سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: کمیتها را با میزان و اعداد اندازه میگیرند. میتوان با یک عدد میزان رضایت را اعلام کرد، اما شما چگونه کیفیت زندگی خود را اندازه میگیرید؟ اصلاً به زندگی خود از لحاظ کیفی چه نمرهای میدهید؟ درست است. کیفیت قابل اندازهگیری نیست. معیار خاصی برای شمارش وجود ندارد. مثلاً شما نمیتوانید به میزان شاد بودنتان نمره بدهید. یا سهم امیدواری را از مابقی فاکتورهای کیفیت جدا کنید.
کیفیت یعنی اعلام رضایت از زندگی. حالا سؤال این است که چه عواملی باعث میشود از زندگی احساس رضایت کنید؟
کیفیت زندگی از نگاه دو گونه آدم
معیار هر کس در رضایت از کیفیت زندگی برای خودش مشخص و قابل احترام است. یکی با داشتن پول راضی میشود و خوشحالی نسبی را به دست میآورد. شب و روز تلاش میکند برای ثروت بیشتر. معتقد است پول که بیشتر باشد آسایش و آرامش هم زیاد میشود. این آدمها سختکوش هستند و تقریباً تمام عمر مشغول کارند. آنها از اینکه تمام وقت مثل یک آدم آهنی کار کنند خوشحالند. برایشان سفر رفتن، دید و بازدید و ناهار خوردن کنار خانواده مهم نیست.
اما کسان دیگری میگویند باید به اندازه کار کرد. این افراد معتقدند کار در خدمت زندگی است نه زندگی در خدمت کار. انسان کار میکند که بتواند به خواستههایش برسد. اگر پولی که درمیآورد صرف چشیدن لذتهای دنیا نشود پس به چه دردی میخورد؟ پول دنیا را باید توی دنیا خرج کرد. این آدمها شاد زندگی میکنند. برای زندگی هدف دارند. برای کارشان هدف دارند. این آدمها دنبال تجربه کردن هستند. خوش بودن ربطی به پولداری ندارد. خیلیها را میشناسم که یک حقوق ساده میگیرند، اما کودکشان را مدام به شهر بازی میبرند. در برنامه اقتصادیشان تماشای تئاتر یا سینما را لحاظ میکنند. این آدمها برای کار و تلاش بهتر معتقدند باید قوی بود و راه قوی بودن ورزش است. اگر دقت کنید آدمهای شاد و باانگیزه دنبال ورزش میروند. برایشان مهم است که اندامشان هم مثل روح و روانشان کوک باشد. این آدمها یاد گرفتهاند از لحظه لحظه زندگیشان لذت ببرند. دنیای رنگها را دوست دارند و عاشق تنوع در انتخابند. آدمهای شاد آدمهایی هستند که میانه خوبی با منفیبانی و آیه یأس خواندن ندارند. این آدمها همیشه نیمه پر لیوان را میبینند و مطمئن هستند اتفاق دلخواهشان دیر یا زود رخ میدهد. اینها بمب انرژی مثبت هستند. وقتی کنارشان مینشینی آنقدر پرشور و حرارت از زندگی و جریاناتش تعریف میکنند که شما را به وجد میآورند و وادارتان میکنند جور دیگر به زندگی نگاه کنید. این آدمها تمام زندگی را یک شوخی جذاب میدانند و بدون اینکه به آن دلبسته عمیق شوند از بودن در تکتک ثانیههایش لذت میبرند. شکست برایشان نوید پیروزی است و از نظر آنان بعد از هر اندوهی یک روز خوش در انتظار است.
خیلیها آدمهای شاد و سرخوش را دست میاندازند. شاید حق دارند. برای بسیاری از ما آنقدر زندگی دشوار است که هر چه بیشتر میدویم کمتر به مقصد میرسیم. حالا اگر کسی را ببینیم که در هر شرایطی از زندگی راضی است متعجب میشویم. فکر میکنیم خوشی زیر دلش زده و شادیاش از سر شکمسیری یا بیتفاوتی به همه چیز است. در حالی که شاد بودن یک هنر است.
آدمهای شاد و امیدوار اینطوریاند
یک هنر متعالی که به نظرم باید همه برای به دست آوردنش تلاش کنیم شاد زیستن است. شادی توأم با امید زندگی میسازد، انگیزه میآورد و تحمل دشواریها را آسانتر میکند. تصور کنید در یک شرایط سخت گیر کردهاید. بعد از یک زلزله نسبتاً شدید به پارک پناه آوردهاید و قرار است شب را برای امنیت بیشتر آنجا سر کنید. شما حسابی ترسیدهاید. از فرق سر تا نوک انگشتانتان از ترس و اضطراب به رعشه افتاده است. از پسلرزهها میترسید و چشمتان ترسیده و تا تکانی حس میکنید میگذارید به حساب لرزیدن زمین. حالا در آن شرایط دشوار عدهای کنارتان هستند. یکی مدام غر میزند. منتظر فرشته مرگ است که بر سر همه نازل شود و پیش از رفتنش مرثیه هجران میخواند. یکی هم داغ دلش تازه میشود و، چون خود را در معرض رفتن میداند به زمین و زمان فحش میدهد و آنقدر حرف میزند تا ثابت کند در زلزله هم دستهایی پشت پرده در کار است. اما میان آن شلوغیها یکی هست که آرام است. لبخند از روی لبش محو نمیشود. درست مثل فرشتهها، تو را به آرامش دعوت میکند و میخواهد که ذکر بگویی. اگر لازم باشد برای خنداندنت جوک هم میگوید. حواست را از زلزله پرت میکند و امید در کلام و نگاهش موج میزند. شما دلتان میخواهد کنار کدام یک از این آدمها بنشینی؟ معلوم است. همه همنشین مثبتاندیش را دوست دارند. زنها دوست دارند با کسانی دوست باشند که هر روز آنها را پرانگیزهتر کند. زنها دوست دارند دوستشان همیشه آراسته باشد و به جز امور خانهداری و تربیت فرزند دنبال خوب شدن حال خودش باشد؛ آنهایی که برای خود ارزش قائل میشوند. کلاسهای مختلف میروند و روح هنر را در درونشان زنده نگه میدارند. همانهایی که سن برایشان یک شوخی است و محدودیتی برای رسیدن به آرزوهایشان ندارند. همانهایی که پیش از مادر و همسر بودن یک انسانند و برای خودشان ارزش و احترام قائلند. مهربانند، اما گاهی برای دل خودشان وقت میگذارند. نجیبند، اما گاهی قرارهای دوستانه میگذارند. گاهی به خرید میروند و برای خودشان هدیه میخرند. این زنها سمبل شادی هستند و دیدارشان حال آدم را جا میآورد و به زندگی امیدوار میکند. این زنها بلدند حال شریک زندگیشان را خوب کنند. بلدند به جای خرید لباس مارکدار و گرانقیمت لباسهای زیبا، اما متنوع بخرند. زندگی این آدمها بر مدار شادی میچرخد. اگر کنارت بنشینند هزار و یک دلیل برای لذت بردن از زندگی دارند. این آدمها بلدند از شادیهای کوچک لذت ببرند. یک لیوان چای کنار یک دوست را به خاطر میسپارند. هدیه گرفتن یک شاخه گل آنقدر خوشحالشان میکند که گویی هدیهای گرانبها گرفتهاند. این آدمها وقتی یک لباس یا کفش نو میخرند با آن خوشحالند. قیمت برایشان مهم نیست، ولی از دیدن خودشان در آیینه لذت میبرند. نگاه این آدمها همیشه به بالاست. اغلب بلندپروازند و آرزوهای زیادی در سر دارند. آدمهای شاد کودک درون زنده دارند و پا به پای بچهها شادی میکنند و از هیجان لذت میبرند. آدمهای شاد در روز آفتابی حمام آفتاب میگیرند، روز بارانی غذای گرم روی اجاق میگذارند و روز برفی کنار بچههایشان گلولههای برفی پرتاب میکنند و سپس به یک فنجان چای پناه میبرند. برای این آدمها مهمانی دادن لذتبخش است. مهمانی رفتن حالشان را خوب میکند. سفر برایشان یک هدیه جذاب است. آدمهای شاد انرژی عجیبی از خودشان ساطع میکنند. کنارشان که باشی ناخودآگاه دلت میخواهد مثل آنها شوی و یک بار هم شده دنیای بیاندوه آنها را تجربه کنی. این آدمها اندوه و غم و بیماری را پذیرفتهاند و به خوبی آنها را پشت سر میگذارند. جالب است که آدمهای مؤمن اغلب شادتر از دیگرانند، زیرا کنار همه انرژیهای مثبت درونشان نیروی امید و اتکا به خداوند دلشان را قرص میکند و شادیشان را افزون. اینها ذکر که میگویند شاد میشوند. آدمهای شاد اندوه و سختی را جار نمیزنند.
