کد خبر: 1200499
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۰۵ آذر ۱۴۰۲ - ۰۶:۰۰
گفتگو با دکتر ابوالقاسم فاتحی، جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی 
به تاریخ نگاه کنیم. به هر حال اسرائیلی‌ها در سال ۱۹۴۷ سوار آن کشتی معروف شدند، از اروپا و آلمان رانده شدند، با آن نوشته که اروپایی‌ها و امریکایی‌ها ما را بی‌مکان کردند و ما امیدمان به شماست و به ما راه بدهید. مثل آدم‌های بینوای یتیم بی‌جا آمدند که همین هم حقه و کلک‌شان بود. سال ۱۹۴۷ مسلمانان به این‌ها راه دادند. سال ۱۹۴۸ اسلحه‌های‌شان را درآوردند و همان سال بریتانیا طبق برنامه‌های قبلی موجودیت اسرائیل را اعلام کرد. 
حسن فرامرزی
جوان آنلاین: تحولات بعد از عملیات طوفان‌الاقصی یکی از مهم‌ترین سوژه‌های بنگاه‌های خبری و تحلیلی در دنیاست. طبیعتاً ایران به عنوان یک بازیگر منطقه‌ای به شیوه مرسوم خود در درون این بازی است، بر آن تأثیر می‌گذارد و از آن تأثیر می‌گیرد. گفت‌وگوی ما با دکتر ابوالقاسم فاتحی، جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی و رئیس بسیج استادان دانشگاه علامه طباطبایی به این مقوله توجه دارد. 
 
حدود دو ماه از تحولات غزه می‌گذرد. به عنوان یک جامعه‌شناس و تحلیلگر وقتی به عملیات حماس و رویداد‌های بعد از آن نگاه می‌کنید، متوجه چه نکاتی می‌شوید؟
ما اول از همه باید ببینیم و توصیف کنیم که چه اتفاقی افتاده است. در واقع اول توصیف است، بعد تحلیل، سپس تبیین، اما در میان این حلقه‌ها، توصیف بسیار مهم و کلیدی است. توصیف به ویژه اگر توصیف غنی باشد، یعنی ما مسئله را آن‌گونه که هست بشناسیم، بسیار در تحلیل کمک حال ما خواهد بود. در مقام توصیف گفته می‌شود محقق باید مثل عکاس و فیلمبردار باشد که با ابزار خود آنچه را که هست، روایت کند. ما در این مرحله چه خوش‌مان بیاید و چه نه، چه همسو باشیم و چه نه، رویداد را ثبت و ضبط می‌کنیم. با این حال ما متأسفانه گاهی در مرحله توصیف تبیین‌گر می‌شویم، در حالی که تبیین به مرحله آخر تعلق دارد. 
 
 یعنی ابتدای کار می‌خواهیم تفسیر کنیم. 
بله، قبل از اینکه تمام ابعاد مسئله را بشناسیم برای بخش‌هایی از مسئله نسخه‌پیچی می‌کنیم. حالا اگر من سیاسی باشم، نسخه‌های سیاسی می‌پیچم، اگر اقتصادی باشم نسخه‌های اقتصادی. اگر دنبال ماهی‌گیری باشم، می‌خواهم ماهی خودم را بگیرم یا نه بخواهم دلسوزانه صحبت کنم. به هر حال اول باید دید طوفان‌الاقصی یا مسئله غزه چیست. اول باید با موضوع ارتباط برقرار کنیم، بعد می‌توانیم تحلیل و تبیین کنیم. طوفان‌الاقصی عملیات ظاهراً اطلاعاتی و نظامی بود. عملیاتی فوق‌العاده پیچیده امنیتی و در نوع خود بی‌نظیر بود و تا به حال یعنی در این ۷۰ سال فلسطینی‌ها چنین عملیاتی با این حجم انجام نداده بودند. از طرفی اسرائیلی‌ها هم شکست خوردند. در واقع در یک کمای امنیتی و اطلاعاتی رفته بودند و نتوانستند کاری انجام دهند؛ و آن شکنندگی به سطح آمد. 
به تاریخ نگاه کنیم. به هر حال اسرائیلی‌ها در سال ۱۹۴۷ سوار آن کشتی معروف شدند، از اروپا و آلمان رانده شدند، با آن نوشته که اروپایی‌ها و امریکایی‌ها ما را بی‌مکان کردند و ما امیدمان به شماست و به ما راه بدهید. مثل آدم‌های بینوای یتیم بی‌جا آمدند که همین هم حقه و کلک‌شان بود. سال ۱۹۴۷ مسلمانان به این‌ها راه دادند. سال ۱۹۴۸ اسلحه‌های‌شان را درآوردند و همان سال بریتانیا طبق برنامه‌های قبلی موجودیت اسرائیل را اعلام کرد. 
 
به عنوان اولین کشور؟
بله اولین کشور بود که موجودیت اسرائیل را اعلام کرد. از آن سال تاکنون حدود ۷۵ سال می‌گذرد. کسانی که با کشتی آمده و درخواست جا و مکان کرده اند، به عنوان قوم بی‌پناه، رسیده‌اند جایی که اکنون حدود ۸‌میلیون نفر یهودی در سرزمینی زندگی می‌کنند که روزی به آن‌ها راه نمی‌دادند. در این هفت‌دهه‌واندی عملیات مختلفی صورت گرفت. پیمان‌های مختلفی بسته شد، مثل پیمان اسلو، کمپ دیوید، شرم‌الشیخ و نظایر آن و مجموعه اتفاقاتی که در این ۷۵ سال افتاد، گروه‌های فلسطینی به ویژه حماس را به این نتیجه رساند که پروژه اسرائیل از طریق پرونده‌های سیاسی حل نخواهد شد و اگر قرار بود حل شود، یاسر عرفات حل کرده بود، ما قوی‌تر از او که نداریم. از آن طرف می‌بینید اسرائیل یک شوک غیرمنتظره را دریافت کرد و اصلاً تصوری در این باره نداشت. خود فرماندهان سنتکام و کسانی مثل وزیر امور خارجه امریکا و فرماندهان ارشد نظامی امریکا رفتند به اسرائیل، آن هم در اولین روز‌های بعد از طوفان‌الاقصی و اعلام کردند ما وقتی وارد اسرائیل شدیم، با چشم خود فروپاشی را دیدیم. خب امریکا تمام‌قد به کمک آمد و نگذاشت پیامد‌های طوفان‌الاقصی اسرائیل را به فروپاشی اجتماعی و سیاسی بکشاند. به هر حال با توجه به شدت و وسعت تخریب و کشتاری که اسرائیلی‌ها انجام می‌دهند، دیدیم که تمام شهر‌های مهم اروپا و امریکا به نفع حماس ریختند بیرون. اولین چیزی که به نظر من کاملاً عیان شد، این‌همانی اسرائیل و امریکا بود. شما اگر صد‌ها مقاله، کتاب و کنفرانس داشتید و می‌گفتید امریکا، اسرائیل پهناور است و اسرائیل یک امریکای کوچک، نمی‌توانستید حقیقت را به این وضوح بیان کنید. اخیراً چهره‌های سرشناس اسرائیل از جمله نتانیاهو و استراتژیست‌های امریکایی گفته‌اند که اگر امریکا از اسرائیل حمایت نکند و اسرائیل نابود شود، کل منطقه غرب آسیا به دست ایران و هم‌پیمان‌هایش می‌افتد و ما دیگر انرژی و نفت را نخواهیم داشت و با هر قیمتی باید اسرائیل را نگه داریم، چون اسرائیل در این منطقه دارد راهبرد‌های ما را پیاده می‌کند، بنابراین اسرائیل در این نقطه یک امریکای کوچک است، مثل یک گارد ساحلی برای حفاظت منافع امریکا. خود نتانیاهو هم اعلام کرد اگر من بروم، شما هم رفتنی هستید و علت این‌همانی امریکا و اسرائیل مشخص است. خب یک پیامد دیگر عملیات طوفان‌الاقصی این بود که نهاد‌های حقوقی، بین‌المللی و نهاد‌های رسمی از جمله شورای امنیت ملی مشخص شد که تا چه اندازه ناکارآمد هستند، چون هیچ کاری در جهت مهار کشتاری که انجام می‌شود، نکردند. 
 
در واقع رویداد‌ها بهترین تفسیر هستند، البته نه تفسیر ذهنی، تفسیر عیان. 
تفسیر عینی. 
 
بله بهترین تفسیر عینی هستند که مثلاً ما ماهیت سازمان‌های جهانی مدافع حقوق انسان را می‌بینیم که چقدر صوری هستند. 
بالاخره جنگ، تخریب و کشتار دارد، اما کاری که اسرائیل می‌کند جنگ نیست، یک عملیات نظامی علیه حماس نیست. کاری که اسرائیل می‌کند نسل‌کشی و نابودی هویت مردم فلسطین است و در واقع اسرائیل می‌خواهد یک فرهنگ و یک تاریخ را نابود کند و، چون می‌داند اثبات خودش در نفی دیگری است، به این نقطه رسیده است. 
 
از آن طرف داستان هم که نگاه می‌کنیم می‌بینیم تناقض‌ها به عینی‌ترین شکل ممکن نمایان می‌شود. مثلاً غرب بر مهم بودن خواست اکثریت با حقوق بشر پافشاری می‌کند. در این بزنگاه‌ها هم باز صوری بودن این ادعا‌ها بالا می‌آید. شما با هیچ چیزی نمی‌توانید این حجم از خشونت و وحشی‌گری را توجیه کنید. 
شما به لایه‌های اجتماعی در اروپا و امریکا که از غزه حمایت کردند، نگاه کنید. از لحاظ سنی دانش‌آموز‌ها را می‌بینید تا گروه‌های میانی، از محصلان، دانشجویان و استادان، همه وارد این داستان شده‌اند. من معتقدم مردم جهان درست است که تحت سلطه فرهنگی نظام سرمایه‌داری هستند، اما آگاه هستند. کنشگر فعالی نیستند، اما آگاه هستند و این خیلی مهم است. نکته دیگر اینکه امروز دیگر کسی حرف‌های اسرائیل را قبول نمی‌کند. به نظر من اسرائیل، اعتبار اجتماعی، منزلت سیاسی و جایگاهش را حتی در میان دوستانش از دست داده است و پایگاه ندارد. به هر حال شما وقتی می‌خواهید از رژیمی به نام اسرائیل دفاع کنید، باید اعتباری ولو صوری برایش قائل باشید. این اعتبار از دست رفته و به نظر من پیامد‌های این عملیات به مراتب مهم‌تر از خود عملیات است. 
 
 چرا؟
البته از لحاظ نظامی هم فوق‌العاده ارزش دارد. با وجود آن همه دستگاه‌های پیشرفته و فناوری‌های فوق‌پیشرفته‌ای که اسرائیل در دیواره‌ها و چینش و استحکامات داشت، چنین عملیاتی به مخیله کسی نمی‌آمد. گنجشک نمی‌تواند آن جا بپرد، شما چطور می‌توانید کاری در این حجم انجام دهید. این عملیات بسیار باارزش و منحصربه‌فرد بود، اما می‌خواهم بگویم پیامد‌های سیاسی این عملیات الان از خود عملیات مهم‌تر شده است و همچنان که می‌دانید امروز کسی درباره عملیات صحبت نمی‌کند، آنچه هست، پیامد‌های عملیات است و به نظر من جهانی‌شدن آرمان فلسطین یکی از پیامدهاست. یکی دیگر از پیامد‌ها مشروعیت‌یافتن جهانی فلسطین است. مشروعیت، مقبولیت و محبوبیت جهانی و اینکه یک ملت حق دارد دولت داشته باشد. به نظر من یکی از پیامد‌ها این است که اسرائیل دیگر آن اسرائیل قبل نیست و حتی اردوغان و بن سلمان و پادشاه اردن دست به عصا راه می‌روند، حتی اگر بگوییم که منافقانه است. به نظر من نه منطقه و نه جهان دیگر به وضع پیش از طوفان‌الاقصی برنمی‌گردد. 
 
