غزاله حضوري |
حالا چطور شد كه اين همه پيروزي نصيب ما شد، برميگرديم به جمله امام خميني(ره) آقا روحالله ميفرمود كه سلاح ما ايمان و اعتقادمان است. ما با توكل و توسل خود را به جلو ميبريم. توسلي كه بچههاي جنگ و جبهه در مناطق عملياتي به اهلبيت(ع) داشتند، شايد مثل آن را نميتوان در سده اخير به اين ابعاد و وسعت يافت. جمع شدن رزمندگان و خواندن زيارت و متوسل شدن به ائمه(ع) از برنامههاي روزانه جبهههاي ما بود. حال در اين ميان مداحي كه ريشهاي عميق در زندگي و فرهنگ ايرانيان داشته و دارد از جايگاه ويژهاي برخوردار بود. در ايام محرمالحرام حسيني هستيم و هر روز در همين صفحه و ستون به زندگي مداحان جبهه و جنگ كه به درجه رفيع شهادت نائل گشتهاند گذري ميزنيم.مهمان امروز ما در سحرگاه يازدهم ديماه 1345 درست در لحظاتي كه موذن آواي دلنشين اذان صبح را سر داده بود، ديده به جهان گشود و نامش را سيدمجتبي نهادند. بعدها در طول زندگي آقاسيدكوچك ما بزرگ شد و با اعمال و اخلاق و رفتار خود نشان داد كه چگونه بركات معنوي آن فضاي ملكوتي را به خود گرفته است. مجتبي دومين فرزند خانواده و نخستين فرزند پسر سيدرمضان علمدار بود.
دانشجوي ممتاز كلاس الهي
هنرستان شهيد خيرمقدم شهرستان ساري چند سال را ميزبان سيدمجتبي براي تحصيل بود. با آنكه مقطع دبيرستان و متوسطه سيدمجتبي علمدار به علت شروع جنگ ناتمام ماند اما سيد را راهي دانشگاهي بزرگ كه دروس آن از اول تا آخر معطوف به خداشناسي و ولايتمداري بود، كرد. دانشگاهي كه سيدمجتبي علمدار با اضافه كردن پيشوند شهيد به اسم خود، شاگرد ممتاز آن شد. سيدمجتبي براي حضور در جبهه و براي گذراندن دوره آموزشي راهي پادگان منجيل شد و بعد از آن قرعه سيد براي اعزام به كردستان زده شد. زماني كه سيدمجتبي وارد كردستان شد، 17 سال بيشتر نداشت و سال 62 سيد وارد دانشگاه شد، عمليات والفجر4 تازه به اتمام رسيده بود. او و بروبچههاي همگردانياش براي تأمين اين عمليات به پايگاه ساوجي در منطقه پنجوين عراق فرستاده شدند.
مسلم، سيدمجتبي را انتخاب كرد
بعد از حضور در پنجوين و عمليات كربلاي يك كه به بركت آن شهر مهران آزاد شد سيدمجتبي وارد گردان مسلم بن عقيل شد و تا آخر جنگ در اين گردان باقي ماند. مسلم بن عقيل بود كه راه پيشرفت و طيطريق مجتبي در مسير الهي را بيش از پيش هموار كرد و او توانست در گردان مسلم كمكم خود را براي نشستن بر سر سفره سيدالشهدا(ع) آماده كند.
نخلستانهاي شلمچه، ابتداي مداحي مجتبي
ديماه 65 در جنوب عملياتي با نام كربلاي4 اتفاق افتاد كه براي هر لشكر و گرداني مأموريتي تعيين شده بود. بسته به مأموريت هر گردان، گردان مسلم وارد نشد.
شلمچه و كربلاي5 اولين عمليات مشترك سيدمجتبي با گردان مسلم بود. محل استقرار اين گردان و براي حضور در عمليات كربلاي5 منطقه صيداويه آبادان بود. خيليها معتقدند نجواهايي كه سيدمجتبي در اين مناطق و در نخلستانهاي سرسوخته و شكسته و قدخميده جنوب اما استوار سرميداد، همان مقدمات مداحي براي اهلبيت(ع) بود كه يك مداح ميگذراند و سير مقدمات مداحي را در همين زمينها فراگرفت.
دزلي، اولين ايستگاه بعد از ورود مجتبي به سپاه
سيدمجتبي آمده بود كه بماند؛ در منطقه، در جبهه، نميتوانست اين زمين را با بروبچههايش رها كند. روزها ميگذشت. كربلاي8، كربلاي10. همينطور روزها ميگذشت و عمليات پشت عمليات. تنها چهار ماه از سال 66 گذشته بود. در تيرماه اين سال سيدمجتبي رسماً به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد. بعد از آن بلافاصله گردان مسلم دوباره راهي غرب و كردستان شد. قرار شده بود كه در ارتفاعات هزارويك شهيد دزلي عمليات كنند. سرانجام مسلميها براي اثبات به پير جماران و از بين بردن شيطان درون و اينكه كسي كه شيعه است و با ولايت دست بيعت داده تا آخر ميماند راهي والفجر10 شدند كه در اين عمليات سيدمجتبي از ناحيه پهلو به شدت مجروح شد و اين مجروحيت باعث از دست دادن طحال او شد.
نداي ارجعي الي ربك
آن كس كه تو را شناخت جان را چه كند. فرزند و عيال خانمان را چه كند، ديوانه كني هر دو جهانش بخشي، ديوانه تو هر دو جهان را چه كند. مزد جهاد شهادت است هركس كه نوكري وارسته و بااخلاص باشد و نيت او در جهاد پاك باشد حتماً به مزد خود ميرسد. اصلاً مگر ميشود كسي كه ميگويد خاك شلمچه بوي چادر خاكي مادرم فاطمه را ميدهد با اين همه سابقه جهاد، آخر بر سفره ارباب ننشيند؟
سيدمجتبي كه در زمان جنگ به آرزوي ديرينهاش نرسيده بود شامگاه يازدهم ديماه 1375 بر اثر عارضه شيميايي اين بلبل خوشالحان اهلبيت(ع)، نداي ارجعي را لبيك گفت و پيشوند شهيد بر نام سيد نشست. شهيد سيدمجتبي علمدار، علمدار عشق و مستي در آستانه دوست، در ديماه 75 در آرامگاه ملامجدالدين ساري به خاك سپرده شد.