برای ما بازخوانی زندگی علامه شیخ محمدتقی بهلول گنابادی و نقش تاریخی وی، به واقع مروری بر واکنش جامعه مذهبی ایران در برابر سیاست فرهنگزدایی رضاخان است که در زمانی و فردی خاص تجسم یافته بود، بنابراین اگرچه به ظاهر سخن از یک فرد در میان است، اما به واقع از روایت یک مصاف سخن میرود. در گفتوشنودی که پیش روی شماست، حجتالاسلاموالمسلمین محمدحسن رحیمیان به بازگویی خاطرات خویش درباره زندهیاد بهلول در ادوار گوناگون پرداخته است. امید آنکه تاریخپژوهان و علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
جنابعالی از چه دورهای و چگونه با مرحوم بهلول گنابادی آشنا شدید؟
بسماللهالرحمنالرحیم. بهلول به خاطر سخنرانیهای آتشین و مخصوصاً نقش مهمی که در قضیه مسجد گوهرشاد داشت و بعد هم آن فرار عجیب و غریب و غیب شدنش برای مدتی طولانی، در ذهن مردم یکجور حالت افسانهای پیدا کرد. او مدتهای مدیدی در دفاع از حجاب منبر میرفت و با قانون کشف حجاب رضاخان به مقابله میپرداخت.
چه در آن زمان و چه پس از آن، در مورد فرار عجیب بهلول ابهاماتی وجود داشت و حتی برخی او را به همکاری با متولیان امور محکوم میکردند. تحلیل شما چیست؟
بله، خیلیها میگفتند بهلول که رهبری این جریان را به عهده داشت، چه شد که درست سر بزنگاه غیبش زد؟ برخی هم میگفتند که او فقط سخنگوی این جریان بود و میخواستند بدانند رهبری اصلی چه کسی یا چه کسانی هستند؟ در هر حال بهلول تبدیل به شخصیتی افسانهای شد که کسی هم از او خبر درستی نداشت. آن روزها مثل حالا نبود که نشود خبری را از کسی پنهان کرد. تنها خبری که از بهلول در رسانهها آمد، گزارش مفصلی بود که در یکی از مجلات دهه ۴۰ چاپ و در آن چهرهای از بهلول ترسیم شد که با واقعیت صددرصد در تضاد بود. عکس یک آدم غولآسا و درشت هیکل را به عنوان بهلول چاپ کردند و نسبتهای ضداخلاقی و ضددینی زشتی به او دادند! محل زندگیاش را هم ژاپن و کارش را تجارت نوشتند و او را مرد بسیار ثروتمندی توصیف کردند، در حالی که خود بهلول بسیار لاغراندام بود و شاید وزنش به ۵۰ کیلو هم نمیرسید و ذرهای از مال دنیا بهره نداشت، یعنی نمیخواست که داشته باشد.
هدف رژیم شاه از این دروغپردازیهای آشکار چه بود؟
به نظرم رژیم شاه تلویحاً میخواست این ذهنیت را القا کند که این فردی که مردم معتقدند با رضاخان مبارزه میکرد، چنین آدمی بود و هر کسی که بخواهد علیه شاه کاری کند، آدمی از همین سنخ خواهد بود! رژیم میخواست با ایجاد چنین تصویری از مخالفان خود، در واقع چهره امام و سایر مبارزان را مخدوش کند و بگوید اگر اینها زمانی هم مبارزه کردند، حالا دنبال عیاشی و خوشگذرانی هستند!
حضرتعالی در زمره کسانی هستید که از آغاز نهضت امام به شکل جدی با این حرکت همراهی کردید. در سال ۱۳۴۲ یاد و خاطره بهلول چقدر زنده شد؟
در فضاهای دینی و مردم متدین، خاطرهای اجمالی از بهلول وجود داشت. با شروع نهضت امام این خاطرات کمی پررنگتر شد و عدهای به آن توجه کردند، ولی کلاً قضیه مبهم بود و کسی چیز زیادی از بهلول نمیدانست.