برخی البته تا این حد خوش‌بین نیستند و می‌گویند سیاستمدارانی مثل اردوغان می‌خواهند ژست رهبری کشور‌های اسلامی را به خود بگیرند، بنابراین چنین مواضعی می‌گیرند. چند صباحی دیگر که التهاب خبری و رسانه‌ای این رویداد فروکش کرد، دوباره به سمت اسرائیل برمی‌گردند. 
این به یک معنا درست است، اما تحلیل‎های واقع‎بینانه و مواضع اکنون این رهبران برای ما موضوعیت دارد. ما درباره واقعیت‌ها صحبت می‌کنیم و واقعیت این است که این رهبران برگشته‌اند. این جنایات، نسل‌کشی و کشت و کشتاری که اسرائیل دارد، این تأثیر را گذاشته است که این چهره‌های سیاسی این مواضع را اتخاذ کنند، ولو اینکه این مواضع منافقانه باشد. شما چرا از این زاویه نگاه نمی‌کنید. حالا اگر روند فروپاشی اسرائیل سرعت پیدا کرد و جبهه مقاومت قوی و اسرائیل تضعیف شد، معلوم است که این مواضع هم تقویت خواهد شد. نکته دیگر اینکه وسط بازی باید بازی کنید، خوب هم بازی کنید. بالاخره صحنه‌ای پیش آمده که یک طرف آن جبهه مقاومت است و یک طرف امریکا و اسرائیل. ما فضای جنگ هشت ساله را از یاد نبرده‌ایم. مدیران و فرماندهان ما در زمانی که ما ارتش و سپاه را نداشتیم و صدام هم تا پشت اهواز پیشروی کرده بود و خیلی از شهر‌های ما را گرفته بود، حتی سیم خاردار هم نداشتیم. توجه کنید مدیران و رهبران ایران چطور تصمیم گرفتند و جنگ هشت ساله را طوری اداره کردند که صدام نتواند یک وجب از خاک ما را بگیرد و بعد ادامه این رویکرد شد قدرت دفاعی ایران در عرصه موشکی، پهپاد‌ها و نظایر آن، البته این وسط چند بحران دیگر هم پیش آمد از جمله بحران جنگ کویت. ایران در این عرصه چه کرد؟ خوشبختانه هم قانون اساسی و هم فضای فکری رهبران ما برخلاف احساسات و هیجانی که ممکن است افراد دچارش شوند، مبتنی بر خرد است و نمی‌آیند کشور را جایی هزینه کنند که ارزش هزینه کردن ندارد. اصلاً چه لزومی دارد که ما مستقیم وارد جنگ با اسرائیل شویم. اتفاقاً اسرائیلی‌ها دوست دارند ما مستقیم وارد این جنگ شویم، خیلی هم دوست دارند، چون اگر ما وارد شویم آن‌ها نمی‌گویند ما از حماس شکست خوردیم، می‌گویند از ایران شکست خوردیم، بنابراین شکست آبرومندانه‌تری است. دوم اینکه اگر ما وارد این جنگ شویم، امریکا هم وارد می‌شود و این آرزوی دیرینه اسرائیل است. شما نگاه کنید. حزب‌الله لبنان، انصارالله یمن و حشدالشعبی مورد حمایت ماست. اما ببینید این‌ها چقدر منطقی رفتار می‌کنند. همه انتظار داشتند در اولین سخنرانی، سیدحسن نصرالله بیاید حرف‌های هیجانی بزند که چنین و چنان می‌کنیم، اما دیدید که نصرالله تا چه اندازه حکیمانه صحبت کرد، بنابراین حکمت، درایت و عقل حتی در گروه‌های نیابتی ما هم وجود دارد. حالا در آن میان چند نفر یا چند گروه حرف‌های احساسی می‌زنند، اشکالی ندارد. شما نمی‌توانید انتظار داشته باشید همه مواضع منطقی داشته باشند، ضمن اینکه ببینید وقتی امریکا مستقیم علیه ما وارد نشده است، برای چه ما شروع‌کننده باشیم. وقتی اسرائیل با این همه ادعا و رجزخوانی که می‌گوید من به سایت‌های هسته‌ای ایران حمله می‌کنم، وقتی امریکا می‌گوید: من ۵۲ نقطه را می‌زنم، با این حال هیچ کاری نمی‌کند، برای چه ما پیشدستی کنیم که فردا توان اقناع اجتماعی مردم خودمان را هم نداشته باشیم. به هر حال یکی از برگ‌های برنده‌مان این بود که ما شروع‌کننده نبوده‌ایم. قواعد منطقی هیچ وقت به مرور زمان از اعتبار نمی‌افتند، البته یک عده می‌خواهند کاسبی کنند و نماینده مجلس شوند، یک عده می‌خواهند تسویه‌حساب جناحی کنند و مواضعی می‌گیرند، این‌ها در جامعه هست. 
 