اغلبشان با تو در شادیها شریکند، اما اگر رنجی بر آنان وارد شد بیصدا از آن عبور میکنند و دلشان نمیخواهد دیگران را درگیر کنند. این آدمها اگر کارشان به تخت بیمارستان افتاد، دوست ندارند کسی به ملاقاتشان برود و آنها را در حوزه ضعف و ناتوانی ببیند. این دسته از آدمها توان و جرأت بیشتری برای رویارویی با خطر دارند. همیشه دنبال بهترینها هستند. خندهشان بهترین کیفیت را دارد و نگاهشان همیشه پرامید است. آنها اغلب شادند مگر آنکه برای اندوه یا دلگیر شدن بهانهای موجه بیابند.
این موهبت ناب الهی را فرابگیریم
شادی یک موهبت ناب الهی است. میتوان برای به دست آوردنش تلاش کرد و برای داشتن روحیه مثبت علم و مهارتش را فراگرفت. این روزها که زندگیهایمان ماشینی شده و همه با شتاب در حال دویدن برای عقب نماندن از سرعت تکنولوژی هستند، انسانها وقت کمتری برای رویارویی با خودشان دارند. کمتر فرصت میکنند با روح خود خلوت کنند و آنرا پیرایش نمایند. ذهن ما مثل یک سبد پر از زغال است که هر شب پر از دوده میشود. اگر هر روز آن را از گردهای سیاه پاک نکنیم لایه میبندند و آن وقت روحمان که جرم گرفت زدودنش به این آسانیها نیست. اگر دودهها را به حال خود رها کنیم بعد از مدتی ناامیدی دامنمان را میگیرد و انرژیهای منفی افسردهمان میکند. برای رهایی از این احساسهای بد که هر روز در زندگی شخصی و اجتماعی با آن روبهرو هستیم لازم است کیفیت ذهن خود را بالا ببریم. حالا که ناگزیر از تحمل و مقابله با بسیاری از مشکلات هستیم پس باید روحمان را تقویت و ذهنمان را برای هر حالت خوب و بدی آماده کنیم.
در زندگی شلوغ شهری لازم است گاهی بگذاریم ذهنمان هوایی بخورد. دیدهاید دانشآموزان وقتی کمانرژی میشوند موتور محرک جایزه کارساز میشود و آنها را دوباره به تلاش وامیدارد؟ شما نیز به روح خود جایزه بدهید. گاهی برای خودتان هدیه بخرید، گاهی سفر بروید و گاهی اصلاً کاری نکنید. بگذارید جریان آرام زندگی شما را با خود پیش ببرد.
با وجود همه این، اما و اگرها حالا سؤال این است که آیا شما خود را یک انسان شاد میدانید؟ آیا حاضرید کیفیت رندگی خود را شجاعانه نقد کرده و به چالش بکشید؟ حاضرید نواقص را رفع و نقاط قوت آن را قویتر کنید؟
برگردیم به موضوع کیفیت در زندگی و بحث آخر. یادتان باشد کیفیت کنونی زندگی ما تأثیر مستقیم در آینده ما و اطرافیانمان دارد. خیلی پیچیده نیست. اگر شما گندم بکارید گندم درو میکنید و اگر جو بکارید جو درو میکنید. این خلاصه همه آن حرفی است که میخواهیم بگوییم. اگر میخواهیم زندگی خوب و ایدهآلی برای فرزندانمان رقم بزنیم، اگر به عنوان، ولی کودک سعی داریم آینده درخشانی برایش رقم بزنیم لازم است از حالا کیفیت زندگی خودمان و او را کنترل کنیم. لازم است بعضی واژههای نمیشود و اگر و شاید را از قاموس زندگی پاک کنیم. شاید لازم باشد در تمام ارزشها و اهداف خود بازنگری کرده و یک بار دیگر آنها را از ذهنمان پیاده کنیم.