جوان آنلاین: کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹، زمینهساز حکومت دیکتاتور مآبانه سلسله پهلوی بر ایران شد. تحولات منطقهای به ویژه پس از جنگ جهانی اول و عدم انعقاد قرارداد ۱۹۱۹، انگلیسیها را به روی کار آوردن دیکتاتوری منور ترغیب کرد. وقایع تلخ و ناگواری، چون تجاوز بیگانگان به خاک ایران و قحطی و کشتار، برقراری امنیت و ثبات در کشور را به یکی از اصلیترین مطالبات مردم ایران مبدل ساخت. وقوع کودتا و اقدامات بعدی رضاخان در راستای ایجاد امنیت در کشور با حمایت بریتانیا او را به قدرت رساند و مسیر تحکیم سلطه استعمارگرانه انگلستان در ایران هموار شد. مقال پی آمده به بررسی روند تحولات سیاسی پس از کودتا میپردازد. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
کمیته زرگنده و روی کار آمدن دیکتاتوری آهنین
کمیته زرگنده، در منطقه امن زرگنده و تحتالحمایه انگلیس قرار داشت. این کمیته به ریاست سیدضیاءالدین طباطبایی تشکیل شد و هدف آن سرکوب نهضت جنگل و استقرار دیکتاتوری آهنین در ایران بود. به گفته سیروس غنی، «کمیته زرگنده مرکز سیاست انگلیس در تهران بود که باید به دست ایرانیان انجام میگرفت....» (۱) یحیی دولتآبادی در کتاب خود «حیات یحیی»، کمیته زرگنده را بهعنوان قوه سیاسی ایرانی برای اجرای کودتا معرفی میکند و اظهار میدارد: «سیدضیاءالدین طباطبایی و دوستان حامی قراردادش، کمیته مخفی در زرگنده مرکب از طرفداران قرارداد و یک عده از دموکراتها و یک جمع دیگر از اعتدالیون قدیم که حالا خود را سوسیالیست میخواندند و نظریات انگلستان را در تشکیل کابینه و ... در بردارد. اینها میخواهند دولتی بر سر کار آورند که با مقاصد خصوصی آنها همراه باشد و در نظر دارند که سپهدار اعظم رئیس الوزرا شود. میرزا کریمخان و محمودخان جم و سیدمحمد تدین و مسعودخان سرهنگ و دکتر مؤدبالدوله و میرزا موسیخان، رئیس خالصجات و منوچهرخان طبیب ژاندارمری اعضای این کمیتهاند....» (۲) در این شرایط، نقش انگلیس به وضوح در هدایت و حمایت از کمیته زرگنده و ایجاد دیکتاتوری رضاخان مشخص است. بهطور کلی، این کمیته نهتنها بهعنوان مرکزی برای پیادهسازی اهداف انگلیس در ایران عمل میکرد، بلکه با برنامهریزیهای خود بهدنبال تحکیم قدرت مرکزی و ایجاد دیکتاتوری نظامی بود که قادر باشد بر تحولات کشور مسلط شود. وظیفه این کمیته که اعضای آن در پستهای حساس سیاسی و نظامی قرار داشتند، فراهمسازی زمینههای لازم برای تحقق کودتای ۱۲۹۹ بود. آنها موفق شدند طی عملیاتی پیچیده، اداره قوای قزاق را بهدست بگیرند، دولتهای در آستانه کودتا را یکی پس از دیگری ساقط کرده و زمینه روی کار آمدن دولت ضعیف و موقت سپهدار رشتی را فراهم کنند و با استفاده از مطبوعات و ایجاد ناامنیهای اجتماعی، زمینه روانی وقوع کودتا را آماده ساختند. با بهرهگیری از منابع مالی بانک شاهنشاهی، قوای قزاق را بازسازی کرده و آن را برای انجام عملیات کودتا آماده ساختند. همچنین با بهکارگیری عوامل خود در نظمیه و ژاندارمری، مدافعان پایتخت را از دفاع جدی بازداشتند و زمینه ورود بیدردسر کودتاچیان به تهران را فراهم کردند. پس از پیروزی کودتا، اعضای این کمیته همگی به مناصب مهم گمارده شدند و مزد اقدامات خود را دریافت کردند!
