جوان آنلاین: مطالعه امرجنسی یکی از مطالعات بنیادین در علوم اجتماعی است. اهمیت این موضوع از اینرو است که غریزه جنسی پس از غریزه گرسنگی قویترین غریزه انسانی است که سایر ابعاد انسانی را تحتتأثیر خود قرار میدهد. نکته بسیار مهم در مورد غرایز انسانی و به طور خاص غریزه جنسی این است که هر چند غریزه جنسی در شکل ابتدایی خود حیوانی است، ولی در انسان، تنها در حد یک غریزه باقی نمانده و در مرتبه بالاتر طی چند مرحله، به فرهنگ تبدیلشده و انسانی میگردد؛ یعنی پوششی از نمادپردازی ها، آداب و رسوم و دیگر عناصر فرهنگی، به دور آن میپیچد و در منطقه جغرافیایی خاصی، میان عناصر موجود نوعی ترکیب فرهنگی شکل گرفته و به مرور زمان در اثر شباهت و همگونی این عناصر و روابط میان آنها، فرهنگ جنسی خاصی را به وجود میآورد. از این رو غریزه جنسی به مثابه موتور محرک و پیشران ساخت فرهنگی و اجتماعی جوامع عمل میکند.
تعامل و بازتولید غریزه جنسی در ارتباط با سایر ابعاد و ساختارهای نظام اجتماعی (مذهب، اقتصاد، سیاست، آموزش و رسانه)، سکسوالیته یک جامعه را شکل میدهد، به همین دلیل بخش مهم فرهنگ مربوط به سکسوالیته است که در قوانین، زبان، نهادها و ساختارهای اجتماعی، آنومی و ناهنجاریهای اجتماعی نمایان است. از اینرو در صورت سامانمند و بهنجار نبودن امرجنسی میتوان بیسامانی را در سایر نظامات اجتماعی مشاهده کرد. به همین خاطر است که مکاتب هنجاری چه الهی و چه انسانی، مسائل جنسی را مفروغ عنه نگذاشته و در ریزترین موضوعات آن مداخله و در هنجارمند و به قاعدهکردن آن تلاش کردهاند.
بررسیهای مختلف در ساحت امرجنسی ایرانی نشان میدهد که غریزه جنسی به عنوان یک تابوی فرهنگی همواره نادیده انگاشته شدهاست، بهگونهای که این تابوی فرهنگی در عرصههای دانشی نیز تا حد زیادی خود را نشان دادهاست و بررسیهای صورت گرفته نشان از یک خلأ بزرگ در مطالعات و تحقیقات در این حوزه دارد. از سوی دیگر فقدان مطالعات جامع و نظاممند درباره امر جنسی جامعه ایران، تأثیر منفی خود را بر عرصه سیاستگذاری و برنامهریزی نیز نشان دادهاست. به گونهای که در سالهای اخیر به رغم افزایش ساختی و برساختی محسوس مسائل و آسیبهای جنسی در جامعه، انفعال نهادهای متولی در مواجهه با مسائل امرجنسی جامعه بیش از پیش شدهاست. به گونهای که پس از گذشت چهار دهه از تحقق انقلاب اسلامی هیچ متن سیاستی کلانی در حوزه امرجنسی اعم از آموزش و تربیت جنسی، ازدواج، نقشهای جنسیتی، خانواده، اخلاق جنسی، جمعیت و الگوهای روابط جنسی با هدف مواجهه با مسائل و آسیبهای جنسی جامعه ایران طراحی و تصویب نشدهاست. به عبارت بهتر فقدان نگاه جامع و یکپارچه به امرجنسی در مطالعات و پژوهشهای ملی، خود را در عرصه سیاستگذاری و قانونگذاری نیز نشان دادهاست. در نوشتار حاضر تلاش شدهاست، ضمن تبیین مفهومی سیاست جنسی، به ارزیابی انتقادی سیاستهای جنسی جمهوری اسلامی ایران پسا انقلاب پرداختهشود.
در ادامه تلاش خواهد شد به صورت اختصار، به نقد سیاستهای جنسی در ایران پرداختهشود.
