جوان آنلاین: دکتر هادی صمدی، استاد فلسفه تکاملی در کانال تلگرامی خود نوشت: گاه در علم پرسشهایی که بچگانه مینمایند مهمتر از پاسخها هستند. «چرا گورخرها زخم معده نمیگیرند؟» نام کتابی از ساپولسکی، زیستشناس استنفورد است. به استدلال پشت سر پرسش دقت کنیم: ۱. استرس از علل اصلی زخممعده است؛ ۲. گورخرها در محیطی زیست میکنند که هر روز در خطر شکارشدن از سوی شیرها هستند و این یعنی زیستن در جهانی سراسر استرس؛ ۳. بنابراین گورخرها نیز باید به زخم معده مبتلا شوند. (البته به فرض آنکه گورها زخم معده نمیگیرند.)
پاسخ کوتاه ساپولسکی آن است که نوع استرس در انسانها و گورخرها متفاوت است. گورخر با دیدن شیر و به هنگام فرار دچار استرس میشود، اما با خروج از میدان خطر بلافاصله مشغول چریدن میشود. در غیاب عوامل آشکار استرسزا، گورخر دچار استرس نمیشود، اما استرس در انسانها مزمن است. ترس از بیکار شدن، بحرانهای اقتصادی، بحرانهای اقلیمی، تنها زیستن، ورود به جنگ و ناآرامی و دهها ترس مزمن دیگر به درجات مختلفی انسان مدرن را دربرگرفته است.
طی تکامل انسانها با آیندهنگریهای همراه با برنامهریزی از سایر جانوران جدا شدند، اما محصول فرعی این نگاه رو به آینده، استرس مزمن بوده است.
از یکسو بیتوجهی به آینده خطرساز است و از سوی دیگر توجه مداوم به آینده، در جهانی ناامن، خطر عوارض استرس مزمن را دارد. چگونه میتوان راهی میانه برگزید؟ راه اساسیتر ایجاد اطمینان به آینده در سطح اجتماعی است. به عبارتی راه اساسی مقابله با استرس مزمن از مجاری سیاسی میگذرد، اما آنچه برای عموم سیاستمداران جهان اهمیت ندارد استرسی است که شهروندان تحمل میکنند.
پس با برقراری عوامل استرسزا در سطح فردی چه میشود کرد؟
در شرایط نامطمئن همه به یک میزان دچار استرس مزمن نمیشوند. با مطالعه تطبیقی روی آنهایی که دچار استرس میشوند و آنهایی که دچار نمیشوند میتوان راهکارهای عملی پیشنهاد داد.
در سطح روانشناختی
تاکنون عموماً عوامل روانشناختی مدنظر روانشناسان بوده، بنابراین راهکارهای پیشنهادی در مواجه با عوامل استرسزا بهرهگیری از دهها تکنیک بوده است. در برخی از تکنیکها کلاً عامل استرسزا را نادیده میگیرند و مثلاً به فرد آموزش میدهند که چگونه با کنترل وضعیت تنفس خود وضعیت بهتری را تجربه کند. در برخی دیگر، مانند رفتار رمانی عقلانیهیجانی به فرد کمک میکنند در عاملی که باعث استرس شده بازنگری کند به نحوی که از اثرات آن کاسته شود. به عبارتی به فرد آموزش میدهند یا با عوامل استرسزای غیرقابل تغییر کنار بیاید، یا با آن مواجه شود و آن را طوری تحلیل کند که کمتر آسیبزا باشد. به وضوح شیوه دوم اساسیتر است، اما از آنجا که بار شناختی بیشتری دارد و عموم مردم علاقهای به تأملکردن ندارند و خواهان راهحلهایی ساده و بدون تأملند دسته نخست که البته به میزانی نیز کارآمدی دارد، طرفدار بیشتری دارد، هرچند که نرخ موفقیت آن نیز کمتر است.
در سطح بدنی
ذهن، بیش از آنکه در قرون گذشته میپنداشتیم، تابع شرایط بدنی است. با اینکه میزان تحرک فرد، نوع رژیم غذایی و میزان خواب او از جمله عواملی بودهاند که در قرن بیستم نیز بر نقش آنها در ایجاد استرس تأکید میشد با آغاز قرن بیستویکم به عامل دیگری بسیار توجه شد: میکروبیوم بدن.
میزان و نوع میکروبهایی که با ما همزیستند بر میزان استرس وارد شده مؤثرند. یکی از آخرین پژوهشها در این حوزه که در بخش سلامت روان نشریه نیچر منتشر شده به همین موضوع اشاره دارد.
کسانی که میکروبیوم متنوعتر و قویتری دارند از تابآوری بیشتری نسبت به عوامل استرسزا برخوردارند. (نکته جالب دیگر اینکه این عده کمتر درباره دیگران قضاوت میکنند، پدیدهای که خود از عوامل استرسزاست.)
(چه بسا گورخرها نیز فقط به علت عدم برخورداری از حافظهای قوی که آیندهنگری استرسآور را ممکن میسازد، زخم معده نمیگیرند. شاید میکروبیوم قویای دارند!).
اما چگونه میکروبیوم خود را قویتر کنیم؟ اگر در پاسخ بگوییم با تغذیه بهتر و متنوعتر، برقراری ارتباطات اجتماعی قویتر، ارتباط بیشتر با طبیعت، تحرک بیشتر و حذف عوامل استرسزا گویا دچار دوری باطل هستیم!
در جهانی که سایه جنگها و بحرانها فزاینده است و انسانها درگیر روزمرگیهای اجباری و بحرانهای اقتصادیاند، دوره استرسزایی را میتوان با پیشرفت مارپیچی شکست. گامهای کوچک در سطح فردی، انگیزه بیشتری برای اعمال تغییرات در سطح اجتماعی را فراهم میکنند و از سوی مقابل بهبود اندک در شرایط اجتماعی انگیزه تغییرات در سطح فردی را بیشتر میکند و امید به تغییرات محیطی بزرگتر را فراهم میآورد. نگاه تکاملی صفر و یکی نیست.