کد خبر: 1259318
تاریخ انتشار: ۰۲ آبان ۱۴۰۳ - ۰۲:۰۰
«نصرالله» در آیینه یک گفت و شنود و یادداشت‌ها
نخستین بار گمان می‌کنم در سال ١٣٧١ بود که کمیته امداد امام‌خمینی در تهران و مشهد مقدس اردویی برای فرزندان شهدا و نوجوانان محروم و بی‌بضاعت جنوب لبنان برگزار کرده بود و من از کسانی بودم که در کنار جناب آقای فتحیان برپایی این برنامه را بر عهده داشتیم
 شاهد توحیدی

جوان آنلاین: اثـری کـــه هم‌اینـک در معرفی آن سخن می‌رود، بی‌هیچ توضیحــــی «نصرالله» نام گرفته است. این مجموعه گفت‌و‌شنودی از محمدرضا زائری با علامه شهید سیدحسن نصرالله و همچنین یادداشت‌هایی از نویسنده درباره سید مقاومت را در بر دارد. این کتاب از سوی نشر میعاد فردا روانه بازار نشر شده است. زائری در گفت‌و‌شنودی با خبرآنلاین در باب سابقه آشنایی خود با شهید و نیز زمینه‌های گفتگو با وی چنین آورده است:
«نخستین بار گمان می‌کنم در سال ١٣٧١ بود که کمیته امداد امام‌خمینی در تهران و مشهد مقدس اردویی برای فرزندان شهدا و نوجوانان محروم و بی‌بضاعت جنوب لبنان برگزار کرده بود و من از کسانی بودم که در کنار جناب آقای فتحیان برپایی این برنامه را بر عهده داشتیم. در آن زمان مرحوم سیدعباس موسوی تازه به شهادت رسیده بود و جناب آقای نصرالله، جانشین ایشان شده بود. در برنامه اختتامیه آن اردو ایشان به محل برگزاری دوره آمدند و ما برای نخستین بار ایشان را دیدیم. برادر کوچک‌ترم حسین‌آقا از ایشان چند عکس متفاوت و جالب گرفت و رفتار و حالات ایشان به عنوان یک روحانی جوان و پرانرژی و با روحیه خیلی برای ما جذاب بود. حال و هوایی عجیب هم در آن مراسم اختتامیه به وجود آمد و خداحافظی عاطفی و تأثربرانگیزی با آن نوجوانان که برخی از آن‌ها فرزندان شهدا بودند و خیلی از آن‌ها حالا خودشان قطعاً شهید شده‌اند، داشتیم. بعد از آن یک بار دیگر در سفری رسمی که به لبنان رفته بودیم، فرصت پیش‌بینی نشده‌ای، محقق شد و در فضایی بسیار صمیمی ایشان را زیارت کردیم. خوشبختانه شرایطی فراهم شد که در حاشیه جلسه با ایشان گفت‌وگویی راحت، خودمانی و جذاب داشته باشم. موقع ناهار هم ایشان من را کنار خودش نشاند و پذیرایی گرمی کرد و من سؤالات متعددی از موضوع حجاب زنان در لبنان و سرنوشت امام موسی‌صدر پرسیدم و در آن دیدار نکته‌هایی هم در‌باره فرهنگ و فضای لبنان از ایشان یاد گرفتم که بعد‌ها خیلی به دردم خورد. بعداً که در مؤسسه همشهری سردبیر بودم و از ایران برای ادامه تحصیلات به لبنان رفتم، دقیقاً بعد از جنگ ۳۳ روزه بود. در این فاصله ایشان به شخصیتی بسیار بزرگ و جهانی تبدیل شده بود و ما هم بلافاصله بعد از جنگ، به لبنان رفته بودیم. در ایران قرار شد که روزنامه همشهری، با رأی و نظر خوانندگان چهره سال انتخاب کند و به طور طبیعی و با توجه به حوادث لبنان در حوزه بین‌المللی، سه گزینه مطرح از این کشور بودند. آقای دکتر انتظامی که مدیریت همشهری را بر عهده گرفتند، با وزارت خارجه و سفارت ایران در لبنان هماهنگ کردند و من سه مصاحبه اختصاصی با رئیس‌جمهور لبنان امیل لحود و رئیس مجلس لبنان نبیه‌بری و دبیرکل حزب‌الله لبنان آقای نصرالله انجام دادم که هر سه گفتگو‌هایی خاص و متفاوت شد. مخصوصاً با توجه به آن شرایط، خیلی اهمیت داشت. طبیعی بود که در آن شرایط خاص امنیتی بعد از جنگ، هماهنگی این مصاحبه‌ها خیلی سخت باشد. حتی شایعات و حرف‌های عجیب و غریب و نادرستی هم درباره مدل حفاظتی ایشان مطرح بود که بعداً معلوم شد اصلاً صحتی ندارد! برای این قرار محلی را در نزدیکی منزل ما با من هماهنگ کردند، دنبالم آمدند و من گوشی همراه را تحویل دادم و بعد با یک خودرو که شیشه‌هایش کاملاً سیاه بود و هیچ جا را نمی‌دیدم به راه افتادیم....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار