جوان آنلاین: روزهایی که هم اینک بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز ارتحال مرجع والامقام زندهیاد آیتاللهالعظمی سید ابوالقاسم خویی است. از این روی و در مقال پی آمده، بخشی از تعاملات آن بزرگ با نهضت اسلامی ایران مورد بازخوانی و تحلیل قرار گرفته است. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
روزنامههای مزدور در ایران، مقدسات اسلام را خرافات و ارتجاع سیاه نامیدند!
شاید برای دریافتن نگاه زندهیاد آیتاللهالعظمی سیدابوالقاسم خویی به رویکردهای رژیم شاه، مروری بر تلگرام آن بزرگ به پهلوی دوم در فروردین ۱۳۴۲ کافی باشد. وی در این متن تاریخی با تخطئه تبلیغات رژیم شاه در توهین به احکام و علمای اسلام تأکید میورزد که حکم شرع درباره چنین افرادی آشکار است. وی همچنین به این نکته اشارت میبرد که اینگونه کردارها از سوی دشمنان اسلام مسبوق به سابقه است:
«از قرون متمادی، دشمنان اسلام از نظر اضمحلال دین و برده ساختن مسلمانان، درصدد تفریق دو قوه روحی و مادی آنها برآمده و به فضل الهی در اثر تنبه اولیای امور و علمای اعلام به مقصد خود نائل نگشتهاند. در حال حاضر زمینه را قابل دیده، به فعالیت پرداختند که ضربت مهلک خود را بر پیکر کشور اسلامی وارد سازند. بسیار جای تأثر و تأسف است که سقوط و انحطاط مملکت اسلامی و یگانه مرکز تشیع به جایی برسد که زمامداران آن آلت و وسیله انجام مقاصد شوم آنها گردند. ما چندی قبل مفاسد تصویب نامه شوم و جعل قوانینی برخلاف مقررات اسلام را تذکر داده و اعلام خطر نمودیم. با این حال شاه با کمال جدیت از آن قوانین دفاع کرده و در اثر آن، روزنامههای مزدور و خائن بهانه به دست آورده، نسبت به مقام روحانیت هتاکی نموده، بلکه مقدسات اسلام را خرافات و ارتجاع سیاه و قوانین پوسیده نامیدند. البته حکم چنین اشخاص، در شرع مطهر معین و مبین است. ما جدا از شخص شاه خواستاریم که اسباب اغتشاش مملکت و ناراحتی عموم مسلمانان جهان را مرتفع سازند. علمای اعلام و عموم طبقات مسلمانان با اتکال به حول و قوه الهی، از مقدسات دین تا آخرین نفس دفاع خواهند نمود. علی الله توکلنا ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین....»
وقتی آیتالله مسنَد خود را به امام خمینی داد!
حمایت آیتاللهالعظمی خویی از نهضت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی، در زمره یکی از جدیترین جانبداریها از این حرکت به شمار میرود. وی پس از مشاهده عدم تمکین شاه به مطالبات مراجع و مردم ایران در جزوهای که «التصریحات الخطیره» نام گرفته بود، به افشای وی پرداخت. استقبال و احترام آن مرجع فقید از رهبر فقید انقلاب اسلامی در مقطع تبعید به نجف نیز بس گرم و با شکوه مینمود. زندهیاد آیتالله دکتر محمد صادقی تهرانی در این باره آورده است:
