مسجد امام خميني بازار تهران (مسجد سلطاني سابق) از جمله كانونهاي شاخص تهييج مردم در مبارزات نهضت ملي به شمار ميرود. مقال پيش رو به رويدادي شاخص در تاريخچه اين نهضت پرداخته است كه از ميتينگي در اين مسجد آغاز شد و نتايجي مهم را موجب گشت.
پس از استعفاي علي منصور در 5 تير 1329، سپهبد حاجيعلي رزمآرا، رئيس ستاد ارتش به نخستوزيري رسيد. رزمآرا كه عامل بيگانه بود سعي ميكرد در دوران نخستوزيرياش با توسل به قوه قهريه موج برخاسته براي ملي شدن صنعت نفت را بخواباند. در اثناي اين جريانات آيتالله كاشاني كه رهبري نيروهاي مذهبي را به عهده داشت همانند دورههاي پيشين اين بار نيز در راه مخالفت و مقاومت در برابر رزمآرا قدم برداشت و او را عامل بيگانه معرفي و حتي اعلاميهاي در اين زمينه منتشر كرد. به دنبال اعلاميه آيتالله كاشاني بازار تعطيل شد و مردم دست به تظاهرات زدند و هزاران نفر در بهارستان اجتماع كردند تا از ورود رزمآرا به مجلس جلوگيري كنند كه قواي انتظامي توانستند با خشونت مردم را متفرق سازند.(1)
ميتينگ فدائيان اسلام در مسجد امام در مخالفت با رزمآرا
در جريان مخالفتهاي نيروهاي مختلف در جامعه با دولت رزمآرا بهخصوص نيروهاي مذهبي، روز پنجشنبه دهم اسفند 1329 اعلاميهاي به امضاي فدائيان اسلام منتشر شد كه مردم را براي ساعت 3 بعد از ظهر جمعه 11 اسفند به مسجد شاه سابق (امام خميني فعلي) فراميخواند. همان روز هم آيتالله كاشاني در اعلاميه جداگانهاي عموم طبقات از تاجران، جوانان و دانشجويان را براي شركت در اين تظاهرات مهم اسلامي دعوت كرد.(2)
متن اعلاميه آيتالله كاشاني بدين شرح بود:
«به عموم برادران ديني و علاقهمندان به نجات ايران و ملت و فقهم الله تعالي پس از سلام توصيه ميشود در ميتينگ مجمع مسلمانان مجاهد براي استرداد نفت از دشمنان ديانت و مملكت و ملي كردن نفت 3 بعد از ظهر جمعه (13 ربيعالاول) در مسجد شاه شركت كنند و مراقبت كامل از حفظ انتظام بايد بشود. موفقيت ملت را از خداوند متعال خواهانم.»(3)
به دنبال اعلاميههاي فوق، ميتينگ بسيار بزرگي در مسجد شاه سابق (امام خميني فعلي) تشكيل شد. شهيد سيدعبدالحسين واحدي(4) به مدت سه ساعت ايستاده براي مردم سخنراني كرد و ضمن آن با رزمآرا، وزيران و نمايندگان اتمام حجت كرد كه اگر با لايحه ملي شدن صنعت نفت مخالفت كنند، از ميان خواهند رفت. او گفت: «رزمآرا! برو، برو، برو! اگر نروي ما تو را ميفرستيم. ميداني چطور؟ با يك تقه!»(5) در خصوص ماجراي ميتينگ مسجد امام خميني در 11 اسفند 1329 مطالب شايان توجهي در كتاب خاطرات محمدمهدي عبدخدايي و عبدالحسين واحدي آمده است كه شرح مبسوط آن را از نظر ميگذرانيم:
«عصر جمعه يكي از روزهاي اسفند ماه سال 1329 بود. در آنجا مرحوم واحدي براي سخنراني به مسجد آمد. به نظرم مرحوم واحدي سه ساعت صحبت كرد. جمعيت شعار ميدادند و صلوات ميفرستادند و اللهاكبر ميگفتند. براي اولين بار در اجتماعات سياسي آن موقع طنين اللهاكبر و صلوات با آهنگ مخصوص فدائيان اسلام بلند شد. اين جريان خيلي مرا تحت تأثير قرار داد. مرحوم واحدي بسيار پرهيجان و باحرارت صحبت ميكرد. از جملاتي كه يادم مانده است و ايشان ميگفت اين بود كه: ما مسلسل را ميجويم و تفالهاش را بيرون ميريزيم. رزمآرا! برو و الا روانهات ميكنيم. چه كسي ميگويد مشت را با درفش كاري نيست. مشت را با درفش نبايد سنجيد. من مشتم را جلوي درفش دولت ميگيرم. درفش دولت در ميان استخوانهاي دستم ميشكند.»(6)
سخنراني شهيد سيد عبدالحسين واحدي در ميتينگ مسجد امام
همچنين مرحوم واحدي درباره مسئله نفت و لزوم مبارزه با استعمار مطالبي را بيان كرد كه شمهاي از آن بدين قرار بود:
«ما ميميريم، اما پيروز ميشويم. نفت بايد ملي شود. بعد راجع به نفت و تاريخ استعمار مطالبي را بيان و حمله شديدي به رزمآرا كرد. در ميان صحبتش يكي دو تا از جاهلهاي آن روز براي اينكه اخلال كنند يكدفعه گفتند: حق پدر و مادر صلواتفرست را بيامرزد. ايشان از آن بالا با هيجان خاصي گفت: آرام! آرام! صلوات نفرستيد. بعد گفت: به مأمورين مخفي فدائيان [اسلام] دستور ميدهم هر كس در هر جا خواست اخلال كند همانجا دهانش را بگيرند يا او را در حوض مسجد بيندازند. هوا هم سرد بود. اين سخنراني تأثير عجيبي بر بند بند وجودم گذاشت.»(7)
شهيد سيدمحمد واحدي در خاطرات خويش در باره اين مراسم چنين آورده است:
«از صبح روز جمعه فعاليت بيسابقهاي در مسجد شاه مشهود بود. يك عده از جوانان با جنب و جوش فوقالعادهاي رفت و آمد ميكردند. بلندگوهاي قوي را بر بالاي مرتفعترين نقاط مسجد سلطاني نصب ميكردند و چند باتري هم احتياطاً در نزديكي منبر و ميكروفون قرار دادند كه اگر برق را قطع كردند از آنها استفاده شود. عقربه ساعت صحن مسجد سلطاني (امام خميني فعلي) سه بعد از ظهر را نشان ميداد كه دستهدسته مردم هجوم آوردند و در گوشه و كنار مسجد شاه جا گرفتند، چون احتمال همهگونه اخلال، بهخصوص بهوسيله چاقوكشان وجود داشت، بنابراين مأمورين انتظامات فدائيان اسلام بدون بازوبند بودند كه بتوانند كاملاً مخفيانه تمام اطراف جمعيت را مراقبت كنند، چون اگر مشخص بودند اخلالگران به نقطهاي كه تا حدي از نظر آنها پوشيده باشد به كار خود مشغول ميشدند. از اين جهت اعلام شد مأمورين مخفي نظم جمعيت را مراقبت و هر اخلالگري را مجازات كردند.»(8)
پس از اين مقدمات با كنترل نظم و امنيت مراسم با تلاوت آياتي از كلامالله مجيد آغاز شد. شهيد سيدمحمد واحدي دراين باره آورده است: «بالاخره در ميان ازدحام بيسابقه مردم در صحن مسجد شاه و غرفات مسجد و جلو خان و خيابانهاي اطراف تلاوت كلامالله مجيد بهوسيله يكي از اعضاي فدائيان اسلام شروع شد و با لحن شيوايي كه گويي فتح اسلام و شكست ظالمين را دربرداشت نداي باعظمت قرآن پخش ميشد. سپس آقاي كرباسچيان(9) يك قسمت از كتاب برنامه فدائيان اسلام را قرائت كردند. بعد آقاي سيدعبدالحسين واحدی رشته سخن را به دست گرفت و طي يك سخنراني سه ساعته مطالبي را بيان كردند و براي آخرين بار در زمان رزمآرا روش و هدف خود را تشريح كردند و گفتند ما در راه اجراي احكام مقدس اسلام تا نثار آخرين قطرههاي خود استقامت ميكنيم. زمامداران مسئول و غيرمسئول مملكت، نخستوزير، وكلا، وزرا همه و همه بدانند طبق قانون اساسي مملكت بايستي مجري احكام اسلام باشند و گرنه غيرقانوني هستند.»
تلاش مخالفان براي برهم زدن ميتينگ فدائيان اسلام در مسجد امام
در اين مراسم عليرغم تدابير ويژهاي كه نيروهاي فدائيان اسلام براي كنترل نظم انديشيده بودند، تحريكاتي براي بر هم زدن نظم جلسه صورت گرفت. بنا برگفته سيد محمد واحدي:
«از ابتداي ميتينگ مشهور فدائيان اسلام كه پنج روز قبل از كشتن رزمآرا در مسجد شاه بر پا شد، انتظار ميرفت اخلالهايي بشود. بنابراين به مأمورين مخفي انتظامات فدائيان اسلام دستور داده شده بود جلوي هر گونه اخلالگري را بگيرند. اواسط سخنراني سيد عبدالحسين واحدي ناگهان نعرهاي از نزديكي محل ناطق بلند شد و متعاقب آن برق يك خنجر در هوا به چشم ميخورد و همدستان او هم به انجام وظيفه پرداختند و هر يك دشنه خود را بيرون كشيدند و به گردش درآوردند. لازم است روشن شود اخلالگراني كه مأموريت يافته دو دسته بودند: يك عده مست كه عقل بر آنها حكمفرمايي نميكرد و مأموريت خويش را بيپروا انجام ميدادند و عدهاي را هم به عنوان محافظ و مراقب و كمك آنها فرستاده كه مشروبات الكلي مصرف نكرده بودند. مقارن حمله چاقوكش اولي كه در تحقيقات بعدي معلوم شد محمود سورچي نام دارد، برق مسجد شاه هم قطع شد، ولي بلافاصله بلندگو به باتري وصل شد. سخنگو بدون قطع كلام به سخنان خود ادامه داد و حتي در بحبوحه حملات چاقوكشان هم كه هدف اوليه آنها ناطق بود به نطق خويش مشغول بود. به هر حال در فاصله كمي چاقوكشان فرار كردند و رئيس آنها همان محمود سورچي ناگزير خود را به وسط حوض بزرگ مسجد انداخت كه از تنبيه و مجازات مصون باشد، ولي به خاطر آن عمل او اگر شجاعت مأمورين مخفي انتظامات نبود، چندين نفر را به قتل رسانده بودند. به هر حال دستور داده شد از او دست بردارند و بالاخره در پناه قواي انتظامي از مسجد خارج شد و بعدها روزنامهها نوشتند محمود سورچي در بيمارستان مرده است.»(10)
اعدام رزمآرا، نتيجه عملي ميتينگ مسجد امام
آنچه از اطلاعات منابع مختلف راجع به ميتينگ به دست ميآيد، حكايت از برنامه از پيش تعيينشده فدائيان اسلام براي از ميان برداشتن رزمآرا دارد كه در عمل هم همينطور شد. به دنبال فوت مرحوم آيتالله فيض قمي(11) اعلام شد مجلس ترحيمي از سوي دولت در روز چهارشنبه 16 اسفند 1329 در مسجد شاه برگزار خواهد شد و نخستوزيري نيز حضور خواهد يافت. با توجه به زمينهسازيهايي كه از پيش شده بود زمان مناسب براي ترور رزمآرا فراهم شد. يكي از اعضاي فدائيان اسلام به نام خليل طهماسبي مأمور ترور شد. هنگامي كه رزمآرا به همراه وزير كار خود، علم در ساعت 5/10 صبح وارد مسجد ميشد، خليل طهماسبي با شليك چند گلوله او را از پاي درآورد.(12) در كتاب تاريخ شفاهي انقلاب در قسمت مربوط به خاطرات طاهر احمدزاده درباره اين حادثه چنين آمده است:
«چون قضيه هژير اتفاق افتاده بود، رزمآرا را بيشتر به مراقبت از خودش تحريك ميكرد، تا اينكه در روز 16 اسفند 1329 آيتالله فيض فوت كردند. مجلس ترحيمي در مسجد شاه سابق برگزار شد. علم به رزمآرا تلفن و رفتن به مجلس ترحيم را يادآوري ميكند. رزمآرا ميگويد: خوب شد يادآوري كردي، يادم نبود. با هم برويم. آنجا هم از در مسجد كه در خيابان بوذرجمهري باز ميشد و تا شبستان يك راهرو از مأموران به وجود آورده بودند خليل طهماسبي و رفيقش كه از پشت سرش مراقب بود به سمت صف حركت كردند و به محض اينكه به فاصله مناسب رسيدند، خليل طهماسبي به سر رزمآرا شليك كرد و رزمآرا به زمين افتاد».(13)
محمدمهدي عبدخدايي كه از شاهدان عيني اين رويداد تاريخي بوده، خاطره آن روز را اينگونه روايت كرده است: «رزمآرا هنگام ورود به مسجد، كلاه شاپوي توسي و پالتو سرمهاي تنش بود و يك دستش هم در جيبش بود. موقع رد شدن به همه نگاه ميكرد، لحظهاي چشمانش بر چشمان من افتاد، خيلي چشمان تيزي داشت، نگاهش بعد از60 سال هنوز در ذهن من مانده است. وارد حياط مسجد كه شد من صداي سه گلوله شنيدم. پس از شنيدن صداي شليك، عدهاي كف زدند، گفتند «براوو، براوو، براوو.» عدهاي هم اللهاكبر گفتند. پاسبانها ريختند مردم را متفرق كنند، مردم فرار كردند. من هم هنگام فرار كفشهايم جا ماند. رفتم در ناصر خسرو كفش چسبونك ارزان قيمت خريدم. در بازارچه مروي، قهوهخانه بزرگي بود، ديزي با نان را پنج قران و 10 شاهي ميداد. من با يكي از دستفروشها شريك شدم برويم ديزي بخوريم به هواي اينكه از راديوي قهوهخانه خبر را گوش كنيم. ساعت دو بعد از ظهر راديو را باز كرد كه در خبرها گفت «امروز تيمسار رزمآرا نخستوزير بهوسيله شخصي به نام عبدالله موحد رستگار با 3 گلوله از پاي درآمد، تا نخستوزير را به بيمارستان برسانند، جان به جانآفرين تسليم كرد.» مردم در قهوهخانه كف زدند. آنجا بود كه فهميديم رزمآرا كشته شده است.
شبها گاهي ميرفتم خيابان ارامنه كنار يك مغازه بقالي كه راديو داشت، مينشستم. آن شب هم رفتم، ساعت 8 شب راديو را روشن كرد كه اخبار اعلام كرد اسم قاتل خليل طهماسبيان (بهجاي طهماسبي) است. از قاتل پرسيدند چرا اسمت را عبدالله موحد رستگار گفتي، گفته بنده خدا هستم، يكتاپرستم، با رفتن در بستر شهادت رستگار شدم. همان جا راديو اعلام كرد سهام شركت بريتيش پتروليوم انگليسي كه سهامدار اصلي شركت نفت ايران و انگليس بود، 10 درصد در تمام بازارهاي سهام تنزل كرد و همه خبرگزاريها مخابره كردند قشريون مذهبي بهخاطر ملي شدن صنعت نفت رزمآرا را كشتند. صبح پنجشنبه روزنامه نبرد ملت كه تقريباً سخنگوي فدائيان اسلام بود، تيتر زد «رزمآرا به جهنم رفت و ساير خائنين به دنبال او رهسپار ميشوند.»
پينوشتها در سرويس تاريخ موجود است.