زمانی که حضرت امام به ترکیه و سپس عراق تبعید شدند و ما هم به عراق رفتیم، این خبر آمد که بهلول سر از قاهره درآورده است و در رادیوی قاهره علیه رژیم شاه صحبت میکند! مدتی گذشت و این موضوع هم از ذهنها پاک شد و دیگر کسی از بهلول یادی نکرد تا سر و کلهاش در عراق پیدا شد!
ماجرا از چه قرار بود؟
یکی از اوقات مخصوصه زیارت امام حسین (ع) بود و امام به کربلا مشرف شده بودند. امام معمولاً سالی چهار پنج بار به کربلا میرفتند. روی سقف حسینیه آیتالله بروجردی در کربلا، حدود ۱۰۰ نفری جا میگرفتند و امام معمولاً به درخواست طلاب نماز را در آنجا اقامه میکردند. یک بار بعد از نماز جماعت دیدیم جمعیت در گوشهای جمع شدهاند. رفتیم جلو و دیدیم پیرمردی لاغر و استخوانی در آنجاست که گفتند: بهلول است! خلاصه ازدحام شد و ایشان سعی کرد هر طوری هست از آن ازدحام بیرون برود. بعد هم گفته شد به دیدار امام خواهد رفت. امام در نجف بعد از ظهرها نیم ساعت در بیرونی مینشستند و در کربلا صبحها این کار را میکردند و مردم به دیدارشان میآمدند. هر وقت هم که در کربلا بودند، پاتوق ما منزل ایشان بود. وقتی شنیدم که قرار است بهلول به دیدار امام برود، یاد افسانههایی افتادم که درباره او شنیده بودم و اشتیاقم برای رفتن به منزل امام مضاعف شد!
اولین بار بود که بهلول را میدیدید؟ بله و برایم بسیار جالب بود که ببینم کسی که علیه رضاخان مبارزه کرده، چه جور آدمی است و چه شخصیتی دارد؟ به هر حال به منزل امام رفتم و بالاخره پس از چند دقیقه، مرحوم بهلول آمد و سلام کرد و دست امام را بوسید و در کنار ایشان نشست!
برخورد امام با مرحوم بهلول چگونه بود؟
نکته جالب برایم همین بود. خودم تصور میکردم امام تمام قامت بلند شوند و بهلول را در آغوش بگیرند و از او درباره حادثه مسجد گوهرشاد و ماجراهایی که پس از آن به سرش آمده بود بپرسند، ولی امام طبق معمول سکوت کردند و آن جلسه کلاً به سکوت گذشت. بعد هم امام بلند شدند و رفتند. برخورد امام با مرحوم بهلول برای خود من بسیار عجیب بود!
در نجف چطور؟ مرحوم بهلول را در آنجا هم دیدید؟
در نجف مرحوم آیتالله سید عبدالله شیرازی - که در قیام مسجد گوهرشاد حضور داشت و بهلول را از آن زمان میشناخت- در مدرسه خود در یکی از محلات نجف مراسمی برگزار کرد و مرحوم بهلول در آنجا چند شبی منبر رفت. تقریباً همه طلاب و عدهای از مردم عادی در این جلسات شرکت میکردند و جمعیت زیادی پای منبر ایشان میآمدند.
شما هم میرفتید؟
بله، من هم با علاقه پای منبر ایشان میرفتم.
محتوای صحبتهایش چه بود؟
بیشتر درباره مسائل تاریخی، مخصوصاً وقایع صدر اسلام و زندگی اهلبیت (ع) میگفت.
همان روحیه انقلابی دوره مسجد گوهرشاد را داشت؟
ابداً! او با بهلول انقلابی و پر تحرکی که در برابر رضاخان ایستاده بود بسیار تفاوت داشت. در آنجا بود که دلیل برخورد امام با مرحوم بهلول را فهمیدم. ایشان مدتی در نجف بود و من هم مکرر ایشان را میدیدم.
مرحوم بهلول خیلی اهل این طرف و آن طرف رفتن نبود و فقط موقعی میرفت که کار خاصی داشت یا دعوتش کرده باشند. به همین دلیل هم من ایشان را زیاد در خانه امام ندیدم.
هیچوقت امکان گفتوگوی نزدیک با او برای شما دست نداد؟
چرا اتفاقاً یک بار موقعی که میخواستم از کربلا به نجف برگردم، با ایشان همسفر شدم و فرصتی پیش آمد تا سؤالاتی که ذهنم را به خود مشغول کرده بودند، از ایشان بپرسم. نکتهای که بسیار برایم حیرتانگیز بود، حافظه عجیب و غریب ایشان بود. حافظ کل قرآن و بسیاری از خطبههای نهجالبلاغه بود. میگفت: ۲۰۰ هزار بیت از اشعار خودش و همین میزان از اشعار دیگران را حفظ است!
نظرش درباره نهضت امام چه بود؟
به نظر من بینش سیاسی همهجانبهای نداشت و همین نشان میداد که در ماجرای مسجد گوهرشاد، نمیتوانسته در جایگاه رهبری باشد. ایشان نهایتاً یک سخنران قوی و غیرتمند بود که مثل هر مسلمان متدینی، از موضوع کشف حجاب رضاخانی بهشدت ناراحت بود و در نهضت خودجوش و مردمی مسجد گوهرشاد، به دلیل سخنوری و تدین و شور جوانی، در جایگاه ارشاد مردم قرار گرفت و در تقابل با کشف حجاب رضاخانی داد سخن داد و بعد هم که ادامه ماجرا پیش آمد و ایشان بدون اینکه ویژگیهای رهبری یک قیام را داشته باشد، از مهلکه کنار رفت. در حالی که رهبر یک قیام کناره نمیگیرد، بلکه میایستد و چاره دیگری میاندیشد. هر آدم متدینی در آن برهه، در قبال کشف حجاب رضاخانی واکنشی نشان داد و واکنش مرحوم بهلول هم به نسبت آگاهیها و تواناییهایش، همین قدر بود. چیزی که در آن گفتگو برایم مشخص شد، این بود که مرحوم بهلول انگیزه مبارزاتی داشت، اما از ابعاد سیاسی و عمیق وابستگی رضاخان به انگلیس و اقدامات پیچیده پشت پرده دولتهای استعمار در قبال ایران، اطلاع چندانی نداشت. در حالی که امام و رهبران دینی و سیاسی آگاه، اعماق و ریشههای وابستگی شاه به صهیونیسم و امریکا را درک میکردند. البته در زمان واقعه گوهرشاد این نوع دیدگاهها و اطلاعات در روحانیون زیاد نبود، مضاف بر اینکه ابعاد حضور مرحوم بهلول در قضیه مسجد گوهرشاد هم محدود بود.
به نظر شما چرا هنگامی که برگشت رژیم شاه چندان مزاحمتی برایش ایجاد نکرد؟
شاید رژیم ارزیابی کرده بود که او حالا پیرمرد ضعیفی است و به زندان انداختن یا کشتن او، با توجه به سابقهای که از او در ذهن مردم وجود داشت، از ایشان قهرمان و اسطوره میسازد که طبعاً برای رژیم بدتر میشد. به همین دلیل از ایشان تعهد گرفتند و خیلی کاری به کارش نداشتند.
از مجموعه نشست و برخاستهایتان با مرحوم بهلول در نجف به ویژه پس از انقلاب - که ایشان احتمالاً به دفتر امام میآمد- چه ویژگیهایی را در ایشان دیدید؟
ایشان پس از پیروزی انقلاب، مکرراً به دفتر امام و نزد ما میآمد و با ایشان مأنوس شده بودیم. بعد از رحلت امام که به بنیاد شهید رفتم، ایشان نزد ما میآمد و من هم گاهی توصیه میکردم برای سخنرانی در جمع کارکنان بنیاد از ایشان دعوت شود. محتوای سخنرانیهای ایشان در حد مسائل اخلاقی و معنوی بود. گاهی هم ناهار پیش ما میماند.
چیزی که من در مراودات و سفرهای نجف و بعد هم در ایران در ایشان دیدم، اولاً حافظه خارقالعادهاش بود. اشعار قوی و بدیعی نداشت، اما در شعر گفتن طبع روانی داشت. فوقالعاده سادهزیست بود و کوچکترین تعلقی نه در لباس، نه مسکن و نه هیچ یک از مسائل معیشتی به دنیا نداشت. موقعی که برای ناهار دعوتش میکردیم، اگر وقت ناهار انگور داشتیم، همان را میخورد و خیلی هم تعریف میکرد و چیز دیگری نمیخورد. اغلب هم روزه بود. از گذشته خود برائت نمیجست، ولی دربارهاش حرفی هم نمیزد و از این بابت برای خود امتیاز و فضیلتی قائل نبود و معمولاً از پاسخ دادن به سؤالاتی که درباره گذشته مطرح میشد، طفره میرفت و هیچ ادعایی در این زمینه نداشت. وقتی هم کسی اصرار میکرد، میگفت: «گذشته به چه درد حالا میخورد؟ باید مراقب حال و آینده بود و فهمید که حالا وظیفه و تکلیف و رضای خداوند در چیست؟» بارها شاهد بودم که سعی میکرد خود را از خودستاییها دور نگه دارد، در حالی که مردم عادی ۵۰، ۶۰ سال این حرف را تکرار کرده بودند که او لابد اسم اعظم را بلد بود که توانست از فاجعه مسجد گوهرشاد فرار کند! مرحوم بهلول دست کم اینکه میتوانست در برابر این نوع ادعاها سکوت کند تا مردم همچنان به این تصورات خود ادامه بدهند، ولی همیشه با اخم و اعتراض با چنین حرفهایی برخورد میکرد و هر چه دیگران سعی میکردند موضوع را به مسائل غیرعادی نسبت بدهند و برای ایشان کراماتی را قائل شوند، ابداً زیر بار نمیرفت.
عدهای در جامعه ما از عرفان و مباحثی از این دست شیادانه بهرهبرداری میکنند. مرحوم بهلول تا جایی که در توان داشت حاجات مردم را برآورده و در حقشان دعا میکرد. تفاوت ایشان با این عرفای قلابی در چیست؟
ایشان هر کاری که از دستش برمیآمد برای همه میکرد، اما کوچکترین ادعایی نداشت و همانطور که اشاره کردم، حتی در برابر کسانی که سعی میکردند کراماتی را به ایشان نسبت بدهند، بهشدت مقاومت و اعتراض میکرد. واقعاً از دنیا منقطع بود و نام، شهرت، خورد و خوراک، لباس، مسکن و... مطلقاً برایش موضوعیت نداشتند. تعلقات دنیوی و جاهطلبی و خود را کسی دانستن و برای خود جایگاهی را متصور بودن، مطلقاً در ایشان وجود نداشت. این شاخصه بسیار مهمی است. حضرت امام هم همینگونه بودند و وقتی میدیدند کسانی میخواهند ارتباط با امام زمان (عج) و عالم ماوراء را به ایشان نسبت بدهند، خیلی قرص و محکم میگفتند: «من در عمرم دو رکعت نماز برای خدا نخواندهام!» این سخن امامی است که در طول عمرش جز عبادت و خدمت کاری نکرده است، اما کوچکترین ادعایی ندارد و در مقابل خدا شأنی برای خود قائل نیست و همه چیز را از خدا میداند. کسانی که ادعا دارند و دکان باز کردهاند، همین برخوردشان نشانه باطل بودنشان است. عارف واقعی دم و دستگاه و تظاهر و جلوه فروختن و مراد جمع کردن ندارد. اگر دکان باز کردن و دعا نوشتن برای مردم و این ژستها درست بود، چرا ائمه (ع) که در مستجابالدعوه بودنشان تردیدی نیست، این کار را نمیکردند؟ بندگان مؤمن خدا هیچگاه برای خود جز بندگی و دوری از گناه و پرهیز از اتلاف عمر و وقت و خدمت به مردم شأنی قائل نیستند.
