جوان آنلاین: اصلاحطلبان راديكال در تماس با نامزدهاي انتخابات آنها را تشويق يا تهديد به كنارهگيري از انتخابات ميكنند!
مشرق در گزارشی نوشت: سال1398 يك سال خاص براي جريان چپ در ايران است، آن روزها و پس از فتنه بنزيني در برخي شهرها به ناگهان برخي كادرهاي مياني اصلاحطلب با انتشار يك بيانيه حاكميت قانون و اركان قانون اساسي را زير سؤال بردند و با ساختن يك اصطلاح جديد سياسي با عنوان «اصلاحات ساختاري» به سمت براندازي چراغ سبز نشان دادند. مصطفي تاجزاده كه آن روزها ليدري راديكالهاي اصلاحطلب را بر عهده داشت، براي اين گروه تازه شكلگرفته لقب «اصلاحطلبي ساختاري» را انتخاب كرد تا با ايجاد ريزش در بدنه دومخرداديها يك سويه جديد سياسي را شكل دهد، اين عنصر ضدامنيتي روي جذب جوانان اصلاحطلب حساب خاص باز كرده بود، اما اصلاحطلبان راديكال يا همان ساختاري چه كساني هستند و چه در سر دارند؟
ايستاده زير آفتاب سوزان جنگهاي محلهمحور!
اصلاحطلبان راديكال يا ساختاري علاقه وافري به خيابان دارند، اين روحيه خاص و پرخاشگر حكايت از روانشناسي اين جريان دارد، از اين رو لازم است اين فرقه را از نظر سياسي، اجتماعي و فرهنگي مورد ارزيابي قرار داد. يكي از موضوعات مهمي كه اين روزها در خصوص وضعيت جبهه اصلاحات مطرح است، وضعيت داخلي اين جريان، بحث و چالشهاي دروني، ديدگاههاي مطرح درخصوص شرايط حاكميت و جامعه و روحيه بدنه اجتماعي آن است. بررسيها در اين زمينه نشان ميدهد عموم طيفهاي جريان اصلاحات در شرايط كنوني در يك موضوع و طرح يك پرسش متفقالقول هستند؛ قرار گرفتن جريان اصلاحات در شرايط عسرت و پاسخ به اين سؤال كه چه بايد كرد!
مطالب مطرحشده در گعدههاي جريان اطلاحطلبي بيانگر آن است كه با طرح اين ادعا كه اوضاع كشور نابسامان بوده و همچنين اشاره به اينكه پيداكردن مسئله و تشخيص آن، خود نيمي از راهحل است، تلاش ميكنند تشخيص مسئله جريان انقلابي را اشتباه بازنمايي كنند...
اصلاحطلبان ساختاري با بيان اينكه بايد بدانيم عرصه سياسي تابع منطق عملي است، بر اين باورند درست يا نادرستي پاسخها تابع فرصتها، تهديدها، محدوديتها و امكانات، مقدورات و موانع بوده و راه صحيح آن است كه ابتدا تعريف روشني از وضعيت كشور داشته باشيم و بعد ببینيم ريشههاي اين وضعيت چيست، اگر به ريشهها برسيم، راهكارها، برنامهها و گفتمان روشن ميشوند و نبايد نگران برنامهها بود!
راديكالها سياست را چگونه ميبينند؟
بررسيهای دقيقتر درخصوص مطالب مطرحشده از سوي اصلاحطلبان ساختاري بيانگر آن است كه آنان براي آنچه درك بهتر مسئله ميخوانند، ضرورت تحليل وضعيت موجود در دو بخش «حاكميت» و «جامعه» را امري لازم و ضروري برميشمارند. بر همين اساس، تحليل اصلاحطلبان ساختاري از شرايط حاكميت اينگونه است كه «شتاب يكپارچهسازي و يكدستسازي قدرت»، «ويژهگزيني» و «بيمعناكردن انتخابات» همگي با شعار اسلاميكردن حاكميت در حال انجام است!
اصلاحطلبان ساختاري اما در راستاي القاي اينكه راهبرد نظام، راهبرد مبتني بر بقا بوده است و در اين زمينه از تمامي نمادها و باورهاي ايدئولوژيك بهرهگيري ميكند، مدعي دست بالاي طرف غربي در برابر راهبرد جمهوري اسلامي میشوند و ضمن بزككردن قدرت غربيها تصريح ميكنند، مواجهه و مقابله با تمدن غربي به نام تحقق تمدن اسلامي و با شعارهاي ايدئولوژيك شروع ميشود اما چون در اين مواجهه يا رويارويي موازنه وجود ندارد و طرف مقابل داراي برتري تكنولوژيكي، علمي، توليدات فرهنگي و برتري نظامي است، بنابراين اين مسئله تبديل ميشود به مسئله بقا و اينكه بايد خودمان را حفظ كنيم. اصلاحطلبان راديكال اما در ادامه با طرح اين ادعا كه لازمه استراتژي بقا، البته يكپارچهسازي در سطح حاكميت و بستن همه مجاري حضور نيروهايي است كه به اين راهبرد حاكميت اعتقادي ندارند، تصريح ميكنند كه اين يكپارچهسازي قدرت كه از تبعات استراتژي بقاست، پيامدها و تبعات اجتنابپذيري را براي كشور به همراه دارد که از آن جمله ناكارآمدي نظام در حل بحرانها و حل مشكلات است.
خروج از انفعال با تحريم انتخابات!
اصلاحطلبان ساختاري و عناصر مؤثر جبهه اصلاحات در خصوص شرايط جامعه نيز معتقدند جامعه فاقد نهادهاي توانمند و در نتيجه ناتوان از استيفاي حقوق خودش است، اما اين ناتواني به معناي تسليمبودن مطلق در برابر سيستم يا حكومت يا حاكميت يا قدرت نيست!
اصلاحطلبان ساختاري اما در ادامه بررسي وضعيت جامعه به مسئله اغتشاشات با رمز مهسا میپردازند و تأكيد ميكنند، اين آشوب، يك جنبش مدني بود چراكه جنبشهاي مدني اهداف مشخصي را تعقيب ميكنند. اين بخش از اصلاحطلبان اما به چرايي عدمامتداد اغتشاشات میپردازند و تصريح دارند كه مشكل اين است كه شما بخواهيد به يك جنبش مدني كه داراي ظرفيتها و امكانات محدودي است، اهدافي را بار كنيد كه فراتر از توان جنبش است، آن وقت تبعاتش، بسيار ناگوار ميشود. عناصر مؤثر جبهه اصلاحات اما در ادامه با اشاره به اينكه آشوبهاي پس از مرگ مهسا اميني جنبه مثبتي هم داشت و آن اينكه فرصتي بود براي به محك گذاشتن رويكردهاي راديكال، از نگاه اين جريان بعد از اتفاقات سال گذشته اين ظرفيت به وجود آمده كه رويكردهاي اصلاحطلبانه با گرايش ساختاري را تبليغ و تشريح كرد.
اصلاحطلبان راديكال در ادامه با انتقاد از وضعيت انفعالي جبهه اصلاحات، اولين قدم براي تغيير شرايط در جبهه اصلاحات را خروج از انفعال میدانند و تصريح ميكنند، در بخش نيروهايي كه به مسائل سياسي توجه دارند، وفاق و اتحاد نيز وجود ندارد. فضاي مجازي هم دست ضداصلاحات است، اولين و ضروريترين اقدام آن است كه اصلاحطلبان از اين حالت خارج شوند.
عناصر مؤثر جبهه اصلاحات اما با بيان اينكه اصلاحطلبان با توجه به شرايط جديد تحوليافته بايد هر چه سريعتر به يك تعريف روشن از اصلاحات برسند، تصريح ميكنند وفاق، اتفاق و اجماع روي هويتسازي جديد از جبهه اصلاحات اهميت دارد. به باور اين بخش از اصلاحطلبان، بايد مشخص شود مرزهاي گفتماني اصلاحطلبان با مرزهاي گفتماني ديگر كجاست و در چه مرزهاي گفتماني بايد حركت كنيم.
محسن آرمين در اين باره در نشستي با اعضاي راديكال جناح چپ ميگويد: سندي كه آقاي خاتمي براي مسئله حجاب داد، سندي كه براي مسئله آموزش و پرورش منتشر كردند، سندهايي كه مجموعههاي كارشناسي ماهها روي آن كار كردند، در زمينههاي مختلف از جمله حجاب و آموزشوپرورش ارائه دادند. الان هم سندي در زمينه آموزش عالي دانشگاهها در دستور کار دارند كه در آينده نزديك منتشر خواهد شد. هيچ جرياني را پيدا نميكنيد كه اسناد بالادستي مدون داشته باشد كه بگويد مردم، ديدگاه ما اين است و مملكت را اينگونه ميتوانيم اداره كنيم، بنابراين خيلي دچار خودكمبيني نشويم و فكر نكنيم جريانهاي ديگر حرفهاي خاص ديگري دارند!
اصلاحطلبان ساختاري و در رأس آنان ليدر اصلاحات در يك راهبرد كلان، در حال ساماندهي مجموعه تلاشهايي هستند كه به واقع به دنبال شيفت جريان اصلاحات از «امر سياسي» به «امر اجتماعي» و تلاش براي بهرهگيري از اين ساحت براي تقويت «امر سياسي مطلوب خود» براي سالهاي آينده هستند، اين اقدامات در جهت كسب نمايندگي آشوبگران در فتنه پاييز سال گذشته صورت گرفته است. بررسيها نشان ميدهد اصلاحطلبان با تأكيد بر جامعهمحوري ضمن تأكيد بر ارتباطگيري با سرحلقههاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي تأكيد دارند كه باید ضمن الگودهي به آنان به يك مدل اجتماعي در قدرت دست يابند؛ قدرتي از دل جامعه و تنظيمگر حاكميت كه اصولاً با سياستهاي حاكم همخواني ندارد و ماهيتي اپوزيسيوني دارد و دقيقاً بر همين اساس است كه اصلاحطلبان ساختاري در راستاي توصيف راهبردهاي خود تأكيد ميكنند دوگانه اصلي در شرايط حاضر «جامعهمحوري»- «حاكميت محوري» است.
با توجه به مطالب فوق ميتوان گفت:
۱- اصلاحطلبان ساختاري و عناصر جبهه اصلاحات همچنان يكي از خطوط خود را سياهنمايي از شرايط كشور و نيز نااميدسازي مردم نسبت به اداره كشور و حكمراني قرار دادهاند.
۲- اين طيف ميكوشد مسئله جبهه انقلاب را در شناخت كشور اشتباه بازنمايي كند!
۳ - اصلاحطلبان ساختاري در بررسي وضعيت حاكميت در وهله اول معتقدند نظام با عبور از آرمانهاي خود بايد در مسير جهانيشدن قدم بردارد.
۴- اين جريان با تكرار حرفهاي پيشين خود و متهمسازي نظام به غربستيزي و امريكاستيزي همچون خاتمي ميكوشد به بزككردن امريكا و غرب بپردازد و امريكا را در همه سطوح در موازنهاي بالاتر از جمهوري اسلامي قرار دهد و لازمه سازش با امريكا را ذيل پذيرش واقعگرايي تئوريسازي کند.
۵- اصلاحطلبان ساختاري همچنين در محور ديگري ميكوشند ادعا كنند طرح مطالبي همچون اضمحلال قدرت امريكا صرفاً شعارهاي ايدئولوژيك بوده و بقاي جامعه از اين مسير نميگذرد.
پروژه كاهش مشاركت
اصلاحطلبان در سطح جامعه بر اين باورند گرايشها به شنيدن صداي اصلاحطلبان وجود دارد اما در عين حال توضيح نميدهند كه اگر اين گرايش وجود دارد، چگونه است كه آنان در گعدههاي خود از كاهش سرمايه اجتماعي خود سخن به ميان آوردهاند و عدمحضور در انتخابات را به معناي روشنشدن وزن سياسي خود ارزيابي ميكنند. از سويي مجموعه انتقادات دروني در جبهه اصلاحات نشان ميدهد اين جريان از فقدان روحيه شديداً رنج میبرد و علاوه بر وجود انفعال از جانب ديگر از عدماتحاد، اتفاق و انسجام رنج ميبرد. بررسي امتداد فكري اصلاحطلبان راديكال در شرايط كنوني نشان ميدهد هنوز بر سر راهبردهاي اصلي خود و نسبت به حاكميت توافقنظر دارند و روحيات اپوزيسيوني در بدنه اين جريان و احزاب آن موج ميزند!
كنشهاي لايههاي راديكال جريان اصلاحات نشان ميدهد براي اين بخش از جريان اصلاحات مسئله مشاركت يا مشاركت مشروط در انتخابات نه تنها مسئله اصلي نيست كه راهبرد اصلي آنان تلاش براي «كاهش مشاركت» است. در اين رابطه بررسيها نشان ميدهد تلاشها، اقدامات و تماسهايي با طيف مشاركتجو همچون حاميان روحاني، لاريجاني و بخشي از اصلاحطلبان گرفته شده و با اشاره به بررسي نتايج ردصلاحيتها، كنارهگيري از كانديداتوري و عدمارائه فهرست مورد تأكيد قرار گرفته است. گفته ميشود بيشتر اين اقدامات و تلاشها شهرهاي بزرگ و به ويژه تهران را هدف قرار دادهاند تا از اين طريق با كاهش مشاركت، پيامي سياسي مخابره شود!