جوان آنلاین: سینمای مستند همچون سینمای داستانی وضعیت پیچیدهای پیدا کرده است. تورم و مشکلات اقتصادی، تولید فیلم مستند را به کاری سخت تبدیل کرده و سبب شده است مستندسازان مستقل دیگر توان فیلمسازی نداشته باشند. چنین وضعیتی برای سینمای مستند ایران که از دیرباز فیلمسازان مستعد زیادی را تربیت کرده است، ناخوشایند به حساب میآید. ادامه پیدا کردن چنین وضعیتی سینمای مستند ایران را در حد ساخت مستندهای ارگانی و سازمانی محدود میکند و اجازه ورود به فیلمسازان مستقل و توانمند را نمیدهد. برای بررسی بهتر وضعیت سینمای مستند ایران در سالهای اخیر، با مهدی شامحمدی به گفتوگو پرداختیم. شامحمدی تجربه سالها فیلمسازی در حوزه مستند را دارد و پس از ورودش به سینمای داستانی میتواند تحلیل کاملتری از شرایط داشته باشد.
شما تجربه سالها فیلمسازی در حوزه مستند را دارید و پس از آن به سینمای داستانی آمدید و سال گذشته فیلم «مجنون» را در جشنواره داشتید. برای کسی که از سینمای مستند وارد سینمای داستانی میشود، این تغییر حوزه فیلمسازی چه تجربیاتی به دنبال دارد؟
سینمای مستند و فعالیت در آن برای من بسیار حیاتی و باارزش است، حتی ورودم به سینمای داستانی با «مجنون» با گوشه چشمی به سینمای مستند بود. ما در سینمای مستند همواره با کمبود بودجه و بیمهری مواجه بودهایم، اما در دورهای با وجود کمبود بودجه میشد فیلمها را تمام کرد. محمدحسین مهدویان پس از «ایستاده در غبار» و «آخرین روزهای زمستان» در مرکز گسترش یک مستند با بودجه خوب و بدون دغدغه مالی ساخت، آن اتفاق به نظرم بسیار مهم بود. با وجودی که به این موضوع اعتراضهایی شد، اما به این نتیجه رسیدم که مستندساز پس از ورود به سینمای داستانی، راحتتر میتواند مستند بسازد و شرایطش برای رسیدن به یک نسخه مطلوب بهتر میشود، به همین دلیل وقتی ساخت «مجنون» پیشنهاد شد، مثل دفعههای قبل کارگردانی فیلم داستانی را رد نکردم. من هرگز خودم را جدا از سینمای مستند نمیدانم و بعد از «مجنون» دو مستند هم ساختم و درگیر تولید مجموعهای مستند بودم. دهه ۹۰ دوره بلوغ و شکوفایی سینمای مستند ایران بود، اگر به سالهای ابتدایی دهه ۹۰ نگاهی بیندازیم، تا میانههای این دهه، بهترین دوران جشنواره «سینماحقیقت» در این سالها رقم خورد. در هر دوره در بخش نیمه بلند و بلند فیلمهای خوبی داشتیم، در سالهایی تعداد فیلمهای درخشان، بسیار زیاد و رقابت بسیار نزدیک بود.
خودتان هم در آن دوران خیلی فعال بودید؟
من در دوره نهم، فیلم داشتم و با آثار خوبی رقابت میکردم. «زمناکو»، «رؤیاهای دم صبح»، «A۱۵۷» و «آتلان» نمونهای از این فیلمها بودند. در دوره هشتم «آتلان»، «من میخوام شاه بشم» و «راننده و روباه» روی پرده رفت. وقتی به آن روزها نگاه میکنیم قدرت سینمای مستند را متوجه میشویم. مستند خوب «متهمین دایره بیستم» در دوره دهم نه نامزد شد، نه جایزه گرفت، به این خاطر که فیلمهای رقیبش بسیار عالی بودند. «سینماحقیقت» عرصهای برای درخشش و قدرت سینمای مستند بود، اما این ظرفیت در دهه ۹۰ متوقف ماند، راهش را به امروز باز نکرد و به درآمدزایی و پخش درست نرسید. همان روزها ما مستندسازها اصرار کردیم یک سینما را به فیلم مستند اختصاص بدهید، بگذارید پس از چند سال فیلم مستند، مخاطبش را پیدا میکند. اکران در «هنروتجربه» نمیتواند برای سینمای مستند تماشاگر جذب کند. «هنروتجربه» مخصوص قشر خاصی بود؛ گروهی که میدانستند و هدفمند به سینما میرفتند، اما مستند چنین تماشاگری نداشت.
فیلمهای شاخصی که در آن دوران در «سینما حقیقت» اکران شدند چه سرنوشتی پیدا کردند؟
سرنوشت خیلی از آثار درخشانی که اشاره کردم پس از اکران در «سینماحقیقت» به پایان رسید. عمر آن فیلمها تمام شد، نه در تلویزیون جایی داشتند نه در پلتفرم. من درباره دسترسی مردم صحبت میکنم؛ درباره دسترسی مردم به فیلمهای مستند مستقل. متأسفانه آن ظرفیت هدر رفت. مرکز گسترش سینمای مستند، تجربی و پویانمایی، مرکز مستند سوره، حوزه هنری و خانه مستند در پخش داخلی و خارجی ضعیف عمل کردند و تعداد زیادی فیلم قربانی شدند. آن شور و شوق جشنواره «سینماحقیقت»، آن گردهماییها و باهمبودنها تأثیرش را از دست داد و رنگ باخت، آن انرژی برای سینماگران مستند از بین رفت. وقتی اثر مستندساز جایی دیده نشود، چه انگیزهای برای او باقی میماند. افزایش بهای دلار در سال ۱۳۹۷ تولید را سخت کرد، مسئله اقتصادی تیر خلاص را به سینمای مستند زد و سینمای مستند مستقل نابود شد. سالن سینمایی که وجود ندارد و تلویزیون هم روی خوش نشان نمیدهد. مستندسازها میتوانستند و کارشان توجیه اقتصادی داشت که فیلم بسازند، اما این روند مختل شد.
شرایط بد اقتصادی چه تأثیری در کار مستندسازان گذاشته است؟
بحران اقتصادی باعث شد هزینه تولید مستند از ۱۰۰ میلیون تومان، در اواخر دهه ۹۰ به ۴۰۰ میلیون تومان برسد. الان بیش از یکمیلیارد تومان لازم است که بشود فیلم مستند ساخت، اما بودجههایی که به فیلمها داده میشود با این ارقام همخوانی ندارد. بخش مستقل نابود شده است، اگر محمد کارت در سال دو فیلم تهیه میکند، به دلیل علاقه، روابط و دغدغه فردی است. او تلاش میکند درآمدش را از طریق دیگری کسب کند، اما به سینمای مستند هم در حد توانش بپردازد. بالاترین میزان بودجه را مرکز مستند سوره به فیلم بلند پرداخت میکند، حدود ۶۰۰ و ۷۰۰ میلیون تومان. مرکز گسترش ۵۰۰ میلیون تومان، روایت فتح و خانه مستند تقریباً در یک اشل و کمتر از این هستند. چه اتفاقی میافتد؟ فیلمسازهای درجه یکی که از این راه ارتزاق میکردند دیگر قادر به ادامه راه نیستند. بودجهها فقط بخش تولید را پوشش میدهند، بقیه هزینه و دستمزد را شامل نمیشود. نکته مهم دیگر این است اگر من بخواهم مستند لوباجت (بودجه کم) بسازم، باید ارزان کار کنم و کیفیت پایین میآید. این شیوه، توجیه عاقلانهای ندارد. فیلمسازها کم کار میشوند. بعضی از مستندسازها در اسنپ کار میکنند، بعضیها کارگر شدهاند. این حرفه نابود شده است.
در چنین شرایطی چه چشماندازی برای آینده سینمای مستند میبینید؟
در این فضا، با توجه به گرانی، تورم و بودجههای اندک، فقط فیلمسازان جوان به ویژه آنهایی که از سوی بعضی مراکز حمایت میشوند میتوانند نخستین تجربههایشان را رقم بزنند، اما با این اوضاع، حتی امیدی به ادامه فعالیت این سینماگران نیست. نسل جدید در این مسیر، متوجه میشود که نمیتواند به عنوان شغل به این حرفه نگاه کند، سرمایهگذاری نهادها و ارگانها هم هدر میرود و جوانها جذب حرفههای دیگر میشوند. سینمای مستند گل سرسبد سینمای ایران در جشنوارهها بود و جوایز معتبر و مهمی دریافت میکرد، مخاطب بینالمللی از ایران بعد از عباس کیارستمی و اصغر فرهادی از سینمای مستند صحبت میکرد و «سینماوریته» را میشناخت. آن شکوه و موفقیت به دلیل سوءمدیریت، به راحتی جایش را به سینمای انیمیشن داد. انیمیشن ایران پیشرفت کرده و در این فضا، بیشتر از مستند دیده میشود، البته این آفت که به جان سینمای مستند افتاد، در آن حوزه هم دیده خواهد شد و مطمئن باشید آن سینماگران باذوق و بااستعداد به زودی ناامید میشوند.
آثار چند دوره اخیر جشنواره «سینما حقیقت» را چطور ارزیابی میکنید؟
در جشنواره هفدهم، مستندهای بلند «قویدل»، «خانواده خلج» و «تکثیر در اسارت» روی پرده رفتند، این سه فیلم آثار شاخصی بودند. در بخش نیمه بلند «آخرین کوسه نهنگ» و در بخش کوتاه «پورزال» از فیلمهای خوب آن سال بودند، در آن سال به نظر میرسید دوباره شعلهای در «سینماحقیقت» روشن شده، اما کمی که تحلیل و بررسی کردیم، متوجه شدیم همه اینها قائم به فرد است. کیفیت فیلمها در سال ۱۴۰۳ نشان میدهد اگر فیلم خوبی در «سینماحقیقت» هست، محصول بخش خصوصی است مثل «آسانسور»، «تورگی» و «رخ». در سال ۱۴۰۴ شاهد فاجعهای در سینمای مستند، خواهیم بود. سینمای مستند به سیاستگذاری درست، مدیر خوب و بودجه معقول نیاز دارد. نه تنها در مرکز گسترش بلکه در همه بخشها نیازمند تحول و تغییر نگاه به مستند هستیم. در سیزدهمین جشن مستقل سینمای مستند ایران، آثار چهار سال سینمای مستند رقابت کردند، آثار این دوره به اندازه یک سال تولیدات اواسط دهه ۹۰، کیفیت و تنوع داشتند. شرایط بسیار ناامیدکننده است، متأسفانه هیچ مسئولی به این موضوع فکر نمیکند. تورم و چرخه پرایراد اکران و پخش مستند، این سینما را نابود کرد.