کد خبر: 1233739
تاریخ انتشار: ۲۳ خرداد ۱۴۰۳ - ۰۴:۴۰
حاشیه‌ها و طنز‌های تغییر دبیرکل گروه موسوم به نهضت آزادی
طنز ماجرا اینجاست که گروهی با ۶۳ سال داعیه آزادی، دموکراسی و چند صدایی، در پیری و سالخوردگی به این نتیجه رسیده‌اند که «محدود بودن دوره مسئولیت دبیرکل و ضرورت گردش مسئولان» ضرورت دارد و احیاناً دبیرکلی ۳۳ ساله مهدی بازرگان و همچنین تصدی ۲۳ ساله یزدی در این جایگاه، چندان مطلوب نبوده است. نهضت آزادی با این ادعا، تلویحاً پیشینه خویش را متمرکز و ایستا خوانده و ضرورت خروج از این پیله محدود را یادآور شده است
نیما احمدپور

جوان آنلاین: هرچند گروه موسوم به نهضت آزادی، مدت‌هاست شکل حزبی را فرونهاده و عملاً به محفل پیران مبدل شده است، اما انتشار خبر تعویض دبیرکل این مجمع در روز‌های گذشته، حاشیه‌ساز و طنزآلود شد. مقال پی آمده قصد دارد یک جریان تقریباً تمام شده را در پایان آن مورد بازبینی و گزارش قرار دهد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 در سال ۱۴۰۲ به محدودیت دوره مسئولیت دبیرکل رسیدیم!
چند روز قبل در فضای مجازی خبری درج شد که چندان محل توجه و پیگیری قرار نگرفت. این بی‌اعتنایی، اما چندان نیز غیرمنتظره نمی‌نمود. چه اینکه خبر در باره گروهی عقیم بود که سال‌هاست از کنش و واکنش پربازتاب محروم مانده است. این خبر اطلاعیه‌ای بود از سوی گروه غیرقانونی نهضت آزادی مبنی بر اینکه در جایگاه دبیرکلی این گروه، محمد توسلی جای خود را به محمدحسین بنی اسدی (داماد مهدی بازرگان) داده است:
«با توجه به آخرین اصلاحات اساسنامه نهضت آزادی ایران در شهریور ۱۴۰۲ مبنی بر محدود بودن دوره مسئولیت دبیرکل و ضرورت گردش مسئولان در جلسه مورخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۳ شورای مرکزی، ضمن قدردانی و سپاسگزاری از خدمات ارزنده و صادقانه و مواضع شجاعانه آقای مهندس محمد توسلی، آقای دکتر محمدحسین بنی اسدی رئیس دفتر سیاسی نهضت آزادی، با رأی اکثریت قاطع شورای مرکزی به سمت دبیرکل نهضت آزادی ایران انتخاب شدند....» 
طنز ماجرا اینجاست که گروهی با ۶۳ سال داعیه آزادی، دموکراسی و چند صدایی، در پیری و سالخوردگی به این نتیجه رسیده‌اند که «محدود بودن دوره مسئولیت دبیرکل و ضرورت گردش مسئولان» ضرورت دارد و احیاناً دبیرکلی ۳۳ ساله مهدی بازرگان و همچنین تصدی ۲۳ ساله یزدی در این جایگاه، چندان مطلوب نبوده است. نهضت آزادی با این ادعا، تلویحاً پیشینه خویش را متمرکز و ایستا خوانده و ضرورت خروج از این پیله محدود را یادآور شده است. در چنین احوالاتی بهتر است نهضت همچنان به این اصلاحات بطئی و کند خویش ادامه دهد و دست‌کم تا مدت‌ها از لزوم پیچیدن نسخه گردش مسئولان و نخبگان برای جامعه ایرانی اجتناب ورزد. 