۱- غلبه رویکرد اقتصادی و سیاسی بر امرجنسی ایرانی
سیاستهای نوسازی بعد از انقلاب و در ادامه حضور جریان اصلاحات، عامل غلبه امر اقتصاد و سیاست بر امر جنسی شد، بنابراین امرجنسی بیشتر ماهیت اقتصادی و سیاسی پیدا کرد. پیامد غلبه ساختار اقتصادی/ سیاسی بر ساختار جنسی جامعه، موجب مصرفیشدن و نمایشی شدن فرهنگ جنسی شد. توضیح اینکه امرجنسی در حکم ابزاری برای کسب منافع اقتصادی شدهبود. کارکردهای اقتصادی امر جنسی بر کارکردهای اجتماعی آن غلبه پیدا کرد. از جمله پیامدهای آن گسترش تن فروشی، گران شدن خانواده و ازدواج، عدم تمایل به فرزندآوری و روابط خارج از خانواده است. از سوی دیگر مصرفی شدن امر جنسی موجب شکلگیری پدیدهای به نام «فقرجنسی» شد که نتیجه آن عبور جامعه از مرزهای هنجارهای است. از دیگر پیامدهای اقتصادی شدن فرهنگ جنسی در جامعه مدرن این است که اقتصاد و اشتغال جای خانواده را گرفتهاست، به همین دلیل جامعه و محیط بیرونی، کارکردهای جنسی و غیرجنسی خانواده را مصادره کردهاست، از همینرو تولید معنا در خانواده با اختلال روبهرو شدهاست، بنابراین فروپاشی خانواده محتمل است. سیاسیشدن فرهنگ جنسی به مثابه ابزاری برای مخالفت با سیاستهای رسمی جمهوری اسلامی ایران از دیگر پیامدهای سیاسیشدن امر جنسی است. مبتنی بر این گزاره، دولتها و غربگرایان نقش اساسی در سیاسی شدن فرهنگ جنسی داشتند. بدینصورت که دولتها با برساخت شعارهایی مانند آزادی اجتماعی و جنسی در جامعه، به دنبال تحقق اهداف سیاسی و اقتصادی خودشان بودند و از سوی دیگر غربگرایان از طریق سیاسی کردن فرهنگ جنسی، آن را به عنوان ابزاری برای مخالفت با نظام سیاسی تبدیل کردند که در این فرایند جهل سیاستگذاران و سنت گرایان تشدیدکننده این رخداد بود. به همین دلیل به جای مواجهه هوشمند با فرهنگ جنسی، عملاً به دنبال کتمان و سرکوب جنسی رفتند که زمینهای مساعد برای تحقق اهداف سیاسی غربگرایان بود.
۲- ابژگی زنان، انفعال مردان و بحران خانواده، محصول سیاست نادیده انگاشتن غریزه جنسی حاکمیت
کتمان و به رسمیت نشناختن غریزه جنسی دولتها عامل برهمخوردن نظم جنسی و اجتماعی جامعه بودهاست. بدین معنا که حاکمیت تا قبل از ازدواج غریزه جنسی افراد را در نظر نمیگیرد، به همین جهت نهادهای پاسخگو در این راستا تعریف نشدهاند. از همین رو فقدان سیاست جنسی در مواجهه با نیازهای افراد موجب شدهاست که در بعد جنسیت، خوانشی متقن متناسب با شاکله، ظرفیتها و توانمندیهای زنان و مردان صورت نگیرد. پیامد این رویکرد، ایجاد تعارض و شکاف میان حقوق جنسی و جنسیتی زنان در دوران موسوم به سازندگی، اصلاحات، عدالت و اعتدال است که زنان در هر دوره، ابژه سیاستهای محوری هر دولت قرار گرفتند. به عنوان مثال در دوره سازندگی، زنان به مثابه ابزار نهادهای توسعهگرای اقتصادی بودند و در این دوره زن، بیشتر به عنوان ابزار درآمدزایی تعریف میشد که پیامد آن افزایش فحشا در دهه ۷۰ است. همچنین سیاسیشدن زن در دوره اصلاحات و جداسازی زن از نهاد خانواده و بهره برداری از جنبشهای زنان برای اهداف سیاسی از جمله این مصادیق است. در همین راستا در وضعیت کنونی شاهد شکلگیری تعارضهای نقشی و هویتی میان زنان و مردان هستیم که نتیجه آن انفعال مردان نسبت به تحولات امر جنسی جامعه است، به این دلیل که دانشی نسبت به امر جنسی و تغییرات ناشی از آن نداشته و ندارند. افزایش تعارضات نقشی و هویتی، منجر به ایجاد بحرانهای جدی در ساختار خانواده و الگوهای ارتباطی نیز شدهاست. به عبارتی چنین فرایندی، بیانگر انفعال حاکمیت در مواجهه با مناسبات جنسی جامعه است؛ که این انفعال سیاستی در میان توده مردم و خانواده بازتولید شدهاست. از این رو بحرانهای پیشرو حاصل سیاست جنسی متعارض حاکمیت است.