به فرمان انگلیس و به موازات این فعالیتها، اعضای این کمیته در پی یافتن فردی مناسب برای استقرار یک حکومت دیکتاتوری نظامی بودند. در این ارتباط، میرزا کریمخان رشتی، مأمور قزاق خشنی را که در زمره چماقداران برادرش سردار محیی قرار داشت و او را به خوبی میشناخت، به اردشیر ریپورتر معرفی کرد. این مأمور قزاق همان رضاخان بود که با شروع جنگ اول جهانی و آغاز اتحاد میان روس و انگلیس با درجه میرپنجی در رأس تیپ همدان قرار داشت. (۳) طبق وصیتنامه اردشیر جی، او فردی بود که در یافتن رضاخان برای انگلیسیها به عنوان مهره مناسب برای کودتا نقش داشته است. اردشیر جی در این باره نوشته است: وی در اکتبر سال ۱۹۱۷ با رضاخان - که در یکی از نیروهای قزاق خدمت میکرده است- در کنار جاده پیربازار بین رشت و طالش آشنا شد و او را مناسب اهداف خود دید. بنابراین رضاخان را تحت تعلیمات خود قرار داد. اردشیر جی در قسمت دیگری از وصیتنامهاش مینویسد: «به دستور وزارت جنگ در لندن و نایبالسلطنه هند، همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید و من آغاز شد. من برای نظرات رضاخان درباره نیروی قزاق اعتبار فراوانی قائل بودم و سرانجام او را به آیرونساید معرفی کردم. آیرونساید همان خصالی را در رضاخان میدید که من دیده بودم.» (۴) اردشیر جی طرح کودتا را طرح ژنرال آیرونساید میخواند و از همکاری خود با آیرونساید «به دستور وزارت جنگ در لندن و نایبالسلطنه هند» سخن میگوید. از نظر او «ترکیب مجلس با نظر و تصویب نهایی شاه است و نه انتخاب مردم و رضاشاه نیازی ندارد که مجلس را به توپ ببندد....» (۵)
نقش فراماسونرها در مهندسی سیاسی ایران
در کودتای ۱۲۹۹، فراماسونرهای لژ بیداری ایران، فعالیتهای وسیعی انجام دادند تا مجری تصمیمات انگلیسیها باشند. ضرورت وجود حکومتی مستبد و مقتدر برای ایران، سپس کمک به ایجاد سلطنت پهلوی و همچنین اقدامات دینستیزانه، همگی از جمله اقداماتی بودند که در سایه وجود فراماسونها در کشور شکل گرفت. روزنامههایی مانند کاوه، خاور، صدایتهران، سعادتتهران، مجله ادبی ناشر، رهنما، رعد و ارمغان که از سوی فراماسونرهای معروفی همچون سیدحسن تقیزاده، محمود عرفان، سیدمحمد تدین، مهدیخان سعدالملک، سیدضیاءالدین طباطبایی و وحید دستگردی اداره میشد، نقشی اساسی در آماده کردن افکار و فضای روانی جامعه برای کودتا داشتند و در این راه بسیار هدفمند رفتار کردند. (۶) روزنامه کاوه به مدیریت حسن تقیزاده با سرخوردگی از وضعیت هرج و مرج گونه کشور راهحل را در استبداد مطلقه یافت و این ایده را ترویج میکرد. او معتقد بود یک فرمانروای مطلقه برخودار از حسن نیت و ترقیخواه همچون پطر کبیر در روسیه یا میکادو در ژاپن یا بیسمارک در آلمان در زمره اصلاحطلبان هستند که موجب تحقق تغییرات فوری در کشور خواهند شد. انتشار این ایده از سوی این گروه و ایجاد فضاسازی مناسب، شرایط را برای ظهور پهلوی اول فراهم کرد. (۷)
یکی از پشتیبانان سردار سپه و از سازماندهندگان اصلی برپا کردن جمهوری به ریاست رضاخان، محمدعلی فروغی بود. او در آبان ۱۳۰۴ که مجلس احمدشاه را خلع و رضاخان را به ریاست حکومت موقت انتخاب کرد، کفالت ریاست وزرایی بر عهده گرفت و دستور تشکیل مجلس مؤسسان را صادر کرد. این مجلس با تصویب چند متمم قانون اساسی، رضاخان را شاه ایران اعلام کرد! فروغی در اردیبهشت ۱۳۰۵ و در روز تاجگذاری، شنلِ آبی سلطنت را ـ که رنگ آبی آن نماد فراماسونری بود ـ بر دوش رضا خان انداخت و طی نطقی پر از تملق و مداهنه، به تعریف و تمجید از وی پرداخت. در این خطابه بسیار مهم رضاخان ناجی ایران و هم ردیف نامدارترین پادشاهان باستانی و اسلامی کشور و حتی بزرگتر از همه آنها معرفی و ترسیم شد! فعالیتهای سیاسی و اجتماعی فراماسونها در عصر پهلوی اول بسا رونق گرفت. لژ بیداری ایران همچون عصر قاجار فعال بود و اعضای آن در ترویج سکولاریزاسیون، تقدسگرایی و میهنپرستی افراطی - که رضاخان شروع کرده بود- نقش داشت. در این دوره انجمنها و کانونهای متعددی تشکیل شدند که از جمله آنان، فرهنگستان ایران، انجمن اخوت، انجمن زرتشتیان ایرانی هند، تشکیلات پیشاهنگی ایران، جمعیت آینه عبرت، کانون پرورش افکار و قرائتخانه شاپور را میتوان نام برد. (۸)
تأسیس حزب صهیونیست در ایران
پس از روی کارآمدن دولت کودتا، زمینه برای فعالیتهای گستردهتر صهیونیستها در ایران فراهم شد. در فروردین سال ۱۳۰۰ ش، تشکیلات صهیونیستی ایران رسماً اعلام موجودیت کرد و با ارسال نظامنامهای به وزارت امور خارجه از دولت درخواست تأسیس شعبهها و مجامع صهیونیستی در نقاط مختلف کشور را کرد. در این نظامنامه، درخصوص سابقه تشکیلات صهیونیست در ایران آمده است: «تشکیلات صهیونیست ایران که شامل شعبات مختلف صهیونیست در ایران میباشد و در کمیته فعال تشکیلات صهیونیست جهانی شناخته شده است، قصد دارد عملیات و اقدامات صهیونیست را در ایران ساماندهی کرده و در آینده آن را توسعه دهد و بین منطق عملیاتی خود در ایران و ارض مقدس، ارتباط و همکاری برقرار کند....» اهداف این تشکیلات که در نظامنامه ذکر شده، شامل ایجاد شعبه صهیونیست در هر نقطهای که این تشکیلات وجود ندارد، تنویر افکار و ارتقای حالات روحی و تهذیب اخلاق یهودیان ایران از طریق برگزاری کنفرانسها و انتشار مطبوعات (روزنامه، مجله، رسائل و غیره)، برپایی کلاسهای شبانه و قرائت خانه به منظور ترویج زبان پهلوی و فارسی و تاریخ و علوم بنیاسرائیل، تأسیس و تشویق مدارس عالی، توسعه و ارتقای تربیت طبیعی جوانان، شرکت در مراسم اجتماعی یهودیان به منظور افزایش احساسات ملی و صهیونیست نمودن و آشنا ساختن آنان با هیئت اجتماعی بنی اسرائیل در ایران، برقرار کردن روابط مستقیم و همیشگی با ارض مقدس و تشکیلات صهیونیستها در کشورهای مختلف جهان، تهیه و تدارک وسایل آسایش و راحتی اشخاص که خود داوطلبانه حاضر میباشند تا به ارض مقدس مهاجرت کنند و ایجاد روابط حسنه با دولت متبوعه خود ایران، به منظور حفظ و حراست از حقوق ملی یهودیان ساکن در نقاط مختلف کشورمان بود. (۹)
این اقدامات بخشی از روند جهانیسازی جنبش صهیونیسم بود که هدف از آن انتقال یهودیان به فلسطین و مشارکت در پروژههای صهیونیستی در سطح جهانی قلمداد میشد. این روند نشاندهنده آن است که در این زمان با نفوذ و دخالتهای قدرتهای خارجی در ایران، شرایط سیاسی کشور برای گروهها و تشکیلات خارجی، بهویژه صهیونیستها مساعد شد و صهیونیستها توانستند بهطور رسمی، فعالیتهای خود را در ایران گسترش دهند. در همین راستا، دیگر عناصر وابسته به انگلستان، همچون عینالملک هویدا نیز بهطور مستقیم و بدون هماهنگی با وزارت امور خارجه ایران در تلاش بودند تا شرایط مهاجرت یهودیان به فلسطین را تسهیل کنند. چنانچه در آستانه کودتای ۱۲۹۹ ش، عینالملک هویدا شخصاً و بدون اجازه از وزارت امور خارجه، به فلسطین میرود و کنسولگری ایران را در حیفا اداره میکند! عینالملک در مکاتباتی که با وزارت امورخارجه دارد، درخواست میکند که به اقامت وی در حیفا صورت رسمی داده شود و وضعیت مهاجرت یهودیان بهبود یابد. (۱۰) واکنش علما و مراجع دینی به این تحرکات، اما قاطع بود. در دی ۱۳۱۲، آیتاللهالعظمی حاجشیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه قم، با ارسال تلگرافی به رضاخان از او خواست تا از مهاجرت یهودیان ایران به فلسطین جلوگیری کند. این درخواست بهدنبال آن از سوی دیگر علمای قم نیز پیگیری شد. (۱۱)
