سرویس تاریخ جوان آنلاین: روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز انتخاب سپهبد سابق حاجیعلی رزمآرا به نخستوزیری است. هم از این روی و در بازشناخت زمینههای این رویداد سیاسی، مقالی که پیش رو دارید را به شما تقدیم میکنیم. امید آنکه تاریخپژوهان و علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
فضای سیاسی و اجتماعی کشور درآستانه صدارت رزمآرا
در ماههای آخر سال ۱۳۲۸، درکشور حوادث مهمی روی داد، به نحوی که میتوان این حوادث را مبنای مهمی برای رویدادهای سالهای بعد دانست. به عبارت دیگر، تاریخ سیاسی کشور وارد مرحله حساس شد که حوادث بعدی، از جمله مبارزات ملی شدن صنعت نفت را شتاب خاصی بخشید. در این سال، انتخابات مجلس شانزدهم برگزار شد و به علت تقلب گستردهای که در اغلب حوزهها، بخصوص در سطح حوزه تهران روی داد، مبارزات مردمی وارد مرحلهای دیگر شد. احزاب و دستجات مردمی و ملی به سرعت تشکیل شد و سازمان یافتند. برخی احزاب و گروهها که از قبل تأسیس شده بودند، سازماندهی خود را تحکیم بخشیده و حضور فعالتری را در عرصه سیاسی نشان دادند. دربار هنوز از آن قدرت و سلطه رضاخانی برخوردار نبود، مطبوعات مردمی بهتدریج از کنایهگویی و ابهامگویی به صراحت لهجه رو آوردند و لبه تیز انتقادهای خود را متوجه رکن دوم ارتشـ مسبب اصلی تقلب در انتخابات مجلس شانزدهم و مسئوول آشفته کردن اوضاع سیاسی کشورـ نمودند. در نتیجه این اوضاع نابسامان، تقابل شدیدی بین نیروهای سیاسی مردمی از یک طرف و نیروهای طرفدار دربار از طرف دیگر در گرفت و سرانجام با قتل عبدالحسین هژیر، وزیر دربار و عامل اصلی تقلب، به دست سید حسن امامیـ از اعضای جمعیت فدائیان اسلامـ انتخابات تهران تجدید شد و نمایندگان جبهه ملی به مجلس راه یافتند و به این ترتیب، در این اوضاع نابسامان سیاسی، آرایش سیاسی جدید کشور به طور موقت به نفع نیروهای مردمی شکل گرفت.
اگر چه این تحولات از بعد مردمی، مثبت ارزیابی شده و در نوع خود، پیشرفتی محسوب میشدند، اما از دیدگاه قدرتهای بیگانه و مداخلهگری هم، چون انگلستان و ایالاتمتحده، تحولی منفی ارزیابی میشد. از دیدگاه آنان، سیر تحولات در ایران به گونهای بود که کنترل آن از دست نیروهای وابسته به آنان خارج شده و کشور بتدریج در حال سقوط به دامان کمونیسم بود. آنها نقش نیروهای کمونیستی را در کشور نقشی چشمگیر توصیف کرده و آن را خطرناک برآورد مینمودند. از سوی دیگر، از نظر دربار هم اوضاع بحرانی تلقی میشد و قدرت شاه به طور جدی مورد چالش بود؛ البته برای آنها تفاوتی نداشت که قدرت به دست نیروهای مردمی بیفتد یا حزبتوده، بلکه مهم این بود که قدرت دربار در حال کاهش یافتن بود و با این ارزیابی شاید اغراقآمیز، اوضاع سیاسی کشور، بحرانی توصیف میشد.