 پیری ۸۲ ساله به جای پیری ۸۶ ساله
پرسش اینجاست که «محدود بودن دوره مسئولیت دبیرکل و ضرورت گردش مسئولان»، از چه روی انجام می‌پذیرد؟ اگر منتظر این پاسخ از سوی نهضت آزادی باشیم، احتمالاً باید مدتی طولانی و شاید چند دهه صبور باشیم. اما اگر به پاسخ‌های روشن و متعارف مراجعه کنیم، درخواهیم یافت که احراز مسئولیت از سوی صاحبان افکار و طرح‌های متفاوت و همچنین جوان‌سازی رأس هرم حزب، احتمالاً از دلایل این امر به شمار می‌رود. با این همه پرسش بعدی اینجاست که کنار گذاردن محمد توسلی ۸۶ ساله و جایگزین کردن محمدحسین بنی اسدی ۸۲ ساله به جای او، چه توجیهی دارد؟ وانگهی در طول این مدت چه تفاوت دیدگاه یا روشی بین این دو مشاهده شده که چنین تغییری را ضروری می‌سازد؟ مگر اینکه پشت پرده اختلافات و کشمکش‌هایی وجود داشته باشد که تعویض نتیجه آن قلمداد شود. 

 نهضت آزادی و الیگارشی خانواده بازرگان
دیگر نکته اینکه بدنه، ملات و یکی از مقوم‌های اصلی گروه نهضت آزادی، اقوام و خویشان نزدیک مهدی بازرگان بوده‌اند. فرزند، داماد، نوه، برادرزاده، خواهرزاده و سایر اقوام نخستین دبیرکل این گروه، همواره حجم مهمی از پُست‌ها در این تشکل را به خود اختصاص داده‌اند. تشکلی که مشارکت همه اقوام و گرایشات را در اداره حکومت می‌خواهد، چگونه خود در درون به این امر پایبند نیست و در مقام چینش مهره‌های حزبی، اغلب خانواده بازرگان را به کار می‌گیرد؟ و همچنین اکنون که پس از دهه‌ها به «محدود بودن دوره مسئولیت دبیرکل و ضرورت گردش مسئولان» رسیده، چرا همچنان دست به دامان داماد ۸۲ ساله بازرگان شده است؟ آیا بهتر نبود این جریان برای احتراز از شائبه خاندان سالاری، دبیرکلی غیروابسته به این تبار و ایضاً جوان‌تر انتخاب می‌کرد؟ 

 گروهی با سرمایه بی‌اعتنایی مطلق اجتماعی
ایستایی فکر و انجماد عمل نهضت آزادی، باعث شده است آنان نسبت به کنش و واکنش‌های خویش شاهد کمترین واکنش اجتماعی باشند. به ویژه کنشی در حد تغییر دبیرکل و انتشار خبر آن که قاعدتاً نمی‌تواند کم بسامد باشد. اکنون (۱۹ خرداد ۱۴۰۳)، سه روز از کنار رفتن توسلی و جایگزینی بنی اسدی می‌گذرد. در این مدت در اینستاگرام کم مخاطب نهضت آزادی، چهار پست در این باره منتشر شده است. تبریک دبیرکل اتحاد ملت، تبریک دبیرکل جبهه ملی، تبریک محمدعلی ایازی از ابواب جمعی مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم و پاسخ بنی اسدی به تبریک نخستین! حکایت سلمانی‌هایی که به گاه بیکاری، یکدیگر را اصلاح می‌کنند! این در حالی است که مناسبت‌های فامیلی و صنفی در رسانه اینستاگرام، صد‌ها برابر بیشتر از اخبار نهضت آزادی بازتاب دارد. پرسش اینجاست که گروهی با ۶۳ سال داعیه‌داری آزادی و جمهوریت، از چه روی تا این حد مهجور مانده است؟

 آیا نهضت آزادی، پیشتر در جذب توده‌ها توانمند بود؟