۳- آسیبهای جنسی جامعه ایران محصول سرکوب غریزه جنسی
عدم گفتگو در باب امرجنسی با مردم و سرکوب و نادیده انگاشتن غریزه جنسی، منجر به پیچیدهشدن و تکثیر مسائل جنسی و انتقال آن از عرصههای رسمی به حوزههای دیگر از جمله هنر و ادبیات شدهاست. از سوی دیگر سیاست سرکوب و عدمتوجه به تحولات فرهنگ جنسی، موجب شکلگیری الگوهای روابط جنسی جدید به منظور پاسخگویی به نیازهای جنسی شدهاست که خود مولد آسیبهای جنسی دیگر است.
۴- مشکلات ساختاری، بینشی و دانشی برهمزننده نظم جنسی جامعه ایران
از جمله عوامل ساختاری مؤثر در آنارشیسم جنسی جامعه ایران میتوان به اقتصاد جنسی، کژکارکرد نهاد آموزش و پرورش، بیهویتی نهاد خانواده، تمامیتخواهی دولت پدرسالار و غلبه رویکرد روانشناختی و کلینیکالشدن فرهنگ جنسی اشاره کرد. به عنوان مثال فقدان چارچوب دانشی عامل فردی شدن و کلینیکال شدن فرهنگ جنسی است که متناسب با آن اقتصاد جنسی نیز فعال شدهاست. یکی از مسائل مهم در این فرایند این است که با آسیبهای جنسی بیشمار مواجهه پزشکی و کلینیکال شدهاست در صورتی که تحولات جنسی و جنسیتی جامعه ایران بیشتر از جنس اجتماعی است و از سنخ تحولات فردی و روانی نیست، بنابراین نمیتوان مسئله اجتماعی را با ابزار فردی و روانی مداوا کرد.
۵- تضادهای سیاستی و شناختی دولتها عامل آشفتگی جنسی جامعه ایران
در چهار دهه اخیر، تقلیل فرهنگ جنسی به مسائل زنان و خانواده و از سوی دیگر عدم توافق سیاستی در پرداخت به مسائل زن و خانواده موجب ایجاد تعارضهای رفتاری در میان کنشگران در سطح فردی و خانواگی شدهاست. به عنوان مثال، شاهد نوعی به حاشیهرانی مسائل و مشکلات زنان و تعارض سیاستهای امر جنسی در برنامههای توسعه سوم و چهارم و پنجم هستیم. بدین معنا که در گفتمان توسعه اصلاحطلبی، رویکرد توانمندسازی زنان از طریق فراهم آوردن فرصت اشتغال، آموزش برابر و اصلاح قوانین مدنی و باورهای عمومی در مورد زنان مدنظر قرار گرفتهاست، اما از سوی دیگر این گفتمان برنامه مدونی برای تحکیم خانواده ارائه نکردهاست و بعضی سیاستهای جنسیتی در این گفتمان نهاد خانواده را مورد انتقاد قرار دادهاست. از سوی دیگر، امرجنسی و خاصتاً زنان در گفتمان توسعه اصولگرا کاملاً مبهم و بیبرنامه و غیرمنسجم است. به نوعی رویکرد امرجنسی در برنامه پنجم توسعه، نوعی سیاست واکنشی و تقابلی با برنامه سوم و چهارم است. به همین دلیل به صورت ایجابی به مسئله زن و خانواده و سیاستهای امر جنسی نپرداختهاست. در واقع میتوان ادعا کرد یکی از چالشهای امر جنسی جامعه ایران در چهار دهه اخیر عدم همسویی سیاستهای امر جنسی و حتی وجود تعارضهای بنیادین در این عرصه است. ابلاغ این سیاستها در دورههای مختلف منجر به تعارض سازمانی دستگاههای اجرایی از یکسو و تعارضهای رفتاری مردم از سوی دیگر شدهاست. همچنین شکاف میان سیاستهای ابلاغی و اجرایی، عامل دیگر کژکارکردی سیاستهای جنسی است که در حوزه جمعیت و حمایت از خانواده بسیار مشهود است که خود زمینه ساز تغییرات فرهنگ جنسی جامعه ایران است.
* دکتری جامعهشناسی فرهنگی