وقتی سیاست خارجی ایالاتمتحده در قبال جمهوری اسلامی ایران را با دقت بررسی میکنیم، به الگویی هدفمند و خصمانه میرسیم که در دولتهای دموکرات و جمهوریخواه، هرچند با تفاوتهایی در سبک، اما با ماهیتی یکسان دنبال شده است. این سیاست، بیش از آنکه مبتنی بر همکاری باشد بر فشار، تحریم و تضعیف ایران استوار است. آیا در چنین فضایی، مذاکره با دولتی مانند دولت دونالد ترامپ میتواند نتیجهای سازنده داشته باشد؟ پاسخ این پرسش را میتوان در تاریخچه روابط دو کشور، ویژگیهای خاص سیاستگذاری ترامپ و شرایط کنونی جهان جستوجو کرد.
جمهوری اسلامی ایران در طول ۴۶سال گذشته، جز بدعهدی و تصمیمات یکجانبه از دولتهای امریکا چیزی ندیده است. برجستهترین نمونه این رفتار را میتوان در جریان مذاکرات هستهای دید. در دولت حسن روحانی، تیم دیپلماسی ایران بر اساس سه اصل «عزت، حکمت و مصلحت» با دولت باراک اوباما وارد مذاکره شد و به توافقی رسید که جامعه بینالمللی آن را تأیید کرد. آژانس بینالمللی انرژی اتمی بارها پایبندی ایران به تعهدات برجام را گواهی داد، اما در هشتم می ۲۰۱۸، دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت امریکا با تصمیمی که به وضوح تحت تأثیر فشارهای رژیمصهیونیستی و بدون رعایت موازین حقوق بینالملل بود، به طور یکجانبه از این توافق خارج شد. این اقدام نهتنها اعتماد ایران را خدشهدار کرد، بلکه نشان داد امریکا حتی به توافقهایی که خود امضا کرده است نیز پایبند نمیماند.
اکنون در دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ (از ۲۰ ژانویه ۲۰۲۵)، برخی با شنیدن پالسهایی از مذاکره خوشبین شدهاند که شاید این بار رویکرد متفاوتی در پیش باشد. اما آیا این خوشبینی با واقعیت سازگار است؟ کافی است نگاهی به یادداشت امنیت ملی امریکا در دوره ترامپ بیندازیم: شروطی مانند توقف کامل غنیسازی اورانیوم، کاهش نفوذ منطقهای ایران و محدود کردن برنامه موشکی که همگی خطوط قرمز جمهوری اسلامی هستند. این شروط نه نشانهای از حسننیت، بلکه ادامه همان سیاست فشار حداکثری است که در دوره اول او نیز دنبال میشد.
تاریخ گواه روشنی است که اعتماد به وعدههای امریکا اغلب به فاجعه ختم شده است. لیبی نمونهای دردناک است: معمر قذافی در سال۲۰۰۳ برنامه تسلیحاتی خود را در ازای وعدههای امریکا کنار گذاشت، اما چند سال بعد، با مداخله نظامی ناتو و حمایت امریکا، کشورش به ویرانه تبدیل شد. عراق تحت هدایت صدام حسین نیز پس از سالها تقابل و سپس همکاری تاکتیکی با امریکا، با حمله سال ۲۰۰۳ نابود شد. این الگو در افغانستان، مصر و دیگر کشورها نیز تکرار شده است. آیا ایران باید خود را در معرض چنین مخاطراتی قرار دهد؟
یکی از موانع اصلی مذاکره سازنده با دولت ترامپ، نفوذ غیرقابل انکار رژیمصهیونیستی بر تصمیمات اوست. این رژیم که به دلیل سیاستهای آپارتایدی و اقدامات تهاجمیاش در منطقه منفور است، بارها برنامه هستهای صلحآمیز ایران را تهدید کرده است.
در سالهای اخیر، حملات سایبری مانند ویروس استاکسنت یا ترور دانشمندان ایرانی که با حمایت ضمنی امریکا انجام شد، نشاندهنده محاسبات غلط اسرائیل و همپیمانانش است. ترامپ چه در دوره اول و چه اکنون، بارها نشان داده در دام تصمیمات صهیونیستی گرفتار است، از انتقال سفارت امریکا به قدس در سال ۲۰۱۸ گرفته تا حمایت بیچونوچرا از نتانیاهو. آیا میتوان به دولتی که تحت چنین نفوذی است، اعتماد کرد؟
مقامات ارشد نظامی ایران بارها اعلام کردهاند هرگونه تهدید علیه زیرساختهای هستهای کشور که ماهیت آن کاملاً صلحآمیز است، با پاسخی قاطع روبهرو خواهد شد. اگر این تهدیدات عملی شوند، تبعات آن برای امریکا و اسرائیل در منطقه فراتر از تصور خواهد بود. ایران حتی ممکن است در برابر فشارهای فزاینده، دکترین هستهای خود را بازنگری کند؛ گامی که میتواند معادلات منطقهای را به طور کامل تغییر دهد. این موضع نه از سر ماجراجویی، بلکه از سر دفاع مشروع است؛ دفاع از حق حاکمیتی که بارها مورد تعرض قرار گرفته است.
دولت جدید امریکا در سال ۲۰۲۵ با چالشهای بزرگی روبهرو است، هزینههای نظامی هنگفت امریکا که در سال ۲۰۲۴ به حدود ۸۸۰میلیارد دلار رسید در کنار بحران بدهی ملی (حدود ۳۵تریلیون دلار)، فشار سنگینی بر اقتصاد این کشور وارد کرده است.
از سوی دیگر، رقابت تنگاتنگ اقتصادی با چین که حالا دومین اقتصاد بزرگ جهان است، برای ترامپ به یک معضل راهبردی تبدیل شده است. آیا در چنین شرایطی، او انگیزه واقعی برای مذاکره سازنده با ایران دارد یا صرفاً به دنبال ژست سیاسی برای جلب حمایت داخلی و لابی صهیونیستی است؟ با نگاهی به تاریخ، سیاستهای خاص دونالد ترامپ و شرایط کنونی جهان، مذاکره با دولت او نهتنها سازنده نیست، بلکه میتواند امنیت و منافع ملی جمهوری اسلامی ایران را به خطر اندازد. امریکا بارها نشان داده به تعهداتش پایبند نمیماند و ترامپ با شروط غیرواقعبینانه و وابستگی به رژیمصهیونیستی، هیچ نشانهای از حسننیت بروز نداده است. در مقابل، جمهوری اسلامی ایران با تکیه بر قدرت منطقهای خود و حمایت متحدان بینالمللی مانند چین و روسیه، نیازی به پذیرش ریسک چنین مذاکرهای ندارد. تاریخ به ما آموخته است عزت و اقتدار، نه در پای میز مذاکره با بدعهدان، بلکه در ایستادگی و خودکفایی به دست میآید.