آنچه امروز نهضت آزادی تجربه می‌کند، تنزل از یک حزب به یک محفل است. اما آیا نهضت در دهه‌های آغازین حیات خود، اعم از پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شاهد اقبال گسترده اجتماعی و از سوی همه اقشار بوده است؟ پاسخ منفی است. این جریان در اوج شلتاق و مانور تبلیغی نیز همواره در سطح نخبگان سیاسی فعالیت می‌کرد و هیچ‌گاه از بدنه اجتماعی، عضوگیری و اقبال نداشت. ۱۴ سال پیش، مجتبی سلطانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و نویسنده کتاب خط سازش، در این فقره اذعان داشته است:
«نهضت آزادی یک جریان نخبه‌گراست و از ابتدا هم همین طور شکل گرفته است، بنابراین مخاطبان اصلی خود را همیشه از میان نخبگان جست‌وجو و روی آن‌ها سرمایه‌گذاری کرده است. این نخبگان اعم از نخبگان سیاسی، تکنوکرات‌های حرفه‌ای و بوروکرات‌ها و عمدتاً آدم‌هایی هستند که به‌نوعی می‌توانند در اداره جامعه نقش ایفا کنند. البته نخبگان علمی یا فرهنگی، مستثنی هستند. این یکی از ضعف‌هایی است که طرفداران نهضت آزادی هم به آن اذعان کرده‌اند و چیزی نیست که من به آن‌ها نسبت بدهم. به همین دلیل هم هیچ وقت نتوانسته‌اند با توده مردم ارتباط برقرار کنند. یزدی صراحتاً در مصاحبه‌ای می‌گوید، نهضت آزادی در دو جا مقابل مردم ایستادگی کرد، یکی در تسخیر لانه جاسوسی و یکی در جنگ! این‌ها معمولاً خود را طرفدار دموکراسی نشان می‌دهند و مخالفان خود را به این جرم متهم می‌کنند که شما به نظر مردم بی‌اعتنا هستید. اینکه آدم‌هایی که رأی مردم را مقدس می‌شمارند و آن را چماق می‌کنند، اعتراف کنند که جلوی رأی اکثریت مردم ایستاده‌اند، اعتراف تاریخی و جانانه‌ای است. البته در همان جا هم تکمله‌ای می‌زند و می‌گوید، حزب سیاسی نباید همیشه با رأی مردم همراه باشد و خیلی‌جا‌ها باید نقش پیشتاز داشته باشد و با رأی مردم هم مخالفت کند! این با همه مبانی لیبرالیسم و دموکراسی که مدعی آن هستند، تعارض پیدا می‌کند. حالا اینکه این نظریه برای دیگران هم حق ایجاد می‌کند، بحث جدایی است. این‌ها حتی به مبانی لیبرال دموکراسی هم پایبند نیستند. اساساً نهضت آزادی قدرت جذب توده‌های جامعه یا مواجهه عمومی با مردم و تبدیل شدن به یک تشکیلات با پایگاه گسترده اجتماعی را نداشته و ندارد، اما توانسته با استفاده از فرصت‌ها و شرایط تاریخی در میان نخبگان نفوذ شبکه‌ای مؤثر پیدا کند. این هم برمی‌گردد به سابقه نیم قرن تجربه سیاسی متشکل و میراثی که از جبهه ملی و حزب ایران به دست آورده‌اند....» 
از دوره‌ای که تحلیل فوق آمده ابراز شد، نهضت آزادی همچنان تحلیل رفته و در جذب حمایت اجتماعی از سوی عناصر و جریانات منتقد، ناکام بوده است. داستان هنگامی تراژیک‌تر شد که بلوک غرب، استفاده تبلیغی از جریاناتی، چون نهضت یا ملی- مذهبی را فرونهاد و از فرط قحطی در میان اپوزیسیون جمهوری اسلامی به حمایت از بقایای سلطنت پرداخت. از آن تاریخ به بعد نهضت از سوی برخی افرادی که از آنان توقع حمایت و همراهی داشت، بیشتر اُشتلم و ناسزا شنید و حتی از مسببان وضعیت موجود قلمداد شد! مصدق، بازرگان، سحابی، یزدی و... در چشم جامعه هدف تغییر هویت دادند و به جای طلبکار، در موضع بدهکار نشانده شدند!