شما در واقع می‌گویید حمایت از مظلوم باید زیر لوای حکمت باشد. 
ما همین الان هم حمایت حکمی، منطقی و هوشیارانه می‌کنیم. ما الان در برخی صنایع دفاعی‌مان واقعاً حرف اول را می‌زنیم، اما امریکا ده‌ها برابر ما تسلیحات دارد. عقل و منطق می‌گوید شما از زرادخانه‌تان بجا و حساب‌شده استفاده کنید. 
می‌شود گفت همه بازی‌هایی که در منطقه انجام می‌شود، نگاهی به ایران دارد. یک روز بحث داعش در سوریه و عراق است، یک روز بحث جمهوری‌آذربایجان و تحرکات اسرائیل در قفقاز است. همه این بازی‌ها به نوعی کمربند محاصره است. بازی بسیار هوشمندانه و پیچیده‌ای است. 
جان بولتون که آدم تندرویی است، گفته بود تمام این اتفاقات زیر سر ایران است و ما باید ایران را بزنیم. ما ایران را بزنیم، همه این‌ها حل می‌شود یا مثلاً یوآف گالانت گفته بود حزب‌الله را از بین ببرید، نتانیاهو گفته بود نه. می‌خواهم بگویم در هر دو طرف، طیف احساساتی وجود دارد، اما ما در این میان منطقی رفتار کرده‌ایم، البته یک وقت شما می‌خواهید در رسانه‌ها فضایی بسازید، ایرادی ندارد. 
 
منظورتان از فضا چیست؟
مثل همین تجمع میدان انقلاب که سردار سلامی هم در آن سخنرانی کردند. خب ایرادی ندارد ما به سمت فضاسازی‌های اجتماعی برویم، اما اقدام در میدان را میدان تعیین می‌کند. واقعیت‌های میدان است که می‌گوید چه کنیم. چرا می‌گوییم شهید سلیمانی حکیم بود. خب ایشان شجاع و فداکار بود، اما آیا زورو بازی درمی‌آورد؟ من خبر دارم که شهید سلیمانی برخی عملیات‌ها را سه ماه، شش ماه یا یک سال عقب می‌انداخت. چرا؟ چون می‌خواست منطقی عمل کند و تلفات را به حداقل برساند. 
 
یعنی به یک جایی رسیده که نیازی ندارد خودش را نشان دهد. 
بله. وقتی فرماندهی به نام شهید سلیمانی این کار را می‌کند، معلوم است فرماندهان بالاتر به طریق اولی در این راه می‌روند. 
 
 آیا این همه تلفات فلسطین با این نگاه منطقی است؟
یکی از الزامات آینده‌نگاری برآورد روند‌های گذشته است. بله در مجموع ۱۶ هزار نفر آدم شهید شده‌اند، اما شما نگاه کنید برنده چه کسی است. الان در افکار عمومی برنده چه کسی است؟ بازنده چه کسی است؟ اگر در همین نهاد‌های حقوقی بین‌المللی قرار بر صدور محکومیت باشد، چه کسی محکوم خواهد شد؟ اگر قرار باشد دادگاه لاهه درباره جنایات جنگی حکم صادر کند، نتانیاهو را به عنوان جنایتکار خواهد شناخت یا طرف مقابل را؟ مثلاً یحیی سنوار یا محمد ضیف؟
اتفاقی که در غزه افتاد، برای نیرو‌های انقلاب چه دستاوردی دارد. خیلی وقت‌ها ممکن است در روزمرگی و دعوا‌های درون خانوادگی خودمان اسیر شویم. 
این رویداد یک مقدار از دعوا‌ها و تضاد‌های درون‌گروهی ما کاست و به نوعی یک وحدت ملی درست کرد، منتها همه با این نگاه به موضوع نگاه نمی‌کنند. 
 
منظور نیرو‌های انقلاب است؟
بله. برخی دنبال مصادره هر حرکتی به نفع جایگاه خود هستند، مثلاً گریزی می‌زنند که به نفع انتخابات مجلس مصادره کنند. حالا اصلاح‌طلب‌ها به یک نوع و اصولگرا‌ها به شکل دیگر. به نظرم افرادی مثل آقای جهرمی و مرعشی و دیگران که به برنامه افق فلسطین آمده بودند، اگر فقط تحلیل کرده بودند و حرف حاشیه‌ای نزده بودند، به نفع‌شان بود، اما وقتی می‌آیید از غزه به نفع برجسته‌کردن کارنامه‌تان یا زدن رقیب و توجیه خود استفاده می‌کنید، افکار عمومی این‌ها را می‌فهمد. 
 
یعنی ابزار می‌کنیم؟
بله، بنابراین غزه که می‌تواند نماد ملی باشد، به محل اختلاف تبدیل می‌شود. ببینید فلسطین مال فلسطینی‌هاست و ما هم حمایت می‌کنیم. حرف آقای ظریف که ما از مستضعفین دفاع می‌کنیم، اما نمی‌رویم به جای آن‌ها بجنگیم، این در یک کانتکست درست است، اما در کانتکست دیگری غلط است. شما با گزاره‌هایی که قبل از این جمله می‌گویید و نتیجه‌گیری‌ای که بعداً می‌کنید، در واقع می‌گویید این حمایت را نکنید و بعد می‌خواهید بگویید من ظریف که یک تکنوکرات هستم، سیاست من در هشت سال دولت روحانی درست بوده است. به قول علما کلمه الحق یراد بها الباطل، البته سیاست رسمی جمهوری اسلامی در قبال فلسطین حمایت است و نه جنگ و به نظرم با تحولات جدید در غزه، نه اسرائیل به اسرائیل قبل و نه فلسطین به فلسطین قبل و نه منطقه غرب آسیا به منطقه قبل برمی‌گردد. 
 
شما افق را روشن می‌بینید؟
صددرصد، البته دلیل دارم نه اینکه طرفدار فلسطین هستم، این حرف را می‌زنم. 
 
گاهی منتقدان می‌گویند چهره‌های حزب‌اللهی آرزو‌های خود را به عنوان واقعیت بیان می‌کنند. 
این‌ها آرزو نیست. امروز که من با شما صحبت می‌کنم، گروه‌های مقاومت در منطقه داریم یا نداریم؟ ما یمن را داریم یا نداریم؟ حزب‌الله را داریم یا نه. بالاخره فرهنگی پشت سر اینهاست. امریکا چه فرهنگی پشت سرش دارد؟ غیر از امرا و حاکمان کشور‌های اسلامی و تجهیزات‌شان، چه کسی با امریکاست. امروز ما قوی‌تریم و تولید قدرت کرده‌ایم؛ هم سخت و هم نرم. کسی که تولید قدرت و به شکل منطقی این جریان‌ها را هدایت می‌کند و هوشیار هم است، آیا پایش را بیرون می‌کشد که هر اتفاقی خواست بیفتد یا نه، در تغییر هندسه جدید حضور دارد. من همیشه این مثال را می‌زنم. قله‌ای روبه‌روی ماست و دو نفر ۴۰ سال است از دشت شروع کرده‌اند به دوئل‌کردن. ما ۴۰ سال با امریکایی‌ها در این دشت بوده‌ایم. آسیب می‌دیدیم و بلند می‌شدیم، اما الان نوک قله‌ایم. حالا هر کسی افتاد، دیگر افتاده است. طرف هم می‌داند که اینجا دیگر دشت نیست که بگوید اگر زمین خوردم، دوباره بلند می‌شوم. اگر بیفتید کارتان تمام شده است. الان نقطه اوج درگیری‌هاست. ۴۰ سال است ما با امریکا نبرد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی داریم. فقط نبرد نظامی نیست که مثلاً ما ام‌کیو‌آر امریکا را زده‌ایم. حالا من از شما می‌پرسم در این مدت امریکا در منطقه قوی‌تر شده است یا ضعیف‌تر؟ حزب‌الله ضعیف‌تر شده یا قوی‌تر؟ الان یمن در برابر عربستان و امریکا قوی‌تر شده است یا یمن ۱۰ سال پیش؟ به اطراف خود نگاه کنیم. اردوغان یک نماد است، اما اردوغان در ترکیه پیوست فرهنگی دارد؟ منزلت اجتماعی دارد؟ رقبایش قبولش ندارند. کافی است زلزله‌ای اجتماعی شود و اردوغان خداحافظ. امارات خداحافظ، بحرین خداحافظ، چون این حکام جایگاه و منزلت اجتماعی ندارند. 
 
