سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: نمایش «بوقلمون» به نویسندگی و کارگردانی خیرالله تقیانیپور اثر برگزیده سیوسومین جشنواره تئاتر فجر، اکنون برای سومین بار روی صحنه رفته است. نمایشی که موفق به کسب تندیس بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر زن، بهترین نویسندگی، بهترین موسیقی فجر شد و همچنین لوحِ تقدیر بازیگر مرد و طراحی لباس را نصیب خود کرد. این بار کارگردان این اثر تغییراتی در بازیگران و نیز تغییرات کوچکی در خود نمایش انجام داده است. اجرای این نمایشِ ایرانی کمدی انتقادی اجتماعی ۲۵ آذرماه کلید خورده و تا ۲۵ دیماه، هر شب ساعت ۱۹:۳۰ در سالنِ استاد سمندریانِ تماشاخانه ایرانشهر میزبان علاقهمندان است. در حاشیه اجرای نمایش «بوقلمون» در تماشاخانه ایرانشهر با خیرالله تقیانیپور به گفتگو نشستیم و از کارهایش، نگاهش به هنر نمایش در ایران و چالشهای این حوزه شنیدیم.
برای شروع برویم سراغ گونههای کار شما و اینکه چرا در بازار داغ نمایشهای خارجی یا با تم خارجی، نمایشهای ایرانی را انتخاب کردهاید؟
من کارهای متنوع در موضوعات و ژانرهای گوناگون ارائه دادهام. نمایشِ «روی ریل جنگ» که چندی پیش به اجرا بردم نمایشی رئال بود. نمایش «برگشتن» که نویسندگیاش را به عهده داشتم گونهای از نمایش بود که با شیوه کمینهگرایی واقعیات اجتماعی شهری را به نمایش میگذاشت، منتها در این میان علاقه خاصی به نمایش ایرانی دارم.
متأسفانه برای ما همیشه مرغ همسایه غاز بوده؛ ما داشتهها، الگوها، کهنالگوها و ادبیاتی داریم که نمیخواهیم به آن رجوع کنیم و اگر هم به آنها مراجعه میکنیم به بدترین نحوِ ممکن این کار را انجام میدهیم. اصلاً ما چه در بحثِ فرهنگ چه در بحثِ صنعت، وطنیسازی بدی داریم. برای مثال به خودروهایی که تولید میکنیم نگاه کنید؛ بعضاً اگر خودروهایی که تولید میکنیم خوب هم باشد باز برای ماشینهای قراضه دست دومِ خارجی بهبه و چهچه میکنیم. ما ادبیاتی بسیار غنی داریم ولی متأسفانه آنطور که باید و شاید طبق اصول از آن استفاده نمیکنیم، یا خیلی بدوی از طرفِ دیگر بام میافتیم و خیلی موضعی به آن نگاه میکنیم. من منکر آن نیستم که برخی از این سنتها و آیینها صرفاً با موضعی نگاه کردن حفظ نمیشوند، اما در کنارش باید احیا هم بشوند؛ همانطور که در غرب این دستورالعمل را پیاده کردهاند. هنوز که هنوز است میبینید که مکبث، آثار فاخر شکسپیر، هملت و... در صحنههای سرتاسر دنیا به اجرا میرود، اما کاملاً بهروز و همگام با معضلات کنونی جامعهاش حرف زمانه خودش را میزند.
یک نویسنده و کارگردان چه زمانی نیاز به تولید یک محتوا را در خود احساس میکند؟ آیا شما با توجه به شرایط موجود در جامعه تصمیم به نوشتن و اجرای «بوقلمون» گرفتید؟
همیشه تا بوده تاریخ تکرار شده و در برهههای مختلفِ تاریخی شاهد وقایعی هستیم که پیش از آن نیز بارها تکرار شدهاند. ما اگر به تاریخمان رجوع کنیم میبینیم که حتی در زمانِ ناصری هم این اتفاقها افتاده است؛ گویی که گرسنگی و قحطی و معیشت بدِ مردم در تمام دورهها وجود داشته، یا همیشه انسانهای فاسدی در کنار مردم زندگی میکردهاند که اجازه نمیدادهاند مردم آنطور که باید و شاید طعم خوشی را بچشند و آنان حق مردم را ضایع میکردهاند. همچنین ما بوقلمونصفتیهایی را میبینیم که بعضاً در جامعه رخ میدهد. آدمها با یک حرفها و شعارهایی میآیند قدرت را به دستشان میگیرند و وقتی قدرت به دستشان میافتد یادشان میرود چه حرفهایی زدهاند و چهره عوض میکنند؛ و این اثر روایت بوقلمونصفتی آدمهایی است که دائماً به نفع خودشان رنگ عوض میکنند.