 و، اما چالش هویت و فعالیت قانونی
هر آنچه تاکنون بدان اشارت رفت، فرع بر ابرچالشی مهم برای فعالیت نهضت آزادی است. جمهوری اسلامی به دلیل مواضع نهضت در دهه نخستین برقراری نظام اسلامی، آن را غیرقانونی شمرده است. برای فهم دلایل این امر، نیاز چندانی به مرور تاریخ نیست. خوانشی از نامه تاریخی امام خمینی به حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر محتشمی وزیر وقت کشور، ماوقع را روشن می‌کند: 
 «بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
جناب حجت‌الاسلام آقای محتشمی، وزیر محترم کشور (ایده الله تعالی)
در موضوع نهضت به اصطلاح آزادی، مسائل فراوانی است که بررسی آن محتاج به وقت زیاد است. آنچه باید اجمالاً گفت، آن است که پرونده این نهضت و همین طور عملکرد آن در دولت موقت اول انقلاب شهادت می‌دهد که نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدی وابستگی کشور ایران به امریکاست و در این باره، از هیچ کوششی فروگذار نکرده است و حمل به صحت اگر داشته باشد، آن است که شاید امریکای جهانخوار را که هرچه بدبختی ملت مظلوم ایران و سایر ملت‌های تحت سلطه او دارند از ستمکاری اوست، بهتر از شوروی ملحد می‌دانند و این از اشتباهات آنهاست. در هر صورت به حسب این پرونده‌های قطور و نیز ملاقات‌های مکرر اعضای نهضت، چه در منازل خودشان و چه در سفارت امریکا و به حسب آنچه من مشاهده کردم از انحرافات آن‌ها که اگر خدای متعال عنایت نفرموده بود و مدتی در حکومت موقت باقی مانده بودند، ملت‌های مظلوم به ویژه ملت عزیز ما اکنون زیر چنگال امریکا و مستشاران او دست و پا می‌زدند و اسلام عزیز چنان سیلی از این ستمکاران می‌خورد که قرن‌ها سر بلند نمی‌کرد و به حسب امور بسیار دیگر، نهضت به اصطلاح آزادی صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانونگذاری یا قضایی را ندارند و ضرر آن‌ها به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی‌مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویل‌های جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهک‌های دیگر حتی منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است. نهضت آزادی و افراد آن از اسلام اطلاعی ندارند و با فقه اسلامی آشنا نیستند. از این جهت گفتار‌ها و نوشتار‌های آن‌ها که منتشر کرده‌اند، مستلزم آن است که دستورات حضرت مولی الموالی امیرالمؤمنین را در نصب ولات و اجرای تعزیرات حکومتی که گاهی بر خلاف احکام اولیه و ثانویه اسلام است، بر خلاف اسلام دانسته و آن بزرگوار را نعوذبالله تخطئه کنند، بلکه مرتد بدانند یا آنکه همه این امور را از وحی الهی بدانند که آن هم بر خلاف ضرورت اسلام است. نتیجه آنکه نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن، چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بی‌اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند می‌گردند، باید با آن‌ها برخورد قاطعانه شود و نباید رسمیت داشته باشند. توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستارم. والسلام علی من اتبع الهدی. روح الله الموسوی الخمینی». 
اگر چه داوری نهضت در فقره این نامه، همواره بر مدار نفی بوده است و همچنین اصلاح‌طلبان همدست با این گروه نیز در ربع قرن اخیر، آن را به شرایط زمانی ربط داده و سعی در بی‌اثر کردنش داشته‌اند، اما نظام جمهوری اسلامی همچنان خود را به این دستور تاریخی متعهد می‌داند. از این روی اگر نهضت در یارگیری و جوان‌سازی خویش توفیق داشت و مورد اقبال اقشاری از جامعه نیز قرار می‌گرفت، با ابرچالشی به نام «غیرقانونی» بودن مواجه بود که عبور از آن دشوار می‌نماید. مماشات و اغماض نظام در برابر این گروه نیز تا حدودی به سابقه دینی و سیاسی و کم رمقی آن بازمی‌گردد. 

