جوان آنلاین: کانال تلگرامی «ترجمان» مروری کوتاه بر مطلب «آیا راهی برای مقابله با چرندگویی وجود دارد؟» نوشته آندره اسپایسر را که نسخه کامل آن از سوی میلاد اعظمیمرام ترجمه شده است، به اشتراک گذاشت. در این مطلب میخوانیم: لودویگ ویتگنشتاین، فیلسوف مشهور، دوست و معلمی به نام فانیا پاسکال داشت. پاسکال در یکی از روزنوشتهایش خاطرهای از تماس تلفنی ویتگنشتاین را نقل میکند: لوزهام را درآورده بودم و در بیمارستان ایولین دلم به حال خودم میسوخت. ویتگنشتاین تماس گرفت و منم نالیدم: «حس سگی را دارم که زیرش گرفتهاند». ظاهراً ویتگنشتاین از حرفم دلآزرده شد و گفت: «هرگز حس سگی را که زیرش گرفتهاند، درک نمیکنی». این خاطره را هری فرانکفورت، فیلسوف دانشگاه پرینستون، در پاورقی کوتاهی در کتاب کلاسیکش به نام «در باب حرف مفت» آورده است.
مقصود فرانکفورت از نقل این خاطره، پرسیدن سؤالی بسیار دشوار بود: وقتی کسی حرف مفت میزند، چطور باید برخورد کنیم؟ مثل ویتگنشتاین مستقیماً به ستیز برخیزیم، یا لبخند بزنیم و رد شویم؟
فرانکفورت توضیح میدهد که ویتگنشتاین در سراسر حیاتش «انرژی فلسفی خود را عمدتاً وقف تشخیص و مبارزه بر سر چیزی کرد که آن را اَشکال نهان و مخرب مهملات میدانست». ویتگنشتاین از سخن پاسکال «دلآزرده شد»، زیرا «حرف او پیوندی با توصیف واقعیت نداشت». پاسکال «حتی نگران این هم نبود که حرفش درست باشد»، اما در زندگی روزمره، اگر قرار باشد هرگاه چرندی شنیدیم مانند ویتگنشتاین رفتار کنیم، احتمالاً زندگی برایمان بسیار دشوار خواهد شد. پژوهشهای اجتماعی هم نشان میدهند که اکثر مردم راه دیگری را در پیش میگیرند. آندره اسپایسر، پژوهشگری که سالهاست درباره رفتار سازمانی تحقیق میکند، میگوید: بیشتر افراد در مواجهه با حرفهای چرند مایلند ظاهر کار را حفظ کنند. این کار دلایل زیادی دارد که ادب یکی از مهمترین آنهاست.
تجربه نشان داده است به پرسشکشیدن چرندیات احتمالاً راهی مطمئن برای از دست دادن دوستان و بیزارکردن دیگران است. وقتی چرندی میشنویم، معمولاً میخواهیم آن را نادیده بگیریم و بدین طریق جلوی مشاجره را بگیریم و جوّ مؤدبانه را حفظ کنیم، اما میلمان به حفظ تعاملات اجتماعی بهآرامی بر تعهدمان به راستگویی سایه میافکند. شاید به جز ستیزه راههای آرامتری هم برای مقابله با حرفهای مفت وجود داشته باشد. مثلاً میتوانید به آدمی که حرف مفت میزند نشان دهید که گفتههایش با واقعیت نمیخواند یا از او بخواهید منظورش را دقیقاً شرح دهد.
اما معضل دیگری هم پیشرو داریم: چرندگویان معمولاً بهخوبی بازخوردهای منفی را نادیده میگیرند و به کارشان ادامه میدهند. رمز پیروزی آنها اعتمادبهنفس خدشهناپذیرشان است.
رفتاری که در برابر چرندگویان در پیش میگیریم، به موقعیت اجتماعی ما در برابر آنها هم ربط دارد. وقتی همکلاسی دبیرستانمان حرف مفت میزند، راحتتر با او مقابله میکنیم، تا وقتی چرندگو رئیسمان باشد. بااینحال، میدانیم سازمانهایی که کارکنانشان را به اظهارنظر ترغیب میکنند، میخواهند بیشتر یاد بگیرند و بهتر عمل کنند.
اما چگونه میتوان چرندیات مافوقمان را به پرسش بکشیم بدون آنکه باعث خشم او شویم؟ پژوهشی در دانشگاه تگزاس میگوید احتمالاً بهترین راه «پرسیدن پرسشهای دلسوزانه» است، نه انتقاد مستقیم. پژوهش ایتن بریس از دانشگاه تگزاس در شهر آستین راهحلهایی ارائه میدهد. او دریافت که شیوه کارکنان در پرسیدن بسیار مهم است؛ پرسشهای «چالشی» با تنبیه همراه میشدند، اما پرسشهای دلسوزانه را گوش میدادند، بنابراین به جای اینکه به رئیس خود گیر بدهید و بگویید: «نمیتوانم این چرندیات شما را باور کنم»، بهتر است یادآور شوید: «باید ببینیم قرائن چه میگویند، بعد کمی تغییرش میدهیم تا بهتر شود.»
دفعه بعدی که با یک چرند مواجه شدید، وسوسه میشوید مؤدبانه آن را نشنیده بگیرید، اما این کار صرفاً به چرندگویان زبردست زمان و مجال میدهد. یا وسوسه میشوید از ویتگنشتاین پیروی کنید و با آن بجنگید. بدبختانه، چرندگویان معمولاً از مقابله آشکار تأثیر نمیپذیرند. ظاهراً مؤثرترین تاکتیک در جنگ با سخنان پوچ این است که غیر مستقیم به چرندگوی مورد نظر حمله کنیم و پرسیدنهای خود را نه به صورت ابطال و انکار، بلکه بهعنوان اصلاحات جزئی سازنده مطرح نماییم. بدین طریق میتوانید از درون معایب را برطرف کنید نه با عصبانیت و از بیرون.