«مرحوم آقای حکیم که به دیدن امام آمدند، متقابلاً ایشان هم برای بازدید رفتند. بنده هم در معیت ایشان بودم. آقای حکیم تا دم در اتاق به استقبال آمدند، ولی بعد برگشتند و روی مسند خود نشستند و امام و بقیه هم در جاهای دیگر نشستند، ولی وقتی امام به بازدید آقای خویی رفتند، ایشان مسند خاص خودشان را به امام دادند و خودشان رفتند و آن طرفتر نشستند. اینها مشاهدات عینی من هستند. آقای خویی نسبت به امام، احترامات زیادی داشتند. حتی کراراً به من میفرمودند: فعلاً قضیه علم و این حرفها نیست، من خوشم میآید که کسانی پیش من میآیند و میگویند: آقا! ما مقلد شما هستیم، اجازه میدهید پولها را به آقای خمینی بدهیم؟ من هم میگویم بدهید! یا بعضی از ما سؤال میکنند اجازه میدهید از آقای خمینی تقلید کنیم؟ من هم میگویم مانعی ندارد. هر کاری را که درست تشخیص میدهید، انجام بدهید... جریان مباحثه امام با آقای حکیم را هم من برای بسیاری از علمای نجف نقل کردم. به منزل آقای خویی رفتم و جریان را مفصلاً برای آنها نقل کردم. به این ترتیب که آقایان هم که از من سؤال کردند، من هم کلمه به کلمه گفتم و آنها نوشتند و ناگهان مثل یک سیل، در کل نجف پخش شد! جوانی بود و داغی!... بعد رفتم به منزل. شب بود که مرحوم امام پیشکارشان را فرستادند که آقا گفتهاند اگر امکان دارد، تشریف بیاورید که میخواهم با شما صحبت کنم. رفتم و در طبقه بالا فقط امام و آقای آشیخ نصرالله خلخالی بودند و من. ایشان فرمودند چه کار کردهای آقای صادقی؟ همه نجف از این قضیه پر شده. خیلی داغ نقلکردهای! گفتم من همانی را که بوده، عیناً نقل کردهام. ایشان خندیدند و گفتند نباید تند حرف بزنید که آقایان دلگیر نشوند... منظورشان این بود که جوری نشود که ما دافعه پیدا کنیم و آقایان فراری بشوند....»
تبادل نظر رهبر انقلاب با مرجع فقید، در دوره اقامت در نجف
مراودات آیتاللهالعظمی خویی با امام خمینی در سالیان تبعید ایشان به نجف اشرف به ویژه در آغازین سالیان آن از سوی فرزندان، اعضای بیت و شاگردان آن فقید سعید نیز مورد اشاره و تصریح قرار گرفته است. حجتالاسلام والمسلمین سیدعبدالصاحب خویی فرزند آیتالله طی مصاحبهای اظهار داشته است:
«در حیات ایشان، مراجعی نظیر آیات عظام سیدعبدالهادی شیرازی، سیدمحسن حکیم، سیدمحمود شاهرودی و سید روحالله خمینی در نجف حضور داشتند. این مراجع همواره تلاش میکردند تا در شرایط مناسب دیدار و جلساتی داشته باشند. حتی وقتی آقای خمینی به عراق آمدند، از طرف ایشان مورد استقبال قرار گرفتند. همچنین ایشان شهادت آقاسید مصطفی را به آیتالله خمینی تسلیت گفتند و مراسم نماز میت را برگزار نمودند. البته از نظر سیاسی، تفاوتهایی بین مراجع آن روز وجود داشت که این تفاوت بیشتر میان آیتالله خمینی و دیگر آقایان در رابطه با مسائل ایران بود. انقلاب ایران در شرایطی رخ داد که فشارها در داخل عراق هم زیاد بود. بعد از وقوع جنگ هم از طرف دولت عراق به ایشان فشار وارد شد که علیه جنگ حرف بزنند، اما مرحوم آقا ابتدا فرمودند من در این مسائل دخالت نمیکنم! آنها هم که آمده بودند، به آقا عرض کردند شما به عنوان یک مرجع تقلید، نظرتان نسبت به جنگ بین دو برادر مسلمان چیست؟ اگر رد یا تأیید میکنید، بنویسید. آقا فرمودند مگر شما وقتی جنگ را شروع کردید، نظر من را جویا نشدید که حال در مورد توقف آن نظر من را میپرسید؟ آیتالله خویی در شرایط بحرانی سال ۱۳۵۰ - که موج اخراج علما و طلاب علوم دینی از عراق توسط رژیم بعث شدت گرفت- تمام سعی خود را به کار بستند تا لطمهای به حوزه هزار ساله نجف وارد نشود. ایشان در پاسخ به پیشنهاد نزدیکان برای سفر به خارج از عراق و انتقال حوزه فرمودند تا وقتی فشار به آنجا نرسیده که من را بگیرند و به زور از نجف اخراج کنند، من این حوزه را حفظ خواهم کرد... این فشارها برای سالیان متمادی ادامه داشت که در نهایت منجر به شهادت جمع کثیری از فرزندان و منسوبان و شاگردان و نزدیکان ایشان گردید و با همه این هموم ایشان استوار در دفاع از کیان حوزه نجف ایستاده بودند. ایشان در سه دهه آخر دوران زندگیشان، سختیهای بسیاری کشیدند و فشارهای زیادی از طرف بعثیان به ایشان وارد شد، زیرا حوزه علمیه نجف اشرف با سابقه متجاوز از هزار سال، بزرگترین حوزه علمیه جهان تشیع بود و سابقه طولانی از شخصیتهای علمی، مراجع تقلید و تولید علم و تألیفات داشت، لذا ایشان در مواضعی که اتخاذ میکردند، همواره این نکته مدنظرشان بود. نمیخواستند بعدها در تاریخ ثبت شود که حوزه با سابقه علمیه نجف اشرف در حیات ایشان تعطیل شد! بنابراین تلاششان را به کار میبردند تا این حوزه به رغم تمام فشارها و مشکلات باقی بماند....»
حضور فرح دیبا در منزل آیتالله بدون اطلاع قبلی!
در دورهای که رهبر انقلاب تبعیدگاه نجف را ترک کرده و در نوفل لوشاتو اقامت گزیده بود، خبری اعجاب آور بر سر زبانها افتاد: فرح دیبا همسر شاه در کوفه به دیدار آیتاللهالعظمی خویی رفته است! این رویداد، بازتابها و واکنشهای فراوانی را موجب شد. با این همه و در سالیان بعد، روایتهایی از چند و، چون این واقعه نشر یافت که ماهیت آن را شفافتر کرد. حجتالاسلام والمسلمین حسین انصاریان در این موضوع، روایتی به ترتیب پی آمده دارد:
«شاه قبل از انقلاب، برای نجات خودش به تکاپو افتاده بود و برای فرونشاندن موج انقلاب، نمایندگانی نزد برخی مراجع و حتی خود امام در نجف فرستاد که هیچگاه امام حاضر به ملاقات با نماینده شاه نشد. شاه که اوضاع کشور را نابسامان میدید، همسرش فرح را با چادر به نجف فرستاد تا طی ملاقات با مراجع، کاری کند که حکومت حفظ شود. مرحوم آیتاللهالعظمی خویی - که از مراجع بزرگ و قطب فقاهت شیعه محسوب میگردید- بنای ملاقات با فرح را نداشتند، ولی بدون اینکه ایشان اطلاعی داشته باشند، فرح یک روز صبح به کوفه میرود و به بیت ایشان وارد میشود. در میزند و به داخل میرود و میگوید من زن شاه هستم! اینکه چه مسائلی بین ایشان رد و بدل شده است، خبری ندارم... آن ملاقات بدون خواست و اطلاع مرحوم آیتالله العظمی خویی بود، اما آنچه یک مرجع مسلم تقلید مثل ایشان، بر اساس مصالح و شرایط انجام میدهد، نباید مورد بیاحترامی واقع شود و همواره باید حرمت مراجع محفوظ بماند. پس از انقلاب، امام یک سخنرانی نسبت به آخوندهای متحجر انجام دادند. هم آنها که عدهای از آنها را میشناختیم که به شدت با انقلاب، امام و حرکت انقلابی مراجع مخالف بودند. این افراد معتقد بودند که مشت با درفش نمیتواند بسازد و مشت با سندان آهنگری، نمیتواند کاری کند. میگفتند بالاخره شاه نیرو دارد و این انقلاب فایدهای ندارد، با این همه زخمی و شهید هم به جایی نمیرسد. مرحوم امام هم در واقع خطاب به این آخوندها صحبت میکردند و گفتند حتی کار به جایی رسید که برای شاه انگشتر فرستادند که شاه را از خشم شما مردم انقلابی و شهید داده حفظ کنند. ناگهان این سخنان در جامعه پخش شد و براساس آن ذهنیتی که در جامعه نسبت به ملاقات همسر شاه با مرحوم آیتاللهالعظمی خویی در نجف وجود داشت، چنین گمان کردند که این انگشتر را هم آیتاللهالعظمی خویی به شاه داده است، اما این تصورات به دور از واقعیت بود و من به دلیل اینکه کاملاً در جریانات قبل از انقلاب بودم و چنین آخوندهایی را که درک درستی از زمانه خود نداشتند، میشناختم، میدانستم که این انگشتر را پیشنمازی که با دربار شاه در تهران مرتبط بود، برای او فرستاد. در آن زمان نامهای به خط خود مرحوم آیتالله خویی دیدم که به شاگرد محترمش آیتالله سید محمدمهدی خلخالی نوشته بودند. آقای خلخالی به من زنگ زدند و گفتند لطفاً تشریف بیاورید منزل با شما کاری دارم. وقتی رفتم، ایشان گفت نامهای از آیتاللهالعظمی خویی آمده است، دلم میخواهد شما هم این نامه را بخوانید. ایشان، چون بنده را چهرهای مبارز میدانستند، فکر میکردند شاید من هم تحت تأثیر آن جریانات واقع شوم، بنابراین گفت بیا و ببین. دیدم آیتالله خویی چنین نوشتهاند: مسئله انگشتر را قیامت در پیشگاه مادرم فاطمه (سلامالله علیها) حل خواهم کرد!... خلاصه اینکه حقیر نه تنها تحت جوسازی برخی کوته فکرانِ آن زمان نبودم، بلکه از اول حفظ حریم مرجعیت را واجب میدانستم و مقید به رعایت این حرمت بودم. مطلب دیگر اینکه مطلع شدم، آیتاللهالعظمی خویی در مکالمه تلفنی با آیتالله حاج شیخ ابوالقاسم آشتیانی به اجباری بودن این دیدار تصریح داشتند و از تهمتهای ناروا نسبت به خودشان بسیار اظهار تأسف کرده بودند....»
پیام تسلیتی به مثابه یک نشان
سه سال پس از انتشار خبر حضور همسر شاه معدوم در عراق، عدهای در ایران بخشهایی از بیانات امام خمینی در سال ۱۳۶۰ را نوعی انتقاد از آیتاللهالعظمی خویی و رفتار وی در دیدار با فرح دیبا قلمداد کردند. چند سال بعد، حجتالاسلام والمسلمین سیدجمالالدین خویی فرزند آیتالله در ایران درگذشت و رهبر انقلاب در پیام تسلیتی خطاب به پدر ارجمندش این ضایعه را تسلیت گفتند. مضمون والا و متعالی این پیام در آن دوره بسیاری از فضاسازیها و شایعات را خنثی کرد:
«حضرت آیتالله خویی (دامت برکاته)
با تأسف و تأثر، مصیبت وارده بر جنابعالی و فامیل محترم را تسلیت عرض میکنم و از خداوند تعالی برای آن مرحوم محترم مغفرت و برای جنابعالی و بازماندگان او، صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت مینمایم. از خداوند تعالی عاجزانه میخواهم که دشمنان اسلام و دشمنان حوزههای مقدسه علمیه را به سزای خودشان برساند و در دنیا و آخرت آنان را روسیاه فرماید و مجد حوزه علمیه مبارکه نجف اشرف و سایر اعتاب مقدسه را با نابودی حزب عفلقی بعث عراق (خذلهم الله تعالی) به حال اول برگرداند و علمای اعلام و ملت شریف عراق را از چنگال صدام و صدامیان نجات مرحمت فرماید. از جنابعالی و سایر علما و فضلای نجف و اهالی محترم عراق خواهانم که برای پیروزی لشکر اسلام بر فریب خوردگان لشکر کفر عفلقی در تحت قبّههای نورانی ائمه اطهار (علیهم السلام) خصوصاً سیدالاولیا (سلامالله علیه) دعا فرمایند؛ و السلام علیکم و رحمهالله.
۲ شوال المکرم ۱۴۰۴
روح الله الموسوی الخمینی».
عمری طولانی، نمایشگر سعی و تلاش یک انسان مؤمن و پرهیزکار
در هجدهمین روز از مردادماه ۱۳۷۱، خبر ارتحال آیتالله العظمی خویی در ایران نشر یافت. حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی با صدور پیامی در این باره، کارنامه علمی و عملی آن مرجع پرآوازه جهان تشیع را اینگونه ستودند و از آن تجلیل به عمل آوردند:
«با تأسف و تأثر فراوان با خبر شدیم که عالم جلیلالقدر و فقیه عظیمالشأن حضرت آیتاللهالعظمی آقای حاج سید ابوالقاسم خویی مرجع تقلید بزرگوار، روز گذشته دار فانی را وداع گفته و به جوار رحمت حق رحلت نمودهاند. این حادثه برای جهان اسلام مخصوصاً حوزههای علمیه، مصیبتی بزرگ است. آن عالم بزرگ، بقیه السلف صالح و یکی از پرچمداران علوم اسلامی و یکی از مراجع بزرگ تقلید دوران معاصر بود. ایشان در بسیاری از علوم اسلامی رایج در حوزههای علمیه، از اساتید مسلم و کم نظیر به حساب میآمد. فقیهی بزرگ و اصولیای عمیق و مفسری نوآور و رجالیای صاحب مکتب و متکلمی زبردست بود. آثار علمی ارزشمند این مرد بزرگ، به دهها جلد کتاب در فقه و اصول و تفسیر و رجال منحصر نمیشود. هزاران شاگرد تربیت یافته در حوزه دروس غنی و سرشار او هم اکنون در همه بلاد اسلامی منتشرند. این بزرگوار یکی از نخستین کسانی بود که پس از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (رضواناللهتعالیعلیه)، حوزه علمیه نجف را به اهمیت حوادث ایران متوجه ساخت و سعی و کوششی ارجمند، در همراهی با حرکت عظیم روحانیت و مردم در ایران مبذول کرد. در نهضت خونین مردم عراق در رمضان سال ۱۴۱۱ هجری قمری، قطب اصلی نهضت و مرکز صدور حکم قیام اسلامی بود و به همین جهت پس از سرکوب شدن این نهضت به وسیله رژیم خونخوار بعثی، این کهن مرد دانشمند مورد آزار و شکنجه و اهانت مأموران سنگدل بعثی قرار گرفت و در معرض خطر جدی واقع شد و پس از آنکه به فضل الهی از خطر نجات یافت تا مدتها در شرایط سخت زیر نظر مأموران بعثی قرار داشت. عمر طولانی و پربرکت این مرد بزرگ که نزدیک به یک قرن امتداد یافت، سرشار از آزمایشهای الهی و نمایشگر سعی و تلاش یک انسان مؤمن و پرهیزگار است....»
کلام آخر
آیتاللهالعظمی سید ابوالقاسم خویی با دهها سال تحقیق و تدریس در حوزههای گوناگون علوم اسلامی و تربیت شاگردانی نامور، میراثی عظیم از خویش بر جای نهاد. او در برابر تعرض به ساحت دین از سوی رژیم پهلوی نیز حساسیتهای فراوان و تاریخی نشان داد، همانگونه که در باره حوادث جهان اسلام نیز اینچنین بود. مهمترین و دشوارترین فصل از حیات او در قیام خونین مردم عراق در برابر رژیم صدام رقم خورد که وی با دستگیری از هموطنان، مورد ایذای رژیم بعث قرار گرفت. آیتالله پس از این رویداد، در شرایطی دشوار زیست و دار فانی را وداع گفت. روحش شاد و یادش گرامی باد.