جوان آنلاین: شبکه یک سیما در این شبهای ماه رمضان میزبان برنامهای است که شاید در نگاه اول هیچ اتفاق عجیبی را در خود نداشته باشد، برنامهای که نه سلبریتی و چهرههای ویژه دارد و نه میهمانانی از گوشه گوشه دنیا میآورد که قصه عجیبی پشتشان دارد. «جبهه» برنامهای است که اساس خود را برای روایتگری و قصهگویی افرادی گذاشته است که ما شاید اسم آنها را هم تا حالا نشنیدهایم، اما هرکدام قصههای دلنشین و ناگفتههای فراوانی برای روایت کردن دارند.
جذب مخاطب در تلویزیون بسیار سهل و در عین حال ممتنع است. سهل است، چون تلویزیون فراگیر و گرمترین رسانه است و ممتنع برای اینکه اگر محتوای مطلوبی برای مخاطب تدارک ندیده باشی، نه تنها هرگز دیده نمیشوی بلکه زودتر از آنچه تصورش را هم بکنید فراموش خواهی شد.
این روزها شاید بهترین برنامه تلویزیونی براساس الگوریتمهای جذب مخاطب «محفل» باشد. برنامهای که براساس نیاز امروز مخاطب به معنویت و انس با قرآن طراحی شد و تا امروز توانسته روز به روز میزان مخاطب بیشتری داشته باشد، اما قصه ماه رمضان امسال شاید متفاوتتر از گذشته باشد. امسال تلویزیون برنامهای را با عنوان جبهه روی آنتن برده است.
حتی از نام برنامه نیز میتوان متوجه شد با یک برنامه مفهومی و سرراست مواجه هستیم. برنامهای که دکور خود را نیز شبیه به خاکریزهای جنگ طراحی کرده، اما آنچه میتواند باعث وجه تمایز «جبهه» شود نه نام مستقیم آن و نه دکور عظیم و طراحی مفهومی آن است. «جبهه» اعتبار خود را از قصه و روایت میگیرد و اساس و هدفگذاری خود را برای جذب مخاطب نیز براساس همین قصهگویی گذاشته است. شاید مخاطب بگوید که «ماه عسل» در سالهای گذشته و «زندگی پس از زندگی» و حتی میهمانان و قاریان برنامه «محفل» نیز هرکدا قصهای دارند، اما جنس روایت و قصه در برنامه جبهه مرتبط با یک خاطرهجمعی هشت ساله است. آدمهای قصهگوی «جبهه» میآیند در این برنامه تا یک بار دیگر از مفهوم وطن، میهن، خاک و دفاع حرف بزنند، آدمهای معمولی که شاید کسی آنها را نشناسد، اما قصههای بزرگی برای روایت کردن دارند. یکی همرزم شهید تهرانیمقدم بوده و دیگری پدر نابغهای است که مهاجرت معکوس کرده و آمده در وطن خود خدمت کند، اما در حادثه تروریستی شاهچراغ در اوج جوانی به شهادت رسیده است.
دیگری مادر شهیدی است که ۴۰ سال با خاطره فرزند شهیدش زندگی کرده و در مقابل دوربین «جبهه» در این قصه پرغصه روایت میکند یا مربی سابق تیم ملی کشتی آزاد که از شهید ابراهیم هادی و جوانمردیهایش در بیرون میدان نبرد روایت میکند. یا قصهای که مهندس بهروز بوشهری، قائم مقام شهید تندگویان، وزیر نفت سابق ایران، روایت کرد. قصهای که از همراهی او با شهید تندگویان در وزارت نفت آغاز و تا اسارت مشترک توسط نیروهای رژیم بعث عراق و خاطرات ۱۰ سال اسارت در یک سلول بسیار کوچک ادامه مییابد؛ زمانی که تنها راه ارتباطی بین او و شهید تندگویان اذان گفتن در سلولهایشان بود. تا اینکه دیگر صدای اذان از سلول شهید تندگویان نیامد...
در زمانهای که افراد جامعه روز به روز به لحاظ حسی و عاطفی از هم فاصله بیشتری میگیرند شاید تنها روایت قصههای از خاطرات جمعی و مفاهیم مشترک باشد که میتواند دوباره آدمهای گریزان از هم صحبتی را کنار هم جمع کند و چه حسی بهتر از خاطرات درباره وطن و مفهومی بزرگ به نام دفاع که این روزها از قاب برنامه جبهه شبکه یک در حال روایت است.