سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: «جوان» برای بررسی و رسیدن به پاسخ سؤالات متعددی که در ذهن مخاطبان وجود دارد با محمد دیندار منتقد، مستندساز و نویسنده سینمایی گفتگو کرده است.
به عنوان یک مستندساز و منتقد سینما تحلیل شما از اوضاع کنونی سینمای کشورمان چیست؟
توصیف اوضاع کنونی سینما مصداق ضربالمثل «چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است» میباشد. امروز شما حتی بدون اینکه پایتان را به سینما بگذارید با دیدن پلاکاردهای سردر سینماها و نام بسیاری از فیلمها به تنزل فیلمهای ایرانی پی میبرید. بسیاری از چهرههای شاخص فرهنگی و سینمایی کشور صراحتاً از سقوط سینمای ایران و تنزل محتوایی و اخلاقی و ساختاری فیلمها انتقاد کرده و با صدای بلند اعتراض میکنند که یکی از نمونههای آن تذکرها و اعتراضهای مکرر داریوش ارجمند است. در مستند سینمایی که تحت عنوان «قهرمان من کو؟» دو سال پیش درباره سینمای ایران ساختم و پخش آن از شبکه افق و در فضای مجازی با استقبال مردم و صاحبنظران فرهنگی روبهرو شد و درآن از چهرههای مختلف فرهنگی، سینمایی ازجمله رضا میرکریمی کارگردان سینما، منوچهر شاهسواری مدیرعامل خانه سینما، ناصر شفق تهیهکننده و بنیانگذار انجمن سینمای دفاع مقدس و حجتالاسلام پژمانفر نماینده مجلس و عضو کمیسیون فرهنگی و نیز مردم نظرخواهی شده بود، همگی از وضعیت سینمای ایران به شکل مصداقی انتقاد کرده و نسبت به بیتوجهی به مضامین ناب فرهنگی و گسترش ابتذال در فیلمها یا برخی سیاهنماییها صریحاً انتقاد کردند. خب این افراد و بسیاری از هنرمندان دیگر و صاحبنظران فرهنگی از نخبگان فرهنگی کشور محسوب میشوند، چرا سازمان سینمایی به این انتقادها و اعتراضها بیتوجه است؟ چرا جناح و دولتی که مدام ادعای احترام گذاشتن به رأی اکثریت را دارد، در حوزه سینما توجهی به قهر اکثریت مردم و اعتراض اکثر نخبگان فرهنگ
ی و سینمایی ندارد؟ آمار رسمی نشان میدهد که اکثریت قاطع مردم ایران به سینما نمیروند و با آن قهر کردهاند و درحقیقت رأی به عدم مطلوبیت سینما دادهاند. چرا دولت و وزارت ارشاد که ادعای احترام به رأی اکثریت دارند، به رأی منفی اکثریت مردم نسبت به سینما بیتوجه هستند؟ منکر آن نیستیم که در سینمای ایران فیلمهای خوبی هم ساخته میشود، اما تعداد آنها کم است و با مشکلات ریز و درشتی دست و پنجه نرم میکنند.

آیا میتوان افزایش تولید و اکران بدون ملاحظه کمدیهای سخیف را معلول و نتیجه سوءمدیریت مسئولان سینمایی تعبیر کرد؟اگر میبینیم تعداد فیلمهای کمدی سخیف روزبهروز بیشتر میشود و ذائقه تماشاگران را تنزل و تغییر میدهد به دلیل فقدان مهندسی صدور مجوزها در سازمان سینمایی است. این فیلمها با مجوز ارشاد تولید شده و روانه اکران میشوند، درحالیکه باید ساز و کار صدور مجوز طوری باشد که در سبد سینمایی کشور انواع ژانرها و سلیقهها دیده شود. ردهبندی سنی نمیتواند مجوز و بهانهای باشد برای اینکه در فیلمها هر حرف سخیف یا صحنه مبتذلی نشان داده شود. اگر مدیران سازمان سینمایی به اسناد و اهداف بالادستی توجه کنند خواهند دید که رسالت سینما آن چیزی نیست که در بسیاری از فیلمها شاهدش هستیم.
