سرویس اجتماعی جوان آنلاین – مهسا گربندی: در خیابان ونک تهران و در پاساژ آیینه ونک که بروید و وارد طبقه لابی شوید، کافهای به اسم داونتیسم را میبینید. کافهای که اردیبهشتماه سوژه بسیاری از رسانهها شد و همین مسئله باعث معروف شدن این کافه در مدت کوتاهی شد.
تفاوت اصلی کافه داونتیسم با تمام کافههای شهر در این است که با اوتیمسیها و سندرومداونیها اداره میشود تا آنها را با مردم و مردم را با آنها بیشتر آشنا کند. شاید همین وجه اشتراک کافه داونتیسم باعث شد تا مردم از سر کنجکاوی هم که شده بود به این کافه بیایند و توسط اوتیسمیها و سندرومداونیها پذیرایی شوند. با این وجود، اما با گذشت زمان و کمرنگ شدن حضور مردم و همچنین زیر سایه بیتوجهی بهزیستی و مسئولان دولتی این کافه با مشکلات مالی رو به رو شده و اگر شرایط همینطور ادامه پیدا کند ممکن است که این کافه تعطیل شود.
گاهی همینطور بیکار مینشینیم، چون مشتری نداریموارد کافه داونتیسم میشوم، کافهای مستطیل شکل که به نظر خیلی کوچک میآید و در آن فقط پنج، شش میز قرار دارد. در یکی از این میزها که بزرگتر از بقیهشان است ۶ نفر نشستهاند و با هم گپ میزنند و آنطرفتر سه نفر از بچههای اوتیسمی و سندرومداونی هستند که بعد از وارد شدن من به کافه خوشامد میگویند. به دنبال خانم آگاهی میگردم که مدیر این کافه است و از قبل با او قرار ملاقات داشتم. اما چون در گوشهای از کافه مشغول آموزش موسیقی به یکی از بچههاست منتظرش میمانم.
چشمم به آشپزخانه میافتد که دو نفر از داونتیسمیها در آنجا مشغول آماده کردن سفارش مشتریان هستند و با ذوق و شوق کارشان را انجام میدهند، آنقدر با ذوق که انگار اولین روزی است که به آنها شغلی دادهاند و میخواهند برایش سنگ تمام بگذارند!
به سمت سه نفر از داونتیسمیها که از خلوتی کافه بیکار نشستهاند میروم و با آنها صحبت کنم. مهران یکی از همین بچههاست که ۲۲ سالش است. او با ذوق از کارش تعریف میکند و میگوید: «پذیرایی کردن از مردم و کار کردن را دوست دارم. مردم خیلی با ما مهربانند بهخاطر همین اصلا از کار کردن خسته نمیشوم.» او در مورد تعداد مشتریهای کافه میگوید: «من یکشنبهها و سهشنبهها به کافه میآیم و گاهی اینجا شلوغ میشود و جا برای نشستن کم است، اما گاهی همینطور بیکار مینشینیم، چون که مشتری زیادی نداریم.»
ایمان که ۴۰ سالش است در ادامه حرفهای مهران میگوید: «از همان اول که کافه افتتاح شد من در اینجا کار میکردم از قبل خانم آگاهی را میشناختم و او به من کار داد و من خیلی خوشحالم. مثلا سفارشهای مردم را برایشان میآورم و ظرفهایشان را جمع میکنم و به آشپزخانه میبرم.»

نفر سومی هم که کنار دوستانش نشسته و در کافه داونستیم کار میکند اسمش علیرضاست که ۲۹ سالش است. او درباره کارش در کافه میگوید: «من از اردیبهشت ماه اینجا کار میکنم و با خواهرم به اینجا آمدم. اینجا برای مشتریها، قهوه، کاپوچینو و نسکافه درست میکنم.»
ویزیت رایگان در کافه داونتیسم برای کمک به داونتیسمیها
لحن کودکانه و دنیای عجیب این داونتیسمیها فکرم را درگیر میکند. تا امروز کمتر کسی به فکر مشکلات و احساسات این افراد افتاده و حالا چند ماهی است که یکنفر دغدغه اجتماعی شدن داونتیسمیها را دارد. تصمیم میگیرم که از حس و حال مشتریان این کافه که داونتیسمیها از آنها پذیرایی میکنند باخبر شوم، پس به سمت میزشان میروم. امیررضا سخاییان که یک پزشک طب سنتی است درباره علت حضورش در این کافه میگوید: «من با مدیریت کافه هماهنگ کرده بودم تا به مشتریانش اعلام کند میتوانند به کافه داونتیسم بیایند و به صورت رایگان ویزیت شوند در عوض آنها هر چقدر پول که میخواهند را به نفع بچههای این کافه پرداخت کنند.»
او درباره داونتیسمیها میگوید: «این بچهها را نمیشود بیمار تلقی کرد، یک اتفاقی برایشان افتاده و حالا نمیشود آنها را از جامعه دور کرد بلکه باید از آنها حمایت کنیم تا در جامعه حاضر باشند و حس خوبی از زندگی بگیرند.»
دکتر سخاییان ادامه میدهد: «حدود دو ماه است که صفحه اینستاگرامی کافه داونتیسم را دنبال میکنم و تصمیم گرفتم که هر ماه یکبار به این کافه بیایم و سهمی در این کار خیر داشته باشم.»
پریناز خانجانی که برای ویزیت این پزشک طب سنتی به کافه آمده نیز به خبرنگار «جوان آنلاین» میگوید: «اولین بار است که به اینجا میآیم. من زیاد کافه میروم، اما فضای کافه داونتیسم برایم تفاوت بسیاری داشت. محیط اینجا صمیمی است و انگار که عضوی از این خانواده میشوی. در کنار این صمیمیت هم میبینیم که اوتیسمیها و سندرومداونیها با مردم ارتباط برقرار میکنند و حالشان خوب میشود.»
فاطمه فلاحی هم درباره حضورش در این کافه میگوید: «یکی از دوستانم پیشنهاد داد که به اینجا بیایم و چند دقیقه اولی که در این کافه نشستم بغض کرده بودم و نمیدانستم با دیدن داونتیسمیها خودم را کنترل کنم. تصمیم گرفتم که بازهم به این کافه بیایم و سهم خودم را برای کمک به داونتیسمیها ادا کنم.»
میخواستم به همه ثابت کنم که داونتیسمیها توانایی انجام سختترین کارها را دارند
پس از صحبت با این مشتریان، خانم آیلین آگاهی که مدیر کافه داونتیسم است به سمت من میآید و من را به سمت میز دیگری راهنمایی میکند. او بعد از خوشامدگویی درباره علت راهاندازی کافه داونتیسم به خبرنگار «جوان آنلاین» میگوید: «۱۷ سال معلم موسیقی بچههای سندروم داون و اوتیسمی بودم و میفهمیدم که آنها چقدر از دیده شدن و توجه مردم خوشحال میشوند برای همین تصمیم گرفتم که کاری برایشان انجام دهم تا آنها هم در جامعه و مورد توجه باشند. برای همین سال ۹۵ به بهزیستی رفتم و برای راهاندازی کاری برای این بچهها صحبت کردم و طرحی ارائه دادم.»

او با بیان این مسئله که کار در کافه را برای داونتیسمیها انتخاب کردم، چون میخواستم به همه ثابت کنم که آنها توانایی انجام دادن سختترین کارها را هم دارند، میگوید: «امسال بود که ایده ۲ سال گذشتهام را عملی کردم و سازمان بهزیستی اعلام کرده بود که از ما حمایت خواهد کرد. اما تا امروز صفر تا صد کار را خودم و همکارانم انجام دادهایم و هیچ حمایتی از سازمانها و ارگانهای دولتی نشده است. حتی مسئولان بهزیستی که وعده حمایت از ما را داده بودند نیز نسبت به ما بیتوجهی میکنند.»
سرد شدن کافه داونتیسم زیر سایه بیتوجهی مسئولان
آیلین آگاهی که از تنها ماندنش در این کار گلهمند است و بیتوجهی مسئولان باعث شده تا انگیزهاش برای کار را از دست بدهد، اظهار میکند: «امسال در برنامه زنده ماه عسل رفتیم و روی خط تلفن آقای محسن بندپی اعلام کردند که برای راهاندازی موسسه قول همکاری داده بودند، اما چندین ماه میگذرد و حالا حتی جواب من را نمیدهد. از طرفی بعد از برنامه ماه عسل، شماره کارتی از انجمن اوتیسم ایران اعلام شد و بینندگان این برنامه برای ما مبلغی را واریز کرده بودند، اما حتی آن پول را هم به ما ندادند.»
او به کمکهای مردم برای آموزش به داونتیسمیها اشاره میکند و میگوید: «برخی از خیرین به بچهها نقاشی و خطاطی یاد میدهند تا نقاشی بکشند و تابلوهایشان را برای کسب درآمد بفروشند. روی دیوارهای کافه هم یکی دوتا از این نقاشیها را گذاشتهایم.»
آیلین آگاهی درباره مشکلات مالیشان میگوید: «من فکر میکردم که با راهاندازی این کافه، کارمان گستردهتر میشود و داونتیسمیهای بیشتری وارد مجموعه میشوند تا از این طریق همه آنها پذیرش از طرف جامعه را با تمام وجود حس کنند. اما نه تنها این اتفاق نیفتاده بلکه با بار مالیای که روی دوش من است دیگر نمیتوانم ادامه دهم و باید به فکر تعطیلی کافه باشم.»
یکی از تابلوهای نقاشی که داونتیسمیها کشیدهاند و با فروش آن کسب درآمد میکنند
خانم آگاهی حرف از تعطیلی کافه میزند و همان موقع به مهران و علیرضا نگاه میکنم که غم روی چشمانشان مینشیند. آنها که از شنیدن این حرف هم غمگین شدهاند معلوم نیست که اگر تعطیلی کافه اتفاق بیفتد چه آسیبی خواهند دید. البته با کمی توجه مسئولان مربوطه به خصوص مسئولان سازمان بهزیستی، کافه داونتیسمیها جان دوبارهای خواهد گرفت و افراد بیشتری در این کافه مشغول به کار خواهند شد، و چقدر زیباست توجه کردن به این افراد که چشم انتظار توجه و دیدهشدن هستند.