شرایط اقتصادی کشور، محمل بیم امریکا و انگلیس
به لحاظ داخلیـ بخصوص از حیث اقتصادیـ اجتماعی، هم اوضاع مملکت نابسامان و به هم ریخته بود. فساد اداری و مالی گسترده در سطح کشور، زندگی و رفاه مردم را به مخاطره افکنده، روند فقر را تشدید کرده بود. مجموعه این اوضاع و احوال که به طور عمده در اثر مداخله دولتهای بیگانه به وجود مداخله دولتهای بیگانه به وجود آمده بود، ثبات کشور را در معرض خطر قرار داده بود و در این شرایط، شایستگی شاه در اداره کشور و مبارزه با فساد اداری و سیاسی و انجام اصلاحات ساختاری زیر سؤال رفته بود. این شکنندگی مشروعیت، سبب شد که شاه در بهمن سال ۱۳۲۸ به ایالاتمتحده سفر کند تا به «هری ترومن»، رئیسجمهور آن کشور اطمینان دهد که اوضاع را سر و سامان خواهد داد و از این رهگذر، پشتیبانی وی را به دست آورد. مقارن سفر شاه به واشنگتن، «جورج مکگی»، معاون جدید وزارتخارجه، برای بررسی شرایط کشور به تهران آمد. در واقع، مسافرت وی به دنبال گزارشهایی بود که از اوضاع و خیم اقتصادیـ اجتماعی و سیاسی کشور به وزارت امورخارجه امریکا ارسال شده بود. مکگی که خود یک شخصیت نفتی محسوب میشد و با کمپانی «تگزاس اویل» در ارتباط بود، امید داشت که بتواند مشکلات ناشی از رفتار شرکت نفت ایران و انگلیس را بهبود بخشید. به بیان او، چانهزنی با شرکت نفت و سفارت انگلیس را بهبود بخشد. به بیان او، چانهزنی با شرکت نفت و سفارت انگلیس در شرایط کنونی، نوعی جهاد تلقی میشد. به هر ترتیب، مکگی در اوایل مارسـ اسفندـ طی گزارشی به وزیر خارجه و رئیسجمهور، اوضاع ایران را وخیم توصیف کرد. در اوایل آوریل ۱۹۵۰/ فروردین ۱۳۲۹ نیز رئیس ستاد ارتش امریکا در سفر مشابهی به تهران، هشدار داد که ممکن است ایران به «چین دوم» تبدیل شود. همچنین، کادر سیاسی وزارت امورخارجه که در مورد ایران فعالیت داشتند، به طور محرمانه از ضعف شاه انتقاد کردند و خواستار تحت فشار قرار دادن وی برای بر سر کار آوردن یک دولت مقتدر شدند. به هر ترتیب، همه این مسائل دست به دست هم داد تا مسئله حضور یک شخصیت مقتدر برای کنترل اوضاع ضرورت یابد و رزمآرا به عنوان یک کاندیدای مؤثر مطرح شود.
توافق امریکا و انگلستان بر سر رزمآرا
سرانجام، ماجراجوییهای سیاسی رزمآرا، و تلاش وی در جهت جلب دوستی سفارتین انگلیس و امریکا در کنفرانس لندن به بار نشست. در اواخر خرداد ۱۳۲۹، کنفرانسی در لندن مرکب از وزرای خارجه انگلیس، امریکا و فرانسه با هدف مقابله با توسعه نفوذ کمونیسم و بررسی جنگ کره برگزار شد و در حاشیه این کنفرانس، «ارنست بوین»ـ وزیر امورخارجه انگلیسـ و «دین آچسن»ـ وزیر امورخارجه ایالاتمتحدهـ در مورد ایران به مذاکره پرداختند و بوین، با طرح اوضاع و خیم اقتصادی و اجتماعی ایران، خطر کمونیسم و به قدرت رسیدن حزبتوده را گوشزد نمود. هم چنین، وی مسئله نفت را مطرح کرده و متذکر میشود که برای سامان بخشیدن به این اوضاع، نیاز به مردی مقتدر احساس میشود که بتواند بر این وضعیت دشوار فائق آید. به نظر بوین «رزمآرا» مرد این میدان بود. در آن زمان، امریکاییها گرفتار مسائل مربوط به جنگ کره بودند. در واقع به محض این که نیروهای کره شمالی از مدار ۳۸ درجه گذشتند، امریکاییها خطر را جدی تلقی کردند. به همین خاطر، اوضاع ایران را درک نموده و با نظر دولتمردان انگلیس کنار آمدند. به این ترتیب، سیاست خارجی این دو کشور در مورد ایران به مراتب پیچیدهتر شد. در حالی که ایالاتمتحده نگران گسترش کمونیسم بود، بریتانیا عمدتاً نگران منافع نفتیاش در ایران بود. در این سال (۱۹۵۰)، شرکت نفت ایران و انگلیس ۹۳ میلیون دلار از عملیات نفتیاش در ایران سود برده بود. در حالی که بریتانیا بابت مالیات بر واردات نفت شرکت نفت مزبور، ۱۴۲ میلیون دلار مالیات بردرآمد نصیبش شده بود؛ اما واقعیتی که به سیاست این کشور در این زمان در قبال ایران جهت میداد، کسری سالانه بودجه معادل یک میلیارد دلاری بود و سیاستمداران بریتانیا تلاش میکردند این کسری را که عمدتاً ناشی از پیامدهای جنگ جهانیدوم بود، جبرانکنند؛ بنابراین، عملیات شرکت نفت در ایران برایش حیاتی مینمود. از طرف دیگر، بریتانیا در جریان تصفیه امپراتوری استعماریاش بود و ملی شدن صنعت نفت ایران ضربه سنگینی به حیثیت رو به افولش میدید.

از سوی دیگر، خطر گسترش کمونیسم برای ایالاتمتحده بسیار جدی و غیرقابل تحمل مینمود. سیاستمداران امریکایی با درک این تهدید جدی به یک باره تمام توجه خود را معطوف ایران کردند. از دیدگاه آنها استالین به هیچ قاعده، قانون و منطقی پایبند نبود و ایران به راحتی، هم، چون چین و کره شمالی میتوانست از دست برود. این توجه جدی ایالاتمتحده باعث شد که در ماه می ۱۹۵۰/ خرداد ۱۳۲۹، معاهده دو جانبه کمک دفاعی بین ایران و آن کشور امضا شود. مطابق این معاهده، پرداخت میانگین سالانه ۲۳ میلیون دلار کمک نظامی به ایران تا سال ۱۹۵۶ م پیشبینی شد. در ماه اکتبر، وام ۲۵ میلیون دلاری بانک صادرات و واردات به ایران تصویب شد (عملاً هیچگاه پرداخت نشد.) برنامه کمکهای اصل چهار دکتر ین ترومن در مورد ایران هم پیگیری شد. این کشور هم چنین، از تقاضای وام ۱۰ میلیون دلاری ایران از بانک جهانی نیز حمایت نمود و برای در دست گرفتن ابتکار عمل، هنری گریدی، سفیر سابق خود در یونان را به تهران گسیل نمود.
مجموعه این اقدامات نشان میداد ایالاتمتحده بشدت نگران گسترش کمونیسم در منطقه خاورمیانه و از دست رفتن ایران بود. اگر چه این کشور به مانند بریتانیا، منافع فراوانی در این زمان نداشت، اما در کشورهای منطقه، بخصوص عربستانسعودی، سرمایهگذاریهای نفتی فراوانی صورت داده بود. با این حال، از آن جا که در مقایسه با بریتانیا تجربهای چندان قوی در سیاست خاورمیانه نداشتند، در مورد ایران تسلیم نظر انگلیسیها شدند و بدین ترتیب، رزمآرا به عنوان کسی که میتوانست نگرانیهای دو کشور را رفع کند، نامزد کسب قدرت در ایران شد. در این ارتباط او دو وظیفه داشت: ۱. جلوگیری از گسترش نفوذ کمونیسم در ایران ۲. حل و فصل مشکلات مربوط به شرکت نفت ایران و انگلیس. به دنبال این توافق، دو کشور تبلیغات شدیدی را برای روی کار آمدن رزمآرا آغاز کردند، «نیویورک تایمز» در گزارش مربوط به ایران، رزمآرا را انتخاب شایستهای تلقی نمود و به تمجید از شخصیت وی پرداخت: «اگر در نتیجه حوادث کره جنگی واقعی درگیرد، رزمآرا نقش حیاتی و مهمی عهدهدار خواهد بود ... اگر اوضاع، قرین وخامت شده و جنگی قطعی وقوع یابد، ژنرال رزمآرا و ارتش او ... میتوانند اقلاً برای مدتی، جلوی پیشرفت به طرف جنوب ایران را سد کنند. اگر جلوی روسیه در کره گرفته شود و شوروی بخواهد از حزب توده بدون روشن شدن آتش جنگ بینالمللی برای ایجاد قیام مسلح استفاده کند، مأموریت رزمآرا مهمتر و حیاتیتر خواهد بود ... اگر اوضاع ایجاب کند، رزمآرا لایق آن است که برای جلوگیری از متلاشی شدن و تجزیه ایران، حکومت دیکتاتوری برقرار کند».
نگاه نیروهای ملی به رزمآرا
با این وجود، در نظر آزادیخواهان و میهنپرستان آن روزگار شکی باقی نمانده بود که رزمآرا، دست نشانده امریکا و انگلیس است. از زمان انتخابات مجلس شانزدهم و تقلبات آن، دیگر هیچ کس در رویه دیکتاتوری رزمآرا شکی نداشت. از این رو، انتخاب غیر مترقبه رزمآرا تعجبآور نبود. البته مطبوعات مستقل آن روز مانند باخترامروز، شاهد و... رویه دیکتاتوری او را مدام متذکر میشدند. در جریان ورود جنازه رضاشاه به کشور، دکتر بقایی در روزنامه «صفیر» که به جای شاهد منتشر میشد، خطاب به رزمآرا نوشت: «اجازه نمیدهیم تجلیل از جنازه شاه فقید را وسیلهای برای دیکتاتوری قرار دهند ... برای ما دیکتاتوری فرقی نمیکند. ما با هر نوع دیکتاتوری مخالف هستیم، خواه اسمش قیصر باشد، خواه کرامول، خواه استالین، خواه هیتلر، خواه موسولینی، خواه فرانکو، خواه خیمهشببازیهای خودمانی».
مصدق در مواجهه با رزمآرا
دکتر مصدق نیز که به همراه هفت عضو دیگر جبهه ملی، پس از مبارزات و تلاشهای فراوان آزادیخواهان برای تجدید انتخابات تهران، به مجلس راه یافته بود، لبه تیز انتقادات خویش را متوجه رزمآرا نمود:
«دستگاه دیگر منتفذ در مجلس، ارکان حرب است... بنده نمیخواهم بگویم در این مجلس اشخاصی هستند که با نظر ارکان حرب کل انتخاب شدهاند و در این مجلس هستند که از نظریه ارکان حرب کل تبعیت میکنند. بنده عرض میکنم ارکان حرب کل حق ندارد در انتخابات تهران دخالت بکند، ولی ارکان حرب کل در انتخابات تهران دخالت کرد ... اصلاح قانون انتخابات سبب میشود که نمایندگان بدانند انتخاب آنها در دوره بعد، منوط به رضایت ملت است. اصلاح قانون مطبوعات سبب میشود که جراید، وزرای خائن و دزدان را معرفی کنند و قبل از محاکمه، روزنامه را توقیف و مدیر آن را زندانی نکنند... خطر حکومت دیکتاتوری در درجه اول، متوجه مقام سلطنت است. ما با حکومت دیکتاتوری و هر حکومتی که خلاف افکار عمومی و آزادی تشکیل بشود، مخالفیم و هرگز راضی نمیشویم که در رأس این دولت، کسی واقع شود که قسمت بزرگی از بدبختیهای مملکت، نتیجه دخالت او در سیاست است...».
در روزنامه «باخترامروز» هم که در آن روزها، ارگان جبهه ملی محسوب میشد، دکتر حسین فاطمیـ مدیر آنـ همگام با دیگر آزادیخواهان، رزمآرا را عامل امریکا و انگلیس تلقی میکرد و با سرمقالههای تند خود به جنگ وی میرفت: «فلسفه ظهور دیکتاتورها همیشه حفظ منافع خارجی است. ترس از کمونیسم برای امریکا و نگهداری اراضی نفتخیز خوزستان... برای انگلیسیها ... اگر قرارداد ۱۹۳۳ که یک نمونه از این طور خشن و رویه غیرعادلانه اقویاست توانست برای همیشه سلطه کمپانی را بیخدشه نگهدارد، عهدنامهای که در رژیم نظامی و به دست قهرمان نظامی زیر فشار مسلسل و سرنیزه به امضا برسد، قوت و ارزش بینالمللی خواهد داشت».
اشتراکات و اختلافات شاه و رزمآرا
با همه این احوال، «شایستگی شاه در اداره امور مملکت و مبارزه با فساد و انجام اصلاحات اساسی برای مقابله با کمونیسم» مورد تردید واشنگتن قرار گرفته بود. در همان اوان، به «جانـ وایلی» سفیر ایالاتمتحده در تهران دستور داده شد و دیدار محمدرضا شاه برود و به او توصیه کند که امانالله اردلان، وزیر کشور دولت منصور یا ژنرال رزمآرا را برای زمامداری انتخاب کند. وایلی در بیستوهشتم خرداد به دیدار شاه رفت و سفارش نمود که رزمآرا «باید بدون تأخیر بیشتری به نخستوزیری برسد». «سر فرانسس شپرد»ـ سفیر انگلیسـ نیز علاقمندی پادشاه انگلستان به نخستوزیری رزمآرا را به شاه اطلاع داد. با وصف فشار سیاسی نیروهای بیگانه برای انتصاب رزمآرا، دربار هم نسبت به این مسأله بیمیل نبود، چرا که خود شاه نیز از سوی نیروهای داخل تحت فشار بود و قدرت او رفته رفته به چالش کشیده میشد. شاه و رزمآرا علیرغم اختلافاتشان، وجوه اشتراکی نیز داشتند: هر دو با نیروهای ملی و مذهبی، هم، چون مصدق و کاشانی و دیگر عناصر قدرتمند هم، چون قوام، مخالف بودند و از این رو، رزمآرا در مجموع میتوانست اهداف کوتاه مدت دربار را برآورده کند. امجد در این مورد میگوید: «شاه برای دلسرد کردن مخالفان تلاش کرد تا یک حکومت نظامی روی کار بیاورد ... رزمآرا ژنرالی باهوش و قابل بود و چندان مورد احترام شاه نبود و طرحهایی برای کسب قدرت داشت. شاه از آرزوهای او با خبر بود، ولی تصمیم داشت برای این زمان به او اتکا کند».
البته این تبادل سیاستها بیشتر به پشت پرده مربوط میشد و در عرصه عریان سیاست داخلی، با وجود این که آزادیخواهان تا حدودی از احتمال روی کار آمدن رزمآرا اطلاع داشتند، ولی از جریان دقیق این رفت و آمدها و توافقهای ضمنی [به عمل آمده]بیخبر بودند. مجلسیان هم در عالم خودشان، مشغول چانهزنی با علیمنصورـ نخستوزیر وقتـ بودند و دکتر مصدق، اعتراضی به منصور نداشت، چون پیشتر در مورد اصلاح قانون انتخابات و مطبوعات، از وی قول مساعد دریافت نموده بود. در این اوضاع و احوال بود که آشتیانیزاده در جلسه سهشنبه نهم خرداد، دولت منصور را استیضاح کرد و پس از تأخیرهایی، در نهایت مقرر شد در ششم تیر ماه به استیضاح پاسخ گفته شود. در جلسه پنجشنبه اول تیرماه، منصور ضمن معرفی وزیر جدید دارایی، آمادگی خود را برای پاشخ به استیضاح در موعد مقرر اعلام داشت و مجلسیان هم بیخبر از تحولات و توافقات پشت پرده بر سر نخستوزیری رزمآرا، به انتظار پاسخ منصور باقی ماندند.
و سرانجام تکیه بر کرسی صدارت
درپشت پرده روابط قدرت، شاه راضی شده بود که رزمآرا به نخستوزیری برسد. به همین دلیل، برنامه نخستوزیری رزمآرا با شتاب هر چه بیشتر پیگیری شد و بدون در نظر گرفتن سنت نظرخواهی از مجلس، ناگهان در پنجم تیرماه دولت منصور سقوط کرد و شاه بدون توجه به مجلسیان و نیروهای سیاسی داخلی وصرفا به خاطر فشارها و اصرارهای بیگانه (انگلیس و امریکا) فرمان نخستوزیری رزمآرا را صادر کرد. با این همه وبه رغم تمامی خط و نشانهای نخستوزیر جدید، او نتوانست در برابر خواست عمومی ملت ایران در ملی کردن نفت مقاومت نماید و سرانجام با توافق نیروهای مذهبی و ملی از میان برداشته شد. نفرت عمومی از رزمآرا به حدی بود که یک سال و اندی بعد، مجلس شورای ملی شهید استاد خلیل طهماسبی ضارب رزمآرا را «مجری اراده ملت ایران» لقب داد و او را با احترام از زندان آزاد ساخت. استادخلیل طهماسبی پس از آزادی، به دیدار آیتالله سیدابوالقاسم کاشانی و دکتر محمد مصدق رفت و از سوی آنان مورد تشویق و تقدیر قرار گرفت. با این همه پس از ۲۸ مرداد و سیطره مطلق سیاست انگلیس و امریکا بر ایران، مجلس سنا رای مجلس شورای ملی را نقض کرد و نهایتاً استاد خلیل طهماسبی همراه با سه تن دیگر از هم رزمانش در گروه فدائیان اسلام، در ۲۷ دی ۱۳۳۴ به جوخه اعدام سپرده شدند.