به غیر از نداشتن نگاه درست در اکران آثار کمدی، دلیل دیگری هم در شکلگیری چنین فرآیندی اثرگذار هست یا خیر؟
نکته مهم دیگر اینکه در عرصه فروش فیلمها با یک دروغ بزرگ مواجه هستیم و اینکه برخی سودجویان عرصه سینما و مدیران سینمایی مدعیاند فروش بالای برخی فیلمهای کمدی به دلیل اقبال عمومی مردم است و باید به آن احترام گذاشت. درحالیکه این فروش بالا یک مغالطه بزرگ است، زیرا این ارقام به ظاهر بالا در برابر اکثریت جمعیت مردم ایران که به سینما نمیروند، عدد کوچکی است و برای اینکه مردم دوباره با سینما آشتی کنند باید تنوع مضامین، فیلمهای کودک و نوجوان و اخلاقیات به سینما برگردد. نکته دیگر اینکه سینمای ایران باید تمام تلاشش بر جذب خانوادهها و ایجاد همدلی و همراهی بین آنها باشد، نه اینکه با ردهبندی تعداد زیادی فیلم، باعث شاخه شاخه کردن اعضای خانوادهها و تفرق بین آنها شویم. خانوادههای ایرانی دوست دارند در صورت وجود فیلم خوب همگی با هم به سینما بروند و معمولاً پدر و مادر تمایلی به اینکه فرزندانشان را در خانه گذاشته و خودشان راهی سینما شوند، ندارند. اما وضعیت سینمای ایران به جایی رسیده که بسیاری از فیلمها برای کودکان و نوجوانان مناسب نیست و بسیاری از خانوادهها نیز قید رفتن به سینما را میزنند.
آیا نحوه اعمال نظر مدیریت سیاسی و جناحی را در رابطه با عدم اقبال خانوادهها به سینما اثرگذار میدانید؟
مدیران سینمایی کشور در سالهای دور ادعا میکردند که دیکتاتورهایی دلسوز برای سینما بودهاند، اما وارثان فعلی آنها که از نظر جناحی وابسته به همان تفکر هستند، گویا به دیکتاتورهای بیتفاوت تبدیل شدهاند. اینکه بسیاری از مردم به سینما نمیروند، اینکه جمع قابل توجهی از صاحبنظران فرهنگی و سینمایی کشور نسبت به وضع موجود سینما منتقد و معترض هستند، اینکه تعداد قابل توجهی از صنوف سینمایی کشور نامه مینویسند و به عنوان متخصصان سینما و صاحبان اصلی سینما اعلام میکنند که جشنواره جهانی فیلم فجر باید دوباره به دل جشنواره فیلم فجر برگردد و در تمام این موارد مدیران سینمایی توجهی به این رأی و نظر اکثریت ندارند، اگر نامش دیکتاتوری نیست، پس چیست؟
به نظر شما آیا رئیس سازمان سینمایی در محقق کردن این درخواستها موفق بوده یا خیر؟
وقتی حسین انتظامی مدیریت تشکیلات سینمایی را به عهده گرفت، در یادداشتهایی به شکل دلسوزانه از وی خواستیم در این تشکیلات مدیریت کند نه اینکه مدیریت شود، اما در عمل ما شاهد مدیریتی شایسته از ایشان نیستیم و گویی بیشتر ایشان مدیریت میشوند تا اینکه مدیریت کنند. جناب انتظامی باید به مجموعه سینمایی انتظام و نظم میبخشید، اما این تشکیلات اکنون دچار اختلافنظرها و روشهای داخلی است. وقتی سازمانی از نظر تشکیلاتی دچار اختلاف بینشی و روشی بین مدیران خودش است، چگونه میتواند برای سینمای ایران راهبرد درستی طراحی کند. به عنوان نمونههایی از تناقض و اختلافنظر در بین مدیران سینمایی میتوان به اظهار نظر معاونت توسعه فناوری و مطالعاتی این سازمان اشاره کرد که معتقد است ما سینمای کودک نداریم، چون در این سینما قهرمان را فراموش کردهایم، اما بخش دیگری از این سازمان یعنی بنیاد فارابی معتقد استکه سینمای کودک و نوجوان اوضاعش گل و بلبل است و برای آن جشن و جشنواره برپا میکند. خب! وقتی اینتناقضها وجود دارد و وحدت نظر و رویه در این بهاصطلاح سازمان وجود ندارد، چگونه این مدیران میتوانند برای سینمای ایراننسخه شفابخش بپیچند؟ سازمان سینمایی خود بیمار است و نمیتواند طبیب خوبی برای سینمای ایران باشد.