کد خبر: 1239051
تاریخ انتشار: ۲۰ تير ۱۴۰۳ - ۰۳:۲۰
آیت‌الله العظمی سید‌عبدالله شیرازی از نهضت مسجد گوهرشاد آستان رضوی (ع) تا انقلاب اسلامی
مرجع مجاهد در تاریخ معاصر ایران از دوران فرهنگ سوزی رضاخانی تا پایان حیات، ردپای سیاسی دارد. او در دوران وحشت پراکنی قزاق و به پای همت و اراده، سفر‌ها کرد و عالمان شاخص وقت را به مقاومت دعوت نمود و آنان را منسجم ساخت. وی در برنامه ریزی‌های اولیه و نیز سیر تحقق این قیام مسجد گوهرشاد نیز مشارکتی فعال داشت و در پی آن دستگیر و زندانی شد
احمدرضا صدری

جوان آنلاین: آغازین روز‌های ماه محرم در هر سال، تداعی‌گر یاد و خاطره مرجع مجاهد زنده یاد آیت‌الله العظمی سید عبدالله شیرازی است. امسال این مناسبت اما، با سالروز نهضت مسجد گوهرشاد همزمان شده است که آن بزرگ در زمره رهبران و فعالان آن به شمار می‌رفت. مقال پی آمده درصدد است با استناد به پاره‌ای از روایت‌ها به بازخوانی مجاهدات سیاسی آن مرجع فقید بپردازد. امید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 جهاد و هجرت، به مثابه بخشی از حیات
زنده‌یاد آیت‌الله العظمی سید‌عبدالله شیرازی، جهاد و هجرت را از خاندانی مبارز به ارث برده بود. هم از این روی گذشت زمان، نتوانست بر آن تأثیر بگذارد و شدت و جدیتش را کاهش دهد. وی به رغم اینکه از جنبه علمی در اوج قرار داشت و سال‌ها متصدی مرجعیت شیعه در نجف بود، هیچ‌گاه مبارزه را فروننهاد و در مسیر آن، بار‌ها هجرت را برگزید. آیت‌الله رضا استادی در تحلیل این جنبه از حیات آن مرجع پرتکاپو، معتقد است: 
«علما از جنبه مداخله در امور سیاسی، دو دسته‌اند. گروه اول، تمایلی ندارند تا در امور اجتماعی وارد شوند. درس برای این طیف به‌قدری مهم است که به هیچ‌وجه آن را رها نمی‌کنند! این تشخیص آنهاست و ایرادی هم ندارد، طبعاً باید کارشان حمل بر صحت شود. گروه دوم از کسانی تشکیل می‌شود که در عین تحصیل و تدریس، در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی نیز حضوری فعال دارند. آیت‌الله شیرازی در زمره این دسته از علما بودند که همواره مردم و جامعه را از نظر دور نمی‌داشتند و خدمات شایان توجهی هم کرده‌اند. گاهی هم به شکل بسیار مؤثر، در مسائل سیاسی دخالت می‌کردند. از جمله در قیام مسجد گوهرشاد که به دستگیری و زندانی شدن ایشان هم منجر شد. در مرحله بعد هم، آیت‌الله شیرازی، در اعتراض به تعدیات رژیم صدام به ایرانی‌ها، نجف را ترک و به مشهد هجرت کردند، همانطور که حضرت امام هم به رژیم بعث عراق اعتراض جدی و قاطعی کردند. از زندگی آیت‌الله شیرازی، کاملاً مشخص است که ایشان همواره آماده هجرت بوده‌اند. ایشان چندین بار، از نجف به قم، مشهد و شیراز آمدند و برگشتند. بار آخر هم که به مشهد هجرت کردند و تا پایان حیات‌شان، در این شهر مقدس بودند. این نشان می‌دهد که هدف اصلی ایشان، خدمت به دین و مردم بوده و برایشان هم تفاوتی نداشته که در کجا خدمت می‌کنند. امروز این مسئله، باید برای فضلا و طلاب ما الگو و درس باشد...». 