 ریشه‌های عدم پذیرش نهضت از سوی نظام اسلامی
ما در این اندک مجال، از خُرد به کلان رسیدیم. در واپسین فراز از مقال حاضر می‌توان به بخشی از ریشه‌های ناهمخوانی نظام اسلامی با نهضت آزادی اشاره کرد. بخشی از این مسئله، در خلال نامه امام خمینی به وزیر کشور وقت مورد تأکید قرار گرفته است. بخش دیگری از این علل، اما در نامه حجت‌الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی به عمویش آیت‌الله سیدمرتضی پسندیده - که برای شفاعت از یکی از ملی گرایان، نامه‌ای به وی نوشته بود- آمده است:
«این نکته را گوشزد می‌نمایم که مسئله ملی‌گرا‌ها مسئله‌ای خطرناک است. ملی گرایی در مقابل اسلام گرایی است و اسلام‌گرایی، خط محکم و استوار امام است. ملی‌گرا‌ها بهای اول برایشان میهن است و به انقلاب و نظام و اسلام یا اهمیتی نمی‌دهند یا اهمیت بسیار ناچیزی برایشان دارد. این‌ها اصل و اساس برایشان ریاست است. اگر به میهن هم علاقه دارند، میهنی است که رئیسش آنان باشند. اگر بعضی از آنان به اعمال فردی در چارچوب اسلام پایبند باشند، ولی وقتی پای منافعشان پیش بیاید، از هیچ دروغ و تهمت و ناسزا فروگذار نیستند. آنان بعد از انقلاب، لحظه‌ای در کنار امام نماندند. متلک و فحش و ناسزا به امام از کار‌های رایج این از خدا بی‌خبران بود. تنها یکی از کار‌های آن‌ها را برایتان می‌فرستم تا خود قضاوت فرمایید. اینان اعلامیه‌ای را که امام (قدس‌سره) با خط مبارکشان خطاب به آقای محتشمی نوشته‌اند، مجعول دانسته و در عین اینکه نسبت جعل را مستقیماً به من نداده‌اند، ولی با قراردادن خط من بالای نامه امام به آقای محتشمی، جعل را از من دانسته‌اند و خطی از امام که شعر من به خال لبت‌ای دوست گرفتار شدم است را آورده‌اند و ادعا کرده‌اند که خط امام این است. در صورتی که حضرت امام موقع قدم زدن شعر می‌گفتند و خط مذکور، خط امام هنگام راه رفتن یا ایستادن است. از این گذشته اینقدر خط امام روشن است که احتیاج به این حرف‌ها ندارد. من یک صفحه از وصیتنامه امام و نامه مورد بحث را می‌فرستم که خود قضاوت فرمایید. آیا من اینقدر بی‌دین و بی‌عقل هستم که چیزی، آن هم چنین مسئله مهمی را به امام نسبت دهم و از آتش قهر خدا در دنیا و آخرت نترسم؟ اگر من بناست بدین خاطر جهنمی شوم، چرا چیزی را که به نفع خودم است به امام نسبت ندهم؟ عموی بزرگوار و عزیزم! قربانتان گردم، من معتقدم که حق با امام راحلمان است. آن مرد بزرگی که با هوش و استعداد سرشار خود، عمق ماهیت‌های کثیف ضد انقلاب را بسیار عالی تشخیص می‌داد. نامه‌ای که نهضت آزادی برای فرار از تنبیه ملت شریف ایران به اینجانب نسبت داده است و فکر می‌کرده بعد از وفات امام من دست به چنین خیانتی زده‌ام، در زمان حیات امام و با دستور ایشان برای آقایان: خامنه‌ای، هاشمی، موسوی اردبیلی، موسوی نخست‌وزیر و ری شهری وزیر اطلاعات وقت فرستاده شد. فقط اجازه ندادند که همان موقع منتشر کنیم. فرمودند: این برای بعد از مرگ من است تا اگر آن‌ها خواستند ایران را به سوی غرب به خصوص امریکا سوق دهند، منتشر کنید. من این نامه را برایتان فرستادم تا معلومتان گردد این‌ها از چه قماشی هستند و برای رسیدن به دنیا حاضرند به هرکسی هر تهمتی بزنند و از خدا باکی نداشته باشند. از شما تقاضا دارم برای دفاع از امام و آرمان‌های پاک او و برای خاطر دفاع او از اسلام عزیز و به خاطر تحمل رنج و زحمت و مرارت‌های بسیاری که از آخوند‌های درباری و متحجرین و مقدس نما‌ها و ملی‌گرا‌ها و چپ‌ها و منافقین کشید، حضرتعالی طی نامه‌ای آنان را محکوم کرده و صحت خط امام و پیشوای ملی و دینی‌مان را اعلام فرمایید و روح بزرگ امام را از خودتان شاد کنید. مطمئن باشید با این کار، اجر بزرگی خواهید داشت. من این نامه را منتشر نمی‌کنم، ولی برای ثبت در تاریخ نگه می‌دارم. آنان که این نامه را جعلی می‌دانند، از همه بهتر می‌دانند که این خط امام است، ولی آن‌ها چند مطلب را با این کار دنبال می‌کنند که مهم‌ترین آن این است که فکر می‌کردند نفوذ امام در بین مردم از بین رفته است و امام محبوبیتی ندارد و با رفتن او نظام می‌پاشد و آنان روی خون و اجساد مطهر شهدا و اسلام به حکومت می‌رسند....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار