يكي از عبرتهاي معجزهگون تاريخ اسلام و تشيع، سرنوشت كساني است كه در مقابل جريان حق ايستادگي نمودند. نمونههايي از اين جماعت از صدر اسلام تاكنون قابل بررسي و قضاوت است. آنان كه مقابل اميرالمؤمنين ايستادند اكنون در كجاي جامعه اسلامي قابل تقدير و تكريمند. آنان كه اباعبدالله را به وحشيانهترين شكل ممكن به شهادت رساندند در تاريخ چگونه ثبت شدهاند و چه سرنوشتي پيدا كردند؟ به دوران معاصر هم اگر از اين زاويه تأملي صورت گيرد،روشن ميشود كه اكنون تجويزكنندگان حكم اعدام شيخ فضلالله نوري كجا هستند و ايشان در كجاي تاريخ ايستاده است؟ مدرس اكنون كجاست و پهلوي اول كجاست؟
با مطالعه اين سرنوشتها به اين وعده حتمي الهي ميرسيم كه: «ولله عزه و لرسوله وللمومنين»؛ عزت فقط از آن مؤمنين است (بعد از خدا و پيامبر). بنابر اين وعده الهي در قالب فروكاستن يا برجسته كردن عزت رخ مينمايد كه امروز حسين (ع) و كربلا كعبه دلها هستند. اما از يزيد و معاويه اطلاعي در دسترس نيست. صحنه انقلاب اسلامي آزمايشگاهي از اين عزتگيري و عزتدهي است. دقت در 35 سال گذشته، اين مطلب را روشن ميكند كه هر كس از مسير امام زاويه گرفت از شعاع عزتالهي خارج شد و به خاك مذلت نشست هم جايگاه اجتماعي خود را از دست داد و هم در نزد مؤمنين حقير جلوه نمود و اگر در دامن دشمنان غلتيد به مراتب نابودتر و بيچارهتر جلوه نمود. داستان منافقين (مجاهدين خلق) عبرتآموزترين اين داستانهاست. جرياني كه با انقلابيترين شعارها بسياري از جوانان عدالتخواه اين كشور را به انحراف كشاند و در مقابل انقلاب امام (ره) نگه داشت، اكنون چه وضعيتي دارد؟ امام ميفرمود: «نور خدا در اين كشور جلوهگر شده است، قدر اين جلوه الهي را بدانيد» اما منافقين حيات خود را در پيوستن به يكي از كثيفترين انسانهاي قرن معاصر (صدام) دانستند و روي نوري كه در اين كشور جلوهگر شده بود تيغ كشيدند. سوار تانك و نفربرهاي اهدايي غرب شدند تا كشور خود را تحويل صدام نمايند. آيا سرنوشت و عاقبت آنان حقانيت انقلاب اسلامي را گوشزد نميكند؟ آيا اين معجزه نيست كه امريكا دشمنان انقلاب اسلامي را از عراق حذف كند و دوستان انقلاب اسلامي، به رغم ميل امريكاييها جايگزين او شوند و سرنوشت نفاق نيز دچار بحران موجود شود. آيا اين معجزه نيست كه طراحان شهادت صدها تن از مردم اين كشور به دست عراقيها قتل عام شوند؟ اين يقيناً سندي بر عزت و ذلت الهي است.
داستان بنيصدر نمونه بارز ديگري است كه عجب و خودبزرگبيني وي را به مقابله با امام كشاند و اولين رئيس جمهوري اسلامي ايران كه بايد اين مدال را در بستر تاريخ براي خود ثبت كند، امروز نشخواركننده ادبيات دشمنان انقلاب اسلامي در رسانههاي آنان است. آيتالله شريعتمداري و آيتالله منتظري نمونههاي ديگري هستند كه قلب امام را آزردند و امام براي خود آرزوي مرگ كرد. آنان نيز به يك باره عزت خود را در بين مؤمنين از دست دادند و به سخنگويان رسانه بيگانه عليه امام تبديل شدند.
امام عاقبت آيتالله منتظري را پيشبيني نمود: «شما درآينده مشغول نوشتن چيزهايي خواهي شد كه عاقبت خود را تباه خواهي نمود.» ايشان بعد از امام، 1700خاطره روي اينترنت گذاشت و... عاقبت خود را اينگونه در تاريخ ثبت نمود. مرحوم بازرگان و شاهپور بختيار از ديگر كساني بودند كه در مقابل امام براي خود «سر و ساماني» قائل بودند.
اما در مواجهه با امام به سرنوشت عزتمندانهاي دچار نشدند. انجمن حجتيه و بسياري از سكولارهاي حوزه علميه نيز در مقابل امام عرض اندام كردند و عزت الهيشان كمرنگ شد و به حاشيه رفتند. بعد از امام نيز اينگونه شد. كساني كه خود را با صلاحيتترين ياران امام ميدانستند به اينجا رسيدند كه «آقاي خامنهاي آنچه شما خواندهايد من هم خواندهام اما چه لزومي دارد من از شما تبعيت كنم» و اين چنين مسير سقوط را طي نمودند. بسياري از روشنفكران و مليون نيز در مواجهه با امام عاقبت به خير نشدند. اما فهم اين مهم صرفاً با نگاه اعتقادي به انقلاب اسلامي ميسر است. با دستگاههاي معرفتي ديگر نميتوان اين عزتزدايي را تحليل نمود. غائلهآفرينان 18 تيرماه 1378 و 1388 چه وضعيتي دارند؟ عزت آنان چگونه است.
كساني كه جرئت حضور در بين مردم را هم ندارند مشكل را در كجا ميبينند؟ بدون شك عزت در دست خداست و افراد و حكومت نميتوانند عزت را بدهند يا بگيرند. اگر حكومت قادر اين بود بايد عزت الهي و اجتماعي امام توسط حكومت شاه گرفته ميشد. اما عزت امام روز به روز پرفروغتر ميشد. اين در حالي بود كه برخي از روشنفكران زودتر از امام مبارزه را شروع كرده بودند اما هرگز عزت امام را نيافتند. اما در بين همه موارد ذكر شده هيچ دستهاي، داستان منافقين را پيدا نكرد، آوارگي، تحقير، گدايي، بيخانماني، نتيجه خونهاي به ناحق ريخته شده ياران امام است. بايد منتظر شرايط سختتري هم باشند چرا كه وعدههاي الهي حتمي است.
ان وعدالله حق.