مرحوم بهلول هم مبرا از اینگونه شائبهها و حقیقتاً انسان وارستهای بود که کوچکترین تعلق مادی و معنوی نداشت و خود را بنده کوچک و ناچیز خدا میدانست و در مورد گذشته خود هم ادعایی نداشت. آدمی که برای هیچ یک از مسائل دنیوی ارزشی قائل نیست، ولی از ۲۰ دقیقه مانده به اذان به خود میپیچد و میخواهد جلسه را ترک کند و به نمازش برسد، معلوم است در چه عوالمی سیر میکند. آدمی که برای خواندن نماز بیقرار است و دیگر حوصله حرف زدن و حرف شنیدن ندارد، معلوم است از چه عظمت عبادی و روحیای برخوردار است. تواضع او هم یادآور کردار بزرگان ما از جمله حضرت امام بود. درباره امام به خاطرهای اشاره کنم. یک روز هم در نجف از کوچهای که میان مسجد مرحوم شیخ انصاری و منزل امام بود، در حالی که سرم پایین بود، عبور میکردم که ناگهان احساس کردم کسی به من سلام کرد. وقتی سرم را بالا کردم، چشمم به سیمای مبارک امام افتاد. در یک لحظه، سنگینی و فشار عجیبی را بر خود احساس کردم. انگار زبانم بند آمده بود. آخر او امام، مرجع تقلید، محبوب، مراد و... بود و من ناچیز، بچه طلبهای ۱۶، ۱۷ ساله بودم، ولی دیگر دیر شده بود و من چارهای جز جواب سلام نداشتم زیرا جواب واجب بود و این صحنه درست، اخلاق پیامبراکرم صلیالله علیه و آله آن اسوه مخاطَب به «إنَّکَّ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ» را تداعی میکرد.
گفتهاند که مرحوم بهلول برای خدمت به مردم به ویژه خانوادههای شهدا و نیز بنیاد شهید، همواره پا به رکاب بود. اینطور نیست؟
کاملاً درست است. حتی یک بار نشد که از ایشان دعوت کنیم که بیاید و برای کارکنان بنیاد شهید حرف بزند و نیاید. ایشان اگر در سفر نبود، قطعاً قبول میکرد و میآمد. با اینکه سنش بالای ۹۰ سال بود، هنوز هم بیقرار و پرتحرک بود. یک بار همراه ایشان نزد مقام معظم رهبری رفتیم و معظمله خیلی هم مرحوم بهلول را تحویل گرفتند و محبت کردند و از ایشان پرسیدند: «درخواستی ندارید؟» مرحوم بهلول گفت: «چرا، دلم میخواهد بروم مثلث برمودا را ببینم!»
جدی میگفت؟
بله، روحیه ماجراجویی داشت و هنوز هم در آن سن در پی کشف چیزهای جدید بود. در دورهای هم که در دفتر امام بودیم، مکرر نزد ما میآمد و شعر، دعا، روایت و حدیث میخواند. گاهی هم آنها را به شکل معکوس میخواند. نبوغ و حافظه عجیب و غریبی داشت.
به نظام، امام و رهبری خیلی علاقه داشت و تا آخر عمر هم به آنان وفادار بود و سعی میکرد در منبرها، سخنرانیها و جلسات خصوصی مسائل روز را مطرح کند. مثنوی بلندی هم درباره امام و نهضت امام و علیه شاه سروده بود که در آن لحن بسیار محکمی دارد.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.