 پس یک دهه آینده بسیار تعیین‌کننده خواهد بود. 
قطعاً به این سمت پیش می‌رود. واقعیت‌ها یک طرف، آرزو‌ها و آمال مخالفان هم یک طرف. 
 
البته ما ممکن است واقعیت‌های میدانی را مطابق امیال خود تفسیر کنیم. 
این یک بحث دیگر است. آیا نظام جمهوری اسلامی توانسته است مؤلفه‌های قدرت را در منطقه تولید کند یا نه. 
 
 ولی در عین حال در درون خودمان آسیب‌ها و مسائل جدی داریم. 
بله ما در داخل پاره‌ای از مشکلات به خاطر سوءمدیریت، رفاه‌طلبی، قدرت‌طلبی و رقابت بر سر جایگاه است، داریم. حضرت آقا فرمودند، نمره ما در عدالت خوب نیست و جالب است هیچ کدام از این جناح‌ها نمی‌آیند بگویند چه کنیم که عدالت برقرار شود و معیشت مردم شکل راحت‌تری به خود بگیرد. اگر هم بگویند، صوری و بدلی می‌گویند. کتابی نوشته شده به نام «چرخه عمر سازمان‌ها»، یک یهودی هم نوشته است. نموداری در این کتاب وجود دارد که البته نظریه‌اش را از ابن‌خلدون گرفته است. می‌گوید جوامع و سازمان‌ها یک روزی مثل نوزاد به دنیا می‌آیند و آرام‌آرام رشد می‌کنند، نوجوان و جوان می‌شوند و به اوج قدرت می‌رسند. حالا آن سازمان چه کند که در این نقطه بماند؟ اما معمولاً سازمان‌ها و حکومت‌ها کار‌هایی می‌کنند که آرام‌آرام به نقطه فروپاشی می‌رسند. ابن خلدون می‌گوید، این پروسه ۱۲۰ سال طول می‌کشد. ۴۰ سال اول قدرت و رشد و تأسیس، ۴۰ سال دوم اوج ثروت و قدرت و ۴۰ سال آخر، دوره افول و علت این افول هم به زیاده‌خواهی، حرص و فساد برمی‌گردد. من خودم می‌گویم چرا مسائل ما حل نمی‌شود؟ چون عده‌ای به قدرت رسیده‌اند و این قدرت به ذائقه‌شان شیرین آمده است. گاهی حل مسائل در گرو دست‌کشیدن از قدرت است و، چون برخی این را می‌دانند، نمی‌خواهند قدرت را واگذار کنند.
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
Mohi
|
United States of America
|
۱۳:۲۶ - ۱۴۰۲/۰۹/۰۵
0
0
تاریخ موجودیت صهیونیست در دل تاریخ گم است آنچه آشکار است همین هیکل مخوفی ایست که هر چندکاهی در قامت کودک کشی بی رحم رخ نشان می دهد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار