شایعهای نگرانکننده این روزها ولوله انداخته به جان هواداران نساجی و یک مازندران را دلنگران کرده است؛ شایعه واگذاری تیمی با ۶۵ سال قدمت که بیتردید باید در سطح اول فوتبال کشور حرفها برای گفتن داشته باشد، اما بیتوجهی مسئولان استانی سرنوشتی دراماتیک را برای آن رقم زده است، بهطوریکه گویی قرار است چوب حراج به آن زده شود. سرنوشتی که سالها قبل یقه تیمهای استخواندار و قدیمی، چون نفت تهران، پاس همدان و راهآهن تهران را گرفت و امروز تیمهای نفت آبادان، تراکتور و نساجی را هدف قرار داده است. تیمهای ریشهداری که اوضاع و احوال خوبی ندارند.
دایره تیمهای ریشهدار فوتبال ایران هر سال تنگتر و تنگتر میشود و این فضا را برای تیمهای تازهواردی که سابقه چندانی ندارند باز میکند. هرچند که افزایش تیمهای فوتبال به خودی خود اتفاق بدی نیست، اما به شرط اینکه با کمرنگ یا نیست و نابود شدن تیمهای باسابقه همراه نشود که در آن صورت باید فاتحه قدمت فوتبال ایران را خواند. فوتبالی که بر پایه اصول اخلاقی بنا نهاده شده بود، ولی امروز با خارج شدن تیمهای قدیمی از گردونه رقابتها، وزن اخلاقمداری آن به شدت کاهش یافته است.
سالهای سال از متلاشی شدن تیمهایی، چون شاهین، بانک ملی و شهباز میگذرد، اما هنوز هم حرف اصالت که به میان میآید، ناخودآگاه نام این تیمها مطرح میشود. تیمهای باریشهای که اصول و قواعدشان در فوتبال هنوز هم زبانزد عام و خاص است، درست برخلاف اصول اهم تیمهای امروز که تنها به کسب نتیجه و دستیابی به هدف میاندیشند، آنهم به هر شکل ممکن. تفکری که کوچکترین اهمیتی به اخلاقمداری و جوانمردی در فوتبال نمیدهد و بدتر اینکه هر ساله با سقوط تیمهای ریشهدار به دستههای پایینتر یا چوب حراج زدن به برخی دیگر از این تیمهای اسم و رسمدار، فضا برای این تفکر مسموم باز و بازتر میشود. رویهای که بدون تردید فوتبال ایران را سال به سال آسیبپذیرتر میکند.
بعد از سقوط نفت آبادان، تیم پرطرفدار و ریشهدار خوزستان به لیگ یک، بحث واگذاری مالکیت تراکتور و همچنین فروش نساجی مازندران، نگرانیهای زیادی را برای اهالی فوتبال به وجود آورده، چراکه هر سه از جمله تیمهای پرطرفدار شهر و استان خود هستند، اما بیتوجهی مسئولان کار را به جایی رسانده که یکی راه لیگ پایینتر را در پیش بگیرد و چه بسا که امروز و فردا به سرنوشت پاس، نفت تهران یا راهآهن دچار شود و دو تیم دیگر در شرایطی بغرنج قرار گیرند.
نساجی امروز تنها یک مثال است، درست مثل تراکتور، مثالی از تیمهای قدیمی، ریشهدار و البته پرطرفدار که کنار رفتن آنها از گردونه رقابتها و پیوستنشان به تاریخ (اتفاقی که برای نفت تهران و راهآهن افتاد) میتواند تبعات و عواقب بدی داشته باشد. تیمهایی که ساعات زیادی از اوقات فراغت روزانه و هفتگی جوانان شهر و استان را پر میکنند. جوانانی که هیجانات خود را با تماشای بازیهای این تیمها تخلیه میکنند و این جدا از تأثیرهای دیگری است که این تیمها میتوانند در سرنوشت و آینده جوانان داشته باشند. جوانانی که بیشک با سقوط این تیمها یا کنار رفتن آنها از گردونه رقابتهای فوتبال کشور سر خورده خواهند شد و باید اوقات فراغت خود را جایی دیگر پر کنند، در فضاهایی دور از ورزش که سلامت آن تضمین شده است! اما آیا آقایان مسئول که به جای توجه به زیرساختهای فوتبال و حمایتاز تیمهای شهر و استان، حواسشان جایی دیگر گرم است، توجهی به این موارد مهم دارند؟! بیشک اگر پاسخ مثبت بود، نه امروز نفت آبادان از لیگ برتر خداحافظی کرده بود و نه نساجی و تراکتور برای آینده خود کاسه چه کنم، چه کنم به دست گرفته بودند. تیمهایی که تصور میشد واگذاری آنها به بخش خصوصی اندکی از بار مشکلاتشان بکاهد، اما بیتوجهی مسئولان و اجحافها نتیجه عکس داد!