درآورند، اما با مقاومت رزمندگان داخل شهر و متعاقب آن عملیاتی که شهید چمران به اجرا گذاشت، تلاش مهاجمان ناکام ماند. تمام تحولات پیرامون سوسنگرد در این مقطع تنها در سه روز رخ داد. روز ۲۴ آبان محاصره و روز ۲۶ آبان نیز محاصره این شهر شکسته شد. به همین مناسبت سعی کردیم تا سوسنگرد و حوادث پیرامون آن در جنگ تحمیلی و چهرههای دخیل در این جبهه را مروری دوباره کنیم.
از چذابه تا اهواز
مرز چذابه تا اهواز، کمتر از مسافتی بود که عراقیها باید از شلمچه به این شهر طی میکردند. تقریباً همزمان با نیروهایی که از روی جاده اهواز- خرمشهر خود را به مرکز استان خوزستان نزدیک میکردند، لشکر ۹ زرهی عراق نیز به همراه چند گردان زبده و تکاوری، از چذابه وارد ایران شدند تا بدون هیچ توقفی، خود را به اهواز برسانند. این نیروها از بستان عبور کردند و به سوسنگرد رسیدند. قصدشان در این مرحله ورود کامل به شهر نبود، چراکه برای رسیدن به اهواز عجله داشتند، لذا با انتخاب فرماندار و برخی مسئولان شهری از سوسنگرد نیز عبور کردند تا بعد از حمیدیه خود را به اهواز برسانند.
در این مرحله از جنگ چهرههایی که از جبهه سوسنگرد رخ نشان دادند؛ شهید حبیب شریفی فرمانده سپاه این شهر و همسرش خدیجه میرشکار بودند. شهید شریفی از اولین فرماندهان اسیر دفاع مقدس است که تنها یک هفته قبل از اسارت در هفتم مهرماه ۱۳۵۹ و شهادتش که چند روز بعد رخ داد، مسئولیت سپاه سوسنگرد را برعهده گرفته بود. او و همسرش به تازگی زندگی مشترک خود را آغاز کرده بودند و آنطور که روایت میشود حبیب هنوز مراسم رسمی ازدواج خود را نیز برگزار نکرده بود.
شهید حبیب شریفی متولد سال ۱۳۳۴ در سوسنگرد بود که بعد از سقوط زادگاهش سعی میکرد خود و نوعروسش را از مهلکه نجات دهد، اما به دام نیروهای دشمن افتاد و هر دو در حالی که مجروح بودند به اسارت دشمن درآمدند. در پی این اتفاق، حبیب زیر شکنجههای دشمن به شهادت رسید و همسرش نیز بعد از ۴۰۰ روز اسارت آزاد شد و به میهن بازگشت. ماجرای اسارت این دو جوان که تازه زندگی مشترک خود را آغاز کرده بودند، یکی از روایات غمانگیز، اما حماسی دفاع مقدس است که چه در زمان وقوع و چه سالها بعد بازتاب زیادی یافت. کمااینکه خدیجه میرشکار همسر شهید حبیب شریفی نیز سالها بعد خاطرات خود را در کتابی تحت عنوان «تا نیمه راه» به انتشار رساند؛ کتابی که مورد استقبال گسترده مخاطبان قرار گرفت.
شبیخون غیوراصلی
بعد از سقوط سوسنگرد، بعثیها از سمت شمال تا نزدیکیهای اهواز پیشروی کردند. بخشی از نیروهای دشمن نیز از محور جنوب، به حومه این شهر رسیده بودند. اینجا بود که حضرت امام خمینی (ره) پیام تکان دهندهای صادر کردند که تنها یک جمله از این پیام خون غیرت را در رگهای جوانان اهوازی جوشاند؛ «مگر جوانان اهوازی مردهاند» این پیام وقتی به گوش جوانان حاضر در خطه خوزستان رسید، جوش و خروش بسیاری در آنها پدید آورد. اینجا بود که یکی دیگر از چهرههای دخیل در جبهه سوسنگرد به نام شهید علی غیوراصلی در آسمان بزرگان دفاعمقدس بروز و ظهور یافت.
علی غیوراصلی متولد سال ۳۱ در مشهد بود که در جوانی به عضویت یگان ویژه هوابرد ارتش درآمد و آموزشهای سختی را پشت سر گذاشت. او که از ارتشیهای انقلابی به شمار میرفت، پس از پیروزی انقلاب به سپاه پیوست و آموزش نظامی پاسداران در کل استان خوزستان را برعهده گرفت. بعد از هجوم ارتش عراق به ایران و استقرار واحدهای نظامی این کشور در اطراف اهواز، غیوراصلی یکی از اولین عملیات موفق جنگ تحمیلی را در محور حمیدیه- سوسنگرد به اجرا گذاشت. (هشتم مهرماه ۱۳۵۹) این عملیات که در واقع یک شبیخون غافلگیرکننده با نیروهایی حدود ۳۰ نفر بود، باعث ایجاد رعب عجیبی در دل دشمن و فرار واحدها زرهیشان از شمال اهواز تا مرز چذابه شد. در واقع عراقیها مسیری را که از مرز تا اهواز طی کرده بودند با شبیخون غیوراصلی و نیروهایش یک شبه رها کردند و حدود ۹۰ کیلومتر عقب نشستند. به این ترتیب سوسنگرد پس از اولین اشغال، از یوغ دشمن نجات یافت و مردم این شهر به تنبیه خائنان پرداختند. چنانچه در همان ابتدای عبور دشمن از شهر نیز تعدادی از جوانهای سوسنگردی با نارنجک به فرمانداری سوسنگرد حمله کرده و ایادی دشمن را مورد هجوم قرار داده بودند.
روز نهم مهرماه ۱۳۵۹ علی غیوراصلی بعد از عملیات موفقی که انجام داده بود، به سمت اهواز برمیگشت که در میانه راه تصادف کرد و ساعاتی بعد در سوسنگرد به شهادت رسید.
محاصره دوم
تحولات جبهه سوسنگرد میتوانست در حماسهآفرینی شهید غیوراصلی به یک ثبات نسبی برسد، اما بعد از عقبنشینی قوای بعثی تا مرز چذابه هیچ یگان سازماندهی شدهای وجود نداشت تا مرز را به روی آنها ببندد. با این وجود رعب دشمن از عملیات غیوراصلی به حدی بود که تا آبان ماه جرئت حمله مجدد نداشتند.
بعثیها دوباره در روز ۲۳ آبان ماه ۱۳۵۹ واحدهایی از لشکر ۹ زرهی خود را به قصد تصرف سوسنگرد و تسلط بر جبهه میانی خوزستان وارد ایران کردند. اینبار قصد دشمن برای تصرف سوسنگرد جدیتر از قبل بود، چراکه میدانست دیگر تصرف شهر اهواز و پیشروی به سمت این شهر به راحتی روزهای اول جنگ نیست و باید به تسلط خود بر سوسنگرد و جبهه میانی بسنده کند.
نیروهای عراقی روز ۲۴ آبان ماه از چند جهت سوسنگرد را به محاصره درآوردند. در این زمان تعدادی از رزمندههای بومی در کنار رزمندگانی از دیگر نقاط کشورمان از شهر محافظت میکردند، اما در میان مدافعان، حضور تبریزیها جلوه خاصی داشت. این مسئله هم به خاطر تعداد قابل توجه آنها و هم به خاطر فرمانده جوانشان بود که وصف دلیری و شجاعتش پیشتر در جبههها پیچیده بود.
شهید علی تجلایی یکی از رزمندههای نام آشنای دفاع مقدس بود که شهرت بسیاری در خطه آذربایجان داشت. او که توسط محسن چریک (شهید سعید گلاب بخش) آموزش نظامی دیده بود، خیلی زود تبدیل به یک مربی آموزشی شد و سختگیریهایش در امور آموزشی شهره عام و خاص بود.
تجلایی پیش از ورود به جبهههای جنگ، کارنامهای درخشان از حضور در افغانستان و کمک به مجاهدان این کشور داشت. سپس با شروع جنگ تحمیلی به سرعت خود را به ایران رساند و به جبهههای جنوب رفت. او و شهید یاغچیان از دلاوران خطه آذربایجان بودند که در نواحی، چون بستان، دهلاویه و سوسنگرد حماسههای بسیاری خلق کردند. با ورود تجلایی و نیروهایش به سوسنگرد، مدافعان جان تازهای گرفتند و به مقاومت در برابر دشمن امیدوار شدند. پس از محاصره سوسنگرد در ۲۴ آبان ماه، تجلایی و دیگر رزمندهها مقاومت جانانهای در برابر دشمن انجام دادند، اما فشار بعثیها به حدی بود که موضوع سوسنگرد و فجایعی که در آن رخ میداد به اطلاع حضرت امام رسید و ایشان نیز دستور معروف «تا فردا سوسنگرد باید آزاد شود» را صادر کردند. در پی این فرمان نیروهای شهید چمران با همراهی تانکهای ارتش به سوسنگرد حمله کردند و این شهر را از خطر سقوط نجات دادند. تجلایی بعدها در جریان عملیات بدر و در تاریخ ۲۵ اسفندماه ۱۳۶۳ به شهادت رسید.
دکتر در سوسنگرد
در جریان محاصره دوم سوسنگرد بعد از آنکه حضرت امام از طریق شهید مدنی از اوضاع اسفناک سوسنگرد مطلع شدند و دستور آزادی این شهر را صادر کردند، شهید دکتر مصطفی چمران فرمانده ستاد جنگهای نامنظم تصمیم گرفت هر چه سریعتر به این فرمان جامه عمل بپوشاند. وی با استفاده از نبوغ نظامی خود، نیروهای سپاه، ارتش و بسیج را هماهنگ کرد و در یک حرکت حساب شده به سرعت خود را به سوسنگرد رساند و باعث ترس و فرار نیروهای ایرانی از پیرامون این شهر شد. دکتر چمران از نیروهای انقلابی و تحصیلکرده بود که نامش از مقطع حضور در لبنان و تشکیل جنبش عمل و کمک به شیعیان و مردم این شهر بر زبانها جاری شده بود. دکتر پس از حضور در ماجرای کردستان و نبرد با ضد انقلاب، با شروع جنگ تحمیلی به جنوب کشور آمد و در همان اولین روزهای شروع جنگ، ستاد جنگهای نامنظم را در ساختمان استانداری اهواز بنا نهاد. سپس در ماجرای سوسنگرد ورود یافت و با عملیات موفقی که در ۲۶ آبان ماه ۵۹ انجام داد، سوسنگرد و دهلاویه (روستایی در حوالی سوسنگرد) را مرکز فعالیتهای خود قرار داد. چنانچه پس از این اتفاق، نیروهای ستاد جنگهای نامنظم عمدتاً در جبهه دهلاویه حضور داشتند و از پیشروی مجدد نیروهای دشمن جلوگیری میکردند. خود دکتر نیز ۳۱ خردادماه ۱۳۶۰ در جبهه دهلاویه که از توابع سوسنگرد است به شهادت رسید.
آخرین حمله
آخرین تهاجمی که دشمن برای تصرف سوسنگرد انجام داد، ماحصل شکستی بود که بنیصدر در عملیات نصر رقم زد. این تک نسبتاً بزرگ که به عملیات هویزه نیز معروف است، در روز ۱۵ دی ماه ۱۳۵۹ آغاز شد و تا سه روز نیز ادامه داشت. قرار بود منطقه جنوب غربی اهواز و سوسنگرد محل اجرای عملیات جاهطلبانهای باشد که باید از مرکز خوزستان به خرمشهر و حتی ورود به خاک عراق ادامه مییافت.
اما پس از پاتک تانکهای عراقی و شهادت سیدحسین علمالهدی و یارانش، نیروهای ایرانی عقبنشینی کردند و متعاقب آن در آخرین روز عملیات نصر (۱۸ دی ماه ۱۳۵۹) واحدهای زرهی دشمن دوباره به سمت سوسنگرد خیز برداشتند تا مجدداً این شهر را به تصرف درآورند، اما با مقاومت نیروهای ارتش جمهوری اسلامی ایران، تانکهای دشمن وادار به عقبنشینی شدند. سپس شهید چمران با هدایت آب رودخانه کرخه و انداختن آب در زمینهای کشاورزی اطراف سوسنگرد باعث عقبنشینی تانکهای دشمن شد.