همیشه شنیدهایم حرفی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند پس چه بهتر که ما بتوانیم از مشکلاتِ فرهنگِ خودمان در بستر ایرانی حرف بزنیم. عاملِ دیگری که سبب شد به نوشتن اینگونه نمایشها روی بیاورم تحقیقات و پژوهشهایی بود که طی دورهای در موردِ آیینها و مناسک ایرانی انجام میدادم. برای مثال: یک برههای در تعزیه که تحقیق میکردم در نمایش «تعبیر یک رؤیا» از آن استفاده کردم. یک زمانی هم روی بازیهای قومی محلی تحقیق میکردم که از این تحقیق در نمایش طروپ طرپ استفاده کردم. همچنین در این نمایش روی زرهپوشی نیز تحقیق کردم. اما در این میان آیینهای زورخانهای برای من یک جور آیین و مسلک بود که فکر میکردم با توجه به هیئتی که دارد کار زیادی روی آن انجام نشده است. چندی پیش مقالهای را که نوشته بودم به یکی از اساتید ارائه دادم تا در بولتنِ جشنوارهای قرارش دهد. این استاد به من گفت تو که توانایی دراماتیزه کردن مقاله را داری چرا تبدیل به نمایشنامهاش نمیکنی؟ همین جرقهای شد برای تبدیل کردن مقالهام به نمایشنامه. در این داستان ما یک هشتضلعی داریم (گودِ زورخانه) که بیشباهت به صحنه نمایش نیست و در آن آیینها، فرمها و اتفاقاتی رقم میخورد که هرکدام قصه خاصِ خودش را دارد و دقیقاً شبیه یک نمایش است. این ویژگی که داستان از لحاظِ فرمی داشت، من را خیلی قلقلک داد تا به سمت دراماتیزه کردنش بروم.
انتخاب تنها یک بازیگر زن در کنار تعدادِ زیادی بازیگرِ مرد دلیل خاصی داشت؟
من باید نشان میدادم زنی در پوشش غریبهای به شهر آمده و پشت همه حریفان و هرکسی که ادعایی داشته را به خاک مالیده، پس این زن باید برجسته میشد. اگر از چند بازیگر زنِ دیگر استفاده میکردم آنطور که باید و شاید قهرمانِ داستان دیده نمیشد. تعمداً من تمام مردم شهر را مرد انتخاب کردم تا این یک زن بهخوبی دیده شود.
با توجه به بیمهری که به این شاخه نمایشی میشود و تجربهای که شما در این شاخه نمایشی دارید آیا به فکر احیا کردنش و تدریس این شاخه به جوانان افتادهاید؟
ما در سالهای گذشته تعداد واحدهای بیشتری در رابطه با نمایش ایرانی در دانشگاهها داشتیم که تدریس میشد ولی در حالِ حاضر بسیار تقلیل یافته. من منکر آن نیستم که در این زمینه باید از غرب مدام یاد بگیریم، اما الگو نگیریم. اما متأسفانه الگوهای نمایشی ما اکثراً از غرب نشئت میگیرد. اساتیدی را میبینیم که با تمام احترامی که به همه آنها دارم در خارج از کشور تحصیل میکنند و مدرک میگیرند و بعد از بازگشت همان الگوی غربی را به دانشجوهایشان تدریس و منتقل میکنند. خوب است که ما با فرمها و سبکهای مختلف آشنا باشیم، نگاه حرفهای به تئاتر و همچنین تحصیلات آکادمیک داشته باشیم، اما نیمنگاهی هم به الگوهای خودمان لازم است. خود من در این زمینه هنوز احساس میکنم که باید حالا حالاها تجربه کسب کنم و شاگردی کنم و تا زمانی که حداقل موهایم سفید نشده به فکر تدریس کردن نیستم.
در یکی از مصاحبههایی که در سال ۹۴ داشتید گفته بودید الان حکمِ یک سرباز خسته را دارید که دیگر گلولههایش تمام شده و نیاز به حمایت دارد. بعد از گذشت چندین سال مهمات دریافت کردید یا خیر؟
متأسفانه هنوز بر همین منوال است، با این تفاوت که در حالِ حاضر ما به جنگیدن با دست خالی روی صحنه رو آوردهایم. الان من گلولههایم تمام شده و به قول یکی از دوستان پشتِ خاکریز تئاتر دارم نعره میزنم. ما واقعاً دیگر فشنگ نداریم.