محفل ملی بهائیان ایران
پس از کودتا ۱۲۹۹ ش، عصر جدیدی در عرصه تبلیغات و فعالیت بهائیان آغاز شد. چنانکه به گفته اسدالله فاضل مازندرانی مبلغ و مورخ بهایی از هر جهت رونقی جدید و اصلاحاتی در این کشور پدید آمد. (۱۲) بهائیان در اولین قدم اقدام به تأسیس محافل رسمی کردند. این امر علاوه بر گسترش تبلیغ بهاییگری، به توسعه نفوذ آنان در دستگاههای دولتی کمک کرد. تأسیس محفل ملی روحانی بهائیان در سال ۱۳۰۰ ش و انجمن شور روحانی در ۱۳۰۶ ش، نمونهای از اولین تشکیلات رسمی بهائیان در ایران بود. فضلالله مهتدى مبلغ بهایی برگشته از بهائیت در خاطراتش در مورد اهداف بهائیان از ایجاد این تشکیلات مینویسد: «بهاییها همواره خود را تافته جدا بافته از ایران دانستهاند و برای خود ارگانها و سازمانهایی داشتند که وظایف موازی با ادارات حکومتی ایفا میکرد. بهائیان برای خود سیستم جداگانه ثبت ولادت، ازدواج و مرگ و میر و... دارند. امر ازدواج کموکیف آن در اختیار «محفل روحانی» است؛ ضمن اینکه برای امور قضایی هم تشکیلات اداری دیگری به نام لجنه اصلاح دارند... این گروه از مردم دیگر بیشتر از این آب و خاک سود میبرند و به نیرنگهای گوناگون در سازمانهای کشور خود و کسان خود را در میآورند، ولی اندک دلبستگی به این کشور ندارند....» (۱۳)
بعد از کودتا، شاهد حضور بهائیان در مناصب مهم دولتی هستیم، به طوریکه به گزارش روزنامه قانون در ۱۲ تیر ۱۴۰۳ با عنوان «انبار ارزاق»، با اشاره به سابقه بدیعالله خان بهایی در انبار غله نوشت: «[وجود این بهایی در]مقام معاونت انبار و رتبه مدیری دایره با ۱۲۴ تومان حقوق، نفوذ طایفه بهایی را که اطراف رئیس کل مالیه [میلسپو]را گرفتهاند ثابت نمینماید؟....» سپس از سلطان یوسف خان، بهایی دیگری که رئیس خباز خانه تهران است، یاد میکند که پیش از این در قشون بوده، اما با توصیه رضاخان به این مقام رسیده است: «مشارالیه سواد جزئی داشته و خط ایشان هم با خط شاگردان ابتدایی مدارس مطابقت مینماید. ولی لله الحمد مذهب بهاء را دارا هستند، تمام عیوبات مرتفع است....» (۱۴) گزارشهای پراکنده از اسناد حکومت رضاشاه به جا مانده که نشان از قدرتگیری بهائیان در دستگاه دولتی است. در این زمان تمامی امور مالی و دربار به دست دو تن از بهائیان مشهور به نامهای شعاعالله علائی و فتح اعظم قرار داشت. (۱۵) موری سفیر امریکا در ایران، فهرستی از بهاییهای سرشناس تهیه کرده که میتوان به افرادی همچون [علیقلی خان]نبیلالدوله کاردار سابق ایران در امریکا، عزتالله علائی از اداره حسابداری وزارت پست و تلگراف، حسن احیائی عضو بانک شاهنشاهی ایران، ولیالله ورقا مترجم اول سفارت کبرای ترکیه و عزیز الله ورقا اشاره کرد. (۱۶)
کلام آخر
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، زمینهساز تحولات عمدهای در ساختار حکومتی کشور شد. در این میان، فراماسونرها با نفوذ گسترده در حوزههای فکری، رسانهای و سیاسی، نقش کلیدی در بسترسازی ذهنی و عملی ایفا کردند. آنان با تبلیغ لزوم ایجاد حکومتی مقتدر تلاش کردند مشروعیت لازم را برای روی کار آمدن رضاخان فراهم آورند.
با این حال کودتا و پیامدهای آن نشان داد که تغییرات تحمیلی و بدون پشتوانه مردمی در بلندمدت مشروعیت خود را از دست میدهد. حکومت پهلوی که برآمده از این کودتا بود، هرچند توانست با سرکوب مخالفان و اجرای اصلاحات متمرکز ثباتی نسبی ایجاد کند، اما در نهایت به دلیل فاصله گرفتن از خواستههای عمومی و سنتهای فرهنگی جامعه با چالشهای اساسی مواجه شد. کودتای ۱۲۹۹ محصول اراده قدرتهای خارجی با استفاده از جریانهای نفوذی مانند فراماسونری، بهائیت و صهیونیسم بود و منجر به رشد و نفوذ آنان در دیوانسالاری کشور شود. در این زمان سه جریان فراماسونری، بهائیت و صهیونیسم در راستای اسلامزدایی در جامعه تلاش میکردند و از عمده امکانات حکومتی نیز برخوردار و بهرهمند بودند.
*منابع:
۱- سیروس غنی، ایران برآمدن رضاشاه و بر افتادن قاجار، ترجمه حسن کامشاد، تهران، نیلوفر، چ ۲، ۱۳۷۸ ش، ص ۷۵.
۲- یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج ۴، تهران، جاویدان، ۱۳۶۲ ش، ص ۲۲۷.
۳- مهدی بامداد، تاریخ رجال ایران در قرن ۱۲، ۱۳، ۱۴ هجری، ج ۶، تهران، چاپخانه بانک بازرگانی، ۱۳۴۷ ش، ص ۱۳۵.
۴- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، عبدالله شهبازی، ج ۲، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صص ۱۵۱- ۱۴۷.
۵- مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ج ۲، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۴ ش، ص ۵۶۶.
۶- حسین ملکی، نقد و تحقیق تاریخی نقش فراماسونها در رویدادهای تاریخی و اجتماعی ایران، تهران، نشر اشاره، ۱۳۹۴ ش، صص ۲۴۱- ۲۳۸.
۷- ج. بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد، تهران، فروزان روز، چ ۲، ۱۳۸۳ ش، ص ۱۶۹.
۸- شهریار مرادی دهقی و دیگران، اسنادی از انجمنها و مؤسسههای فرهنگی اجتماعی دوره رضاشاه، مؤسسه خانه کتاب و ادبیات ایران، ۱۳۹۲ ش.
۹- حسن فراهانی، روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج یک، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۵ ش، ص۷۱.
۱۰- هدایتالله بهبودی، روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج ۳، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، صص ۱۰۸- ۱۰۷.
۱۱- محمدحسن رجبی، گزیده مواضع ضد صهیونیستی علمای شیعه در یک قرن اخیر، ج یک، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۴۰۳، ص ۷۳.
۱۲- اسدالله فاضل مازندرانی، ظهورالحق، ج ۹، صص ۶۵- ۶۴.
۱۳- فضلالله مهتدی، خاطرات زندگی صبحی و تاریخ بابیگری و بهاییگری، صص ۷۲- ۷۳،
۱۴- هدایتالله بهبودی، روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج ۴، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۹۰ ش، ص ۱۷۱.
۱۵- مجتبی مجدآبادی، نفوذ بهائیان در حکومت پهلوی به روایت اسناد، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر، ۱۳۹۶ ش، ص ۳۷.
۱۶- محمدقلی مجد، از قاجار به پهلوی براساس اسناد وزارت امورخارجه امریکا، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۸۹ ش، ص ۵۲۶.