جوان آنلاین: رامبد جوان پنج فیلم سینمایی را کارگردانی کردهاست که در میان آنها «ورود آقایان ممنوع» و «نگار» مهمترین فیلمهای او محسوب میشوند، از این نظر که «ورود آقایان ممنوع» در اوایل دهه ۹۰ توانست یک اثر کمدی استاندارد باشد و مخاطب هم از آن استقبال کرد، «نگار» به دلیل قصه و نوع ساخت توانست اثری خاص باشد، اگر چه در اکران عمومی از آن استقبال نشد، اما از نظر منتقدان تلاش جوان برای بهرهگیری از تمهیدات ژانری در ساخت نگار قابلقبول بود. رامبد جوان بعد از «قانون مورفی» که کمدی ضعیف و البته ناموفقی بود، «زودپز» را به عنوان ششمین فیلمش ساخت که این روزها اکران عمومی و از آن هم استقبال شدهاست و دلیلش کنجکاوی مخاطب برای بازی نوید محمدزاده در نقش کمدی است.
زودپز فیلم چند پارهای است که مسیر ژانری خودش را فراموش میکند، بهرهگیری از دهه ۶۰ و جنگ و ایجاد حس نوستالژیک در ژانر کمدی در سینمای ایران اپیدمی شدهاست. رامبد جوان هم مسیر تکراری را ادامه دادهاست، اما جهان فیلم نه متقاعدکننده است و نه میتواند شخصیت پدید بیاورد. کنار هم قرار گرفتن محسن تنابنده و نوید محمدزاده برای ایجاد کمدی کافی نیست. دیالوگهای طنزگونه یا کمدیهای موقعیت در زودپز باعث خنده نمیشود، فیلم به شدت ازدیاد دیالوگ و تعدد لوکیشن دارد و موقعیتهایی به وجود میآید که انگار جوان قصد عرض اندام کردن داشتهاست و اگر نه زمانی برای نگارش فیلمنامه صرف نکرده و میتوانیم این گونه بگوییم که از نظر موقعیت زودپز به فیلم فسیل شباهت دارد. این تکرار مکررات استفاده از جنگ و دهه ۶۰ تا کجا میخواهد ادامه داشتهباشد؟ در فیلم زودپز به رزمندگان جنگ و شهدا هم نگاه درستی وجود ندارد که این را نمیشود، نادیده گرفت. برای ایجاد کمدی چرا باید با ارزشها بازی شود؟ انگار برای رامبد جوان انسجام خط روایی مهم نبوده، فیلم از بمباران بیمارستان دگرگون میشود. انگار که کمیک بودن تبدیل به ملودرام میشود؛ فضایی که نهتنها کارگردانیاش فاجعه است، بلکه مخاطب را اذیت میکند، این قطعاً به دلیل ضعفهای ریز و درشت فیلمنامه است که جوان فکر کرده میتواند با تنابنده و محمدزاده به یک فیلم کمدی تمامعیار دست پیدا کند، اما چطور میشود با یک فیلمنامه شلوغ و آشفته به هدف اصلی رسید؟ تنابنده به دلیل نوع بازیاش تمامی بار اصلی فیلم را روی دوش گرفته و در تمامی پلانها اوست که میتواند طنازی کند و اگر نه محمدزاده در گویش و بدن و لحن بازی به شدت مشکل دارد.
آشفتگی فیلم تنها مختص به سیروس و شاهین نیست، آدمهای دیگر فیلم هم چندان نمیتوانند جایگاه درستی داشتهباشند، مانند مرد بسیجی که انگار رابطهای با مرضیه دارد و اساساً مرضیه به عنوان رئیس پایگاه بسیج خواهران به شدت کاریکاتوری و باورناپذیر است. از هر طرف که با زودپز مواجه میشویم نمیتوانیم یک نکته مثبت از آن به یاد بیاوریم، تمامی آدمهای فیلم بیهویت و بیکارکرد هستند، جوان نهتنها آدمهای اصلی فیلم را معرفی نمیکند، بلکه از آدمهای دیگر هم استفاده کوتاه و بیحاصل میکند، سکانس عروسی چه ربطی به فیلم دارد جز استفاده از المانهای دهه ۶۰؟ یا کتککاری ولی با سیروس و شاهین چه آوردهای برای فیلم دارد؟
زودپز از ابتدا تا انتها یک اثر آشفته و حیران است. گرهافکنیاش بیمنطق و تکراری است و گرهگشایی آن تا حدی سادهانگارانه شکل گرفته که فیلم را به فاجعه تبدیل کردهاست، بلاتکلیفیاش کاملاً مشهود است. آسیب اول از فیلمنامه و نوع نگاه نویسنده به دهه ۶۰ و جنگ است و آسیب بعدی نابلدی جوان در کارگردانی، با اینکه احساس میشد جوان قابلیت بازی گرفتن از محمدزاده را دارد، اما بازی نادرست و غلو شده محمدزاده یکی از صدها نکته منفی فیلم است.
قطعاً زودپز یک نکته مثبت دارد و آن هم بازی استاندارد محسن تنابنده است. او توانسته در بعضی از پلانها تبسم کوچکی روی صورت مخاطب ایجاد کند وگرنه جوان به عنوان کارگردان تلاشی برای ایجاد لحظات کمدی نکردهاست. زودپز اثر فراموششدنی است که مخاطب از رامبد جوان انتظار نداشت. چه خوب است که او به همان ساختن خندوانه ادامه بدهد.