شما نگاه کنید سالبهسال تورم در حال افزایش است و به همان اندازه سالبهسال بودجه ما هم برای تئاتر در حالِ کاهش است. خیلی اسفناک است که بودجه تئاتر ما که ادعای داشتنِ غنیترین فرهنگ دنیا را میکنیم آنقدر کم است. اصلاً مثال یک شوخی است و مدیران ما با این بودجه کم عملاً کاری از دستشان برنمیآید. ما اصلاً دوست داریم افراط و تفریط کنیم، یک برههای یک مدیری سر کار میآید و برای خودش یکسری قرارداد میگذارد. ایدههایش خوب است ولی همینطور از روی هوا و بلافاصله آن طرح نابود میشود و بعد از آن فشاری است که هنرمند متحمل میشود. در حالِ حاضر یک هنرمند هم از لحاظ معیشتی هم از لحاظِ اجتماعی فشارِ زیادی را تحمل میکند. در حال حاضر چیزی حدود ۲۰۰۰ هنرمند بیکار فقط در تهران وجود دارد! میتوانید آمار دقیقش را از خانه هنرمندان جویا شوید. رسماً اکثر هنرمندان ما شغلی ندارند تا از آن کسب درآمد داشته باشند و بعد مالیاتش را بپردازند. مثلاً اگر تنها حیطه تئاتر را در نظر بگیریم یک کارگردانِ بدون تهیهکننده که خود تهیهکنندگی کارش را به عهده دارد باید خیلی خوشاقبال باشد که بعد از ارائه یک کار نمایشی به قدری فروش داشته باشد که حداقل مخارج کارش دربیاید. در بسیاری مواقع نه تنها ما شاهد سود نیستیم بلکه یک کار هزینههای خودش را هم نمیتواند دربیاورد. فشار خیلی زیاد است و ما هم نمیتوانیم دائماً به یکدیگر فحش بدهیم؛ چون مشکل از جای دیگری است؛ چراکه دولتمردان ما تئاتر را نمیفهمند. مردم بهتر این ضربالمثل را میدانند که اگر میخواهید یک کار خیر کنید دانهای بکارید و اگر میخواهید کار خیر را بر خودتان تمام کنید انسان بسازید و تئاتر انسانساز است. تمام دنیا در حال حاضر دارند روی مقوله تئاتر به طور حرفهای کار میکنند. از تئاتر به عنوان یک درمان حتمی که تئاتردرمانی است استفاده میکنند و روی رفتار زندانیهایشان، روی بیماران روحیشان با تئاتر کار میکنند، ولی متأسفانه اینجا تئاتر به گوشهای سوق داده شده است. در مدارس ما هم تئاتر بهکل فراموش شده است.
با توجه به اهمیت و ضرورت اجتماعی هنر تئاتر برای کودکان و نوجوانان، آیا شما اجرای ویژهای برای این گروه سنی ندارید؟
متأسفانه زمان اجراهای تماشاخانههای ما بعدازظهرها است و اگر گروههای تئاتری بخواهند اجرایی برای دانشآموزان داشته باشند باید حضوری به مدارس مراجعه کنند. درحالیکه ما میبینیم برای هر اردوی دانشآموزی، مدارس راحتترین مکان یعنی سینما را برای اوقات فراغت دانشآموزان انتخاب میکنند. آیا تا به حال آموزش و پرورش با تماشاخانهای هماهنگی لازم را انجام داده است تا برای مثال دانشآموزان فلان نمایش را ببینند؟ چه بهتر که تماشاخانههای ما صبحهای خود را به تئاترهایی که برای این گروه سنی هم مناسب است اختصاص دهند و در کنارش آموزش و پرورش و مدارس هم گامی در جهت آشنایی دانشآموزان با هنر نمایش بردارند. من به سهم خودم وظیفهام را در قبالِ هنر نمایش بهویژه زنده نگهداشتن نمایشهایی با فرهنگ خالص ایرانی انجام دادهام باقی رسالت آموزش و پرورش است.
اگر بخواهید مسئولان فرهنگی را مخاطب قرار بدهید چه میگویید؟
همواره در هر برهه تاریخی دولتمردانی که یکی از وظایفشان حمایت از تئاتر بوده، دولتمردانی که از بیتالمال حقوق میگیرند تا از تئاتر حمایت کنند، متأسفانه حامی تئاتر نبودهاند. کسانی که در مجلس هستند رأی آوردهاند نه فقط برای پرداختن به مسائلی خاص، بلکه برای خدمت به فرهنگ و هنر هم باید تلاش کنند، اما آنها نیز تئاتر را نادیده میگیرند. ما همیشه تنها دلخوشیمان مردم و مخاطبان تئاتر بوده است. ترجیح میدهم روی سخنم با مردم باشد. از مردم صمیمانه میخواهم که تئاتر را تنها نگذارند. پیکره نحیف تئاتر رو به موت است. مردم میتوانند این قلب تئاتر را که ضعیف و آرامآرام در حال زدن و نزدیک ایستادن است با استقبالشان دوباره احیا کنند.