
احمد كاظمزاده
هر چند حكم بركناري محمد بن نايف از همه مسئوليتهاي خود از جمله وزارت كشور از سوي سلمانبن عبد العزيز پادشاه عربستان صادر شده است اما ترديدي نيست اين حكم همانند ديگر احكام كشوري كه در 2/5 سال اخير بعد از مرگ ملك عبدالله صادر شده از سوي محمد بن سلمان بوده است كه در ظاهر مقام وليعهدي و مسئوليت وزارت جنگ را برعهده داشته اما در عمل به علت كهولت سن و بيماري آلزايمر پدرش به همه كاره اين كشور تبديل شده و گام به گام كوشيده است خود را به كرسي پادشاهي نزديك كند و آن را بعد از مرگ پدرش تصاحب كند، البته محمدبن نايف اولين قرباني بلندپروازيهاي محمدبن سلمان نبوده و پيش از وي مقرن بن عبدالعزيزعموي وي نيزدر يك دام فساد اخلاقي برنامهريزي شده گرفتار شد و بيسروصدا از مقام وليعهدي كنار رفت. بر اين اساس ميتوان گفت محمد بن نايف دومين مقام ارشد عربستان است كه در كمتر از 2/5 سال گذشته قرباني جنگ قدرت در داخل خاندان سعودي ميشود و بهوسيله محمدبن سلمان از معادله قدرت حذف ميشود.
حال اينجا دو سؤال پيش ميآيد: نخست اينكه محمد بن سلمان چگونه موفق شده جنگ قدرت را (البته تا اينجاي كار) به نفع خود تمام كند؟ دوم اينكه چه چشماندازي را ميتوان براي وضعيت سياسي عربستان و شخص محمد بن سلمان پيشبيني كرد؟ در پاسخ به سؤال نخست ميتوان گفت كه دستكم دو دليل تا اينجاي كار مشخص شده و از بررسي روند تحولات ميتوان به اين دو عامل پي برد: نخست اينكه محمد بن سلمان با اتخاذ سياست جنگطلبي در خارج از مرزها توانسته است توجه افكار عمومي داخلي و خارجي را از تلاشهاي خزنده خود براي تصاحب كامل قدرت منحرف كند و آن را به خارج معطوف كند. تجاوز نظامي به يمن و دامن زدن به خصومت با ايران در قالبها و اشكال مختلف از جمله اقداماتي است كه در اين راستا صورت گرفته است. دوم تكيه محمد بن سلمان به راستگرايان جمهوريخواه در امريكا و راستگرايان صهيونيستي در فلسطين اشغالي است كه در عين حال با اعطاي امتيازات غيرمتعارف و بيحدو حصر به اينها شامل انعقاد قراردادهاي چند صد ميليارد دلاري نظامي و اقتصادي- تجاري با دولت راستگراي ترامپ و عاديسازي روابط با رژيم صهيونيستي و همپيماني با اين رژيم همراه بوده است.
اما در پاسخ به سؤال دوم يعني چشمانداز وضعيت محمد بن سلمان و عربستان ميتوان دو سناريوي بدبينانه و خوشبينانه در نظر گرفت كه بستگي به نوع واكنشي دارد كه رقباي محمد بن سلمان و ديگر مدعيان قدرت در قبال آن نشان خواهند داد. در صورتي كه اين واكنش مثبت باشد و تصاحب قدرت از سوي محمدبن سلمان پذيرفته شود در اين صورت با توجه به جوان بودن وليعهد جديد ميتوان گفت كه عربستان دستكم براي چند دهه آينده از پيچ بحران جانشيني عبور خواهد كرد كه در چند سال گذشته در آن گرفتار شده بود. در اين صورت اين احتمال نيز وجود دارد تا حدودي از ميزان تشنجزايي سياست خارجي عربستان (كه با هدف فرافكني بحران داخلي صورت ميگرفت) كاسته شود. اما در صورتي كه كودتاي خزنده محمدبن سلمان از سوي رقبا و ديگر نوادگان عبدالعزيز و بهخصوص قربانيان سياسي وي به چالش گرفته شود در اين صورت محمد بنسلمان كماكان به رويكرد تشنجآفريني خود در عرصه سياست خارجي ادامه ميدهد و حتي شدت خواهد بخشيد تا در فضاي آن هم بتواند به سركوب مخالفان و رقباي داخلي خود بپردازد و هم اينكه توجه افكار عمومي داخلي را به خارج منحرف كند، البته اين در صورتي امكانپذير است كه محمد بن سلمان از انواع نقشههايي كه عليهاش كشيده خواهد شد جان سالم ببرد كه هيچ تضميني در اين زمينه وجود ندارد.