جوان آنلاین: کانال «تاریخ ایران و جهان باستان» در ایتا روایت کرد: یکی از پادشاهان طلخکی داشت که به کثرت عقل و دانش معروف بود. شبی پادشاه سر شام صحبت از این موضوع میکند که میخواهم بدانم که در این شهر کدام طبقه مردم جمعیتشان از همه بیشتر است. وزرا، درباریان و شاهزادگان هر کدام اسم یک طبقه و یک صنف را میبرند و ادعا میکنند که این طبقه و این دسته تعداد افرادشان از افراد سایر طبقات بیشتر و زیادتر است. طلخک دربار میگوید: «هیچکدامتان درست نگفتید. تعداد اطبا در این شهر از همه بیشتر است!» شاه میخندد و ادعای او را تکذیب کرده و میگوید: «طبق اطلاعی که دارم ما فقط در تمام شهر چهار نفر طبیب داریم.»
طلخک در آن زمان هیچ حرفی نمیزند، اما روز بعد درحالیکه سر و صورت خود را با دستمالی پوشانده بود به دربار میآید، اولین کسی که به او برخورد میکند خود پادشاه بود که سؤال نمود: «تورا چه شده است؟» گفت: «دندانم درد میکند.» شاه گفت: «قدری سبوس جو با زرده تخممرغ خمیر کن و بر روی دندانت بگذار فوراً ساکت میشود!» بعد از شاه، وزرا و درباریان هر کدام دستورالعملی به طلخک میدهند و نسخهای برایش تجویز میکنند. یکی سوخته تریاک، دیگری ضماد خشخاش را، یکی دیگر آرد باقلا و...
طلخک اسامی تمامی این افراد را با دستوراتی که داده بودند، در کتابچه خود ثبت میکند و وقت ناهار به حضور شاه آمده و میگوید: «دیشب فرمودید چهار نفر طبیب بیشتر در این شهر یافت نمیشود من امروز ظرف دو ساعت اسامی قریب به ۲۰۰ نفر از اطبا را با آدرس و نسخههایی که دادهاند در این کتابچه ثبت نمودهام، ملاحظه بفرمایید.» شاه کتابچه را از دست طلخک گرفت و اول اسم خود را خواند و گفت: «حقبهجانب توست»!