 مبارزه با رضاخان و فرزندش، به مثابه رسالتی مداوم
مرجع مجاهد در تاریخ معاصر ایران، اما از دوران فرهنگ سوزی رضاخانی تا پایان حیات، ردپای سیاسی دارد. او در دوران وحشت پراکنی قزاق و به پای همت و اراده، سفر‌ها کرد و عالمان شاخص وقت را به مقاومت دعوت نمود و آنان را منسجم ساخت. این امر به ترتیب پی آمده، در بیان آیت‌الله علی‌کریمی جهرمی، بازتاب یافته است:
«ویژگی مهمی که در زندگی آیت‌الله شیرازی بسیار بارز است و همگان ایشان را به این خصلت می‌شناسند، جنبه جهاد و مبارزه آن بزرگوار با کفر، فساد، ظلم و جور است. این جنبه در خاندان ایشان، سابقه طولانی دارد. پدر بزرگوارشان مرحوم آیت‌الله سیدمحمدطاهر‌شیرازی، از مبارزان معروف دوران مشروطه بودند و با شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری، همکاری داشتند. بعد از ایشان فرزندان‌شان، مخصوصاً مرحوم آیت‌الله العظمی حاج سیدعبدالله شیرازی، همین راه را ادامه دادند. آن بزرگوار از همان مقطع که رضاخان توهین به حوزه‌ها و مقدسات دینی را آغاز کرد و تصمیم گرفت اسلام و تشیع در ایران را از بین ببرد، در شیراز با عده‌ای از علمای تراز اول همگام شدند و به طور مشخص‌تر، ایشان در آنان انگیزه جهاد و مبارزه را ایجاد کردند. آیت‌الله شیرازی، با شخصیت ممتازی، چون آیت‌الله سیدعبدالباقی شیرازی همراه می‌شوند و پس از مشورت با علمای تراز اول شیراز، قرار می‌شود این دو از شیراز به قم و خدمت آیت‌الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری بروند و با ایشان مشورت کنند و سپس به تهران عزیمت کنند. شب آخری که قرار بود به سمت تهران حرکت کنند؛ تردید پیدا می‌شود که نکند به پایتخت بروند و به‌جای اینکه مشکلی حل شود، مشکل بزرگ‌تری به وجود بیاید! مرحوم آقای شیرازی استخاره می‌کنند و آیه ۴۳ سوره مبارکه طه می‌آید که می‌فرماید: اذهبا الی فرعون انه طغی فقولا له قولا لینا، شما دو نفر به سمت فرعون بروید و با زبان نرم، عذاب الهی را به او متذکر شوید. آن‌ها پس از مشورت با مرحوم آیت‌الله حائری، حرکت و هدف خود را پیگیری می‌کنند. آیت‌الله سیدعبدالباقی شیرازی به آیت‌الله سیدعبدالله شیرازی می‌گویند: من با شما همراه هستم، اما شما سخنگو باشید و مطالب را بگویید... در ماجرای قیام مسجد گوهرشاد نیز ایشان دستگیر، زندانی و سپس تبعید شدند. آیت‌الله شیرازی در اعتراض به پهلوی دوم نیز همچنان ثابت قدم بودند و برای درک مبارزات ایشان، کافی است به اسناد ساواک مراجعه کنید تا ببینید که ایشان چقدر اعلامیه داده و چند بار اعتراض کرده است. جالب این است که هر چه سن آن بزرگوار بالاتر می‌رفت، در راه پیشبرد انقلاب اسلامی مصمم‌تر می‌شدند. ایشان انصافاً، سهم بزرگی در انقلاب اسلامی دارند...». 

 قصد داشتند من و عده‌ای دیگر از علما را اعدام کنند!
مشارکت آیت‌الله شیرازی در قیام مسجد گوهرشاد، ماجرایی شنیدنی دارد. وی در برنامه‌ریزی‌های اولیه و نیز سیر تحقق این اعتراض فراگیر، مشارکتی فعال داشت. آن بزرگ پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در گفت‌و‌شنود با سینا واحد، شمه‌ای از ماجرا را بازگفت که در کتاب «قیام گوهرشاد» نشر یافت. زنده‌یاد آیت‌الله علی ارومیان از اصحاب آن عالم والا نیز در این موضوع روایتی درخور دارد:
«آن عالم والامقام حقیقتاً مجاهد بودند و از عمق وجود به مبارزه با حکام جائر باور داشتند. از خودشان شنیدم که شروع مبارزاتشان، از زمان قیام مسجد گوهرشاد بوده است. می‌فرمودند: پس از کشتار مسجد گوهرشاد، قصد داشتند من و عده‌ای دیگر از علما را اعدام یا ترور کنند و ما دیدیم که اگر کشته شویم، کل زحماتمان به هدر می‌رود. با دوستان مشورت کردم و همه توصیه کردند که مشهد را ترک کنم و به نجف برگردم... ایشان در نجف هم به مبارزه ادامه دادند. پس از آغاز نهضت اسلامی در ایران، راه امام خمینی را تأیید کردند و برای ایشان احترام بسیاری قائل بودند، حتی وقتی هم که به مشهد آمدند به کمک مبارزات انقلاب اسلامی شتافتند. خاطرم هست که من برای اولین بار، در منزل ایشان با رهبر معظم انقلاب آشنا شدم. خاطرم هست که در اول صبحی، در بیت آیت‌الله شیرازی بودم. آیت‌الله خامنه‌ای آمدند و برای مشورت درباره مسئله‌ای به دیدار ایشان رفتند. بعد از اتمام جلسه هم به سرعت بیت را ترک کردند...». 

 هجرت به عراق، در پی خلاصی از زندان قزاق
«مرجع مجاهد» پس از رستاخیز خراسان و دو ماه سپری کردن در زندان قزاق، از زندان آزاد شد. حکومت با او و همگنانش شرط کرده بود که در مشهد نمانند و آن عالم راحل نیز ناگزیر از هجرت دوباره به نجف شد. او در دوره اقامت در این شهر، هرگز در ادامه راه جهاد تردیدی به خود راه نداد. آیت‌الله علی معلمی، از شاگردان آن فقیه فقید، در این‌باره خاطرنشان ساخته است:
«آیت‌الله شیرازی، در دوره رضاخان و به ویژه در مسئله کشف حجاب، در کنار علمای بزرگ آن دوره حوزه مشهد، مانند آیات: حاج شیخ آقابزرگ شاهرودی، آقا سیدعلی‌اکبر خویی و آقا سیدیونس اردبیلی، مبارزات جدی‌ای را علیه رضاخان سامان دادند و همواره در صحنه دفاع از فرهنگ و احکام اسلامی حضور داشتند. آن‌ها پس از واقعه مسجد گوهرشاد، دستگیر شدند و ۱۵ روز در زندان مشهد بودند. هر لحظه بیم اعدام آن‌ها می‌رفت و دستگاه مخوف امنیتی رضاخان، تمام تلاش خود را به کار گرفت تا این جمع دست از مبارزه بردارند، اما آن‌ها برعکس مقاوم‌تر شدند! علما را از زندان مشهد به تهران فرستادند و دو ماه زندانی کردند. سرانجام وقتی دیدند که این عده حاضر نیستند از عقاید و مواضع خود کوتاه بیایند به عراق تبعیدشان کردند. این مسئله بسیار مهم و در خور توجه است که در حوزه نجف و تا قبل از تبعید حضرت امام خمینی به این شهر، خبری از تحرکات سیاسی نبود و منحصراً آیت‌الله شیرازی بودند که در هر رویدادی علناً اظهار نظر و فعالیت سیاسی علنی می‌کردند...». 

 مبارزه دائمی با الحاد و انحراف در عراق
دوران اقامت آیت‌الله در نجف تا عزیمت به ایران، مشحون از مبارزه با طواغیت داخلی و خارجی است. او علاوه بر رویارویی با حکام طغیانگر عراق و حمایت از نهضت امام خمینی، مسائل جهان اسلام را از نظر دور نمی‌داشت و در حد امکان، نسبت به آن‌ها واکنش نشان می‌داد. آیت‌الله دکتر فاضل المالکی، این موضوع را به شرح ذیل مورد ارزیابی قرار داده است:
«در مرحله نخست وظیفه یک عالم دینی، هدایت، نصیحت و ارشاد مردم است. آیت‌الله شیرازی از هیچ جریان و حزب سیاسی‌ای حمایت نمی‌کردند و اجازه هم نمی‌دادند که آن‌ها به ایشان وابسته شوند؛ با این‌همه هر‌گاه برای آگاهی دادن به افراد و گروه‌ها فرصتی پیش می‌آمد، حتماً به اندازه مقدور به آن‌ها کمک می‌کردند و از نشان دادن راه درست به ایشان دریغ نمی‌نمودند. دخالت‌های آیت‌الله شیرازی در سیاست و مبارزات آن بزرگوار، مستقل و بدون همراهی با احزاب و جریانات موجود بود. آیت‌الله شیرازی، چه وقتی که در نجف بودند و چه در زمانی که به مشهد آمدند، در مناسبت‌های مختلف به‌ویژه در موضوع فلسطین، بیانیه‌های متنوعی صادر می‌کردند. گاهی هم در خطابه‌ها و درس هایشان، درباره این موضوع تذکراتی می‌دادند. می‌توان گفت که در این زمینه، از مراجع پیشگام بودند. ایشان در زمینه خدمات اجتماعی نیز بسیار فعال بودند و در نجف مدرسه مشهوری داشتند که عملکرد درخشانی داشت. آن بزرگوار برای تسهیل امور مردم و به‌ویژه در شهر مشهد، مؤسسات عام‌المنفعه از جمله درمانگاه‌های متعددی نیز تأسیس کردند. ایشان بر تقویت عقاید دینی مردم و همچنین توجه به نیاز‌های آنان و نیز تعظیم شعائر اسلامی تأکید فراوانی داشتند به‌ویژه که دوره حضور ایشان در عراق، همزمان با اوج‌گیری کمونیسم و اندیشه‌های انحرافی دیگر بود و برای مبارزه با آنها، تلاش زیادی ضرورت یافته بود. باید اذعان کرد که در آن دوره، ایشان نقش بزرگی در مبارزه با الحاد و انحراف داشتند و علاوه بر آن، همواره علیه ظلم و تبعیض موضع‌گیری‌های قاطعی انجام می‌دادند. زهد، اخلاص و عبادات آیت‌الله شیرازی نیز بسیار بارز بود به همین دلیل مردم به ایشان علاقه بسیار داشتند و برای شنیدن سخنان و موعظه‌هایشان، علاقه فراوان نشان می‌دادند. جلسات ایشان هم، برکات فراوانی داشت. همانطور که اشاره کردم، حسن سلوکشان با مردم کم‌نظیر بود. ایشان به‌رغم اینکه تبلیغات و خودنمایی نداشتند، اما مقلدان و مریدان فراوانی داشتند و مردم زیادی به ایشان مراجعه می‌کردند. از شخصیتی پیراسته و به دور از شبهات برخوردار بودند و همه از آن بزرگوار، به نیکی یاد می‌کردند...». 

 بازگشت به ایران و احیای مرجعیت مشهد
هجرت به ایران در سال ۱۳۵۴ شمسی و مشارکت در فرایند انقلاب اسلامی و تقویت نظام برآمده از آن، در زمره واپسین فصول حیات آیت‌الله شیرازی است. او در مقطعی مشهد مقدس را برای اقامت انتخاب کرد که آیت‌الله العظمی سید محمدهادی میلانی از دنیا رفته و حوزه این شهر، یک خلأ و ضربه شده بود. زنده‌یاد آیت‌الله سید محمدعلی میلانی، در توصیف این دوره از حیات آن «جهادگر دیرین» نکاتی را به تاریخ سپرده است:
«آیت‌الله شیرازی به امر به معروف و نهی از منکر، بسیار معتقد بودند و حتی به مقامات و شخصیت‌های مهم هم تذکر می‌دادند. نتیجه تذکرات ایشان به دولت بعث عراق، این شد که حضورشان در این کشور ادامه نیافت و نهایتاً آن بزرگوار از عراق هجرت کردند. این سفر در همان سالی پیش آمد که پدرم رحلت کردند، لذا آیت‌الله شیرازی به اصرار مردم و علمای مشهد، در این شهر ماندند و فقدان پدرم جبران شد. ایشان همان مخالفت‌هایی را که علیه خلاف شرع‌های بعثی‌ها داشتند، در ایران هم ادامه دادند و اعلامیه‌های فراوانی صادر می‌کردند. انصافاً علمای وقت مشهد هم با ایشان همدلی و همراهی می‌کردند. برخی هر چه در حوزه بیشتر درس می‌خوانند، خودشان را بالاتر احساس می‌کنند، اما ایشان هرچه مقامش بالاتر می‌رفت، تواضعش افزون‌تر می‌شد. تواضع ایشان در بین تمام کسانی که من در کربلا و نجف دیدم، بی‌نظیر بود. نماز جماعت را مختصر و سریع تمام می‌کردند و می‌گفتند: شاید در بین مأمومین ما، سالمندانی باشند و اذیت بشوند... ایشان به بنده لطف فراوانی داشتند و مطالب زیادی را با من در میان می‌گذاشتند. حقیر هم آنچه را که به ذهنم می‌رسید به عنوان مشاوره خدمتشان عرض می‌کردم. دراین‌باره داستان‌های زیادی وجود دارد که اکنون مجال ذکر آن نیست...». 

 تلگرافی که به دست صدام ندادند!
و بالاخره آیت‌الله العظمی شیرازی در دوره اقامت در ایران، با توجه به شناختی که از شخص صدام حسین و حاکمان عراق داشت به موضع‌گیری‌های جدی و قاطع علیه وی مبادرت ورزید. برخی اطلاعیه‌ها و تلگرافات وی در این فقره، خواندنی و حتی اعجاب آمیز می‌نماید. آیت‌الله سید فاضل میلانی، از اعضای دفتر آن فقیه راحل، اظهار داشته است: 
«مرحوم آیت‌الله العظمی سیدعبدالله شیرازی، علاوه بر مقام افتاء، اجتهاد و تربیت طلاب، مجتهدان و مبلغان حوزه علمیه، صاحب رشادت و شهامت کم‌نظیری بودند. دراین‌باره، اسناد و خاطره‌ها گویا هستند. زمانی که حزب بعث، عکس مؤسسان این حزب را - که مسلمان نیز نبودند - در حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) نصب کرد، همه متدینان از این موضوع ناراحت بودند، اما کسی جرئت مقابله با رژیم خشن و دژخیم صدام را نداشت و نمی‌توانست نارضایتی خود را علناً نشان دهد. آیت‌الله شیرازی ابتدا تذکر دادند: عکس را پایین بیاورید... و وقتی کسی اعتنا نکرد، با عصا زدند و قاب عکس را شکستند! سپس فرمودند: درست نیست عکس کسی که اصلاً مسلمان نیست و مؤسس اندیشه‌های باطل حزب بعث است، در حرم مطهر علوی (ع) نصب شود... برای همه مسلم بود که رژیم صدام و مقامات امنیتی آن، در قبال این رفتار عکس‌العمل شدیدی نشان خواهند داد، اما ایشان با تکیه بر روایت: أفضلُ الجِهادِ کلمه حقّ عِندَ سُلطان جائِر، بدون ذره‌ای واهمه به وظیفه شرعی خود عمل کردند و رژیم بعث هم، از مقابله با این مرجع بزرگ عاجز ماند! بدیهی است که چنین برخوردی جز با احساس وظیفه شرعی، آن هم با کمال اطمینان و رسوخ عقیده، امکانپذیر نبود. ایشان پس از شهادت ناگوار آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر، اندیشمند بزرگ اسلامی و خانم آمنه بنت‌الهدی صدر، همشیره مکرمه‌شان به دست دژخیمان حزب بعث، بیانیه‌ای صادر کردند و برای صدام تلگرافی به این مضمون فرستادند: من به تو اطمینان می‌دهم که یقیناً وارد جهنم می‌شوی و به عذاب الهی دچار خواهی گشت! تو روی همه جنایتکاران قبل از خودت را هم سفید کرده‌ای، زیرا حتی یزید هم که سیدالشهدا (ع) را به شهادت رساند، جرئت نکرد به حضرت زینب (س) صدمه‌ای بزند!... این تلگراف تأثیر بسیار شدیدی داشت و در دستگاه‌امنیتی عراق، اضطرابی ایجاد کرد! حتی کسانی که تلگراف را دریافت کردند، جرئت نکردند آن را به صدام نشان بدهند! البته در آن مقطع، صد‌ها تلگراف و اعلامیه اعتراضی به عراق مخابره شد. در تهران هم طرفداران جنبش‌های اسلامی، مخصوصاً جنبش اسلامی عراق، در مقابل سفارت تونس تحصن کردند. آیت‌الله شیرازی بیانیه دیگری هم صادر کردند و از همه مردم خواستند که از کنار این فاجعه بی‌اعتنا عبور نکنند...». 
 کلام آخر
چهره‌هایی اینچنین حق طلب و زمان آگاه، هماره در خور تکریم و الگو برداری‌اند، به ویژه که در اقتضای زمان نیز الگویابی و الگوسازی فرهنگی برای عالمان و دانشوران حاضر باشد. بزرگی که در این نوشتار از وی سخن رفت، در زمره این اسوه‌های حسنه است. امید آنکه بازشناساندن حیات علمی و عملی وی، مطمح نظر ارباب فضل و قلم باشد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار