دنيا حيدري
كوچكترين نگراني نداشت. اين دومين 90 دقيقهاي بود كه براي نشان دادن تواناييهاي خود و تيمش فرصت داشت، اما اين آرامش از آن جهت بود كه پايان داستان را بهتر از هر كس ديگري ميدانست، حتي بهتر از آنهايي كه قرار بود چند ساعت بعد بر سر ماندن يا نماندنش دور هم جمع شوند و چانهزني كنند. شايد به همين دليل بود كه وقتي هواداران شاكي با عصبانيت بطريهاي آب را به سويش پرتاب ميكردند، يكي از آنها را برداشت و با نگاهي خاص به آنها، با آرامش آن را سركشيد و به جاي نگراني بابت نتيجه رقم خورده كه باختي ديگر در پرونده تيمش گنجانده بود، رو به رحمتي نيمكتنشين كرد و سه تك به تك مهار شده گلر دوم تيم را به رخ او كشيد.
منصوريان خوب ميدانست كنار زدن او كار راحتي نيست آن هم وقتي كه پاي 4 ميليارد پول بيزبان در ميان باشد، حتي اگر همه اعضاي هيئتمديره، پيشكسوتان و هواداران داخل و خارج ورزشگاه نيز او را نخواهند و شعار به رفتنش بدهند. احساسات همه آنها هم كه جمع شود، ريالي از قرارداد عجيب مربي جوان، اما بيتجربه استقلال را تأمين نميكند. پس با اين رقم درشت، تعيين ضربالاجل، مهلت دو بازي و اين حرفها ديگر معنايي ندارد. آنقدر كه او ميتواند با آرامش شاهد شكست تيمش باشد و خود را براي حضور در تمرين بعدي استقلال آماده كند و سناريوي كنار زدن دانه درشتهاي تيم كه در كارش دخالت ميكنند را هم بنويسد. آنها كه گفته ميشد براي حمايت از او راهي باشگاه شدند، اما خيلي زود مشخص ميشود كه براي كنار گذاشتن از تيم است و شايد هم براي كشيدن گوششان و عذرخواهي از مربياي كه به واسطه قراردادي كه بسته، حالا هيچكس توان گفتن بالاي چشمت ابرو است را هم ندارد!
آنچه كه امروز استقلال را به ورطه نابودي كشانده نه صرفاً يك اشتباه بلكه بيتدبيري و بيكفايتي مديريتي است كه حالا براي لاپوشاني فاجعهاي كه در چند برگ قرارداد به بار آورده، ناچار به حمايت و ايستادن تمامقد برابر انتقادهايي است كه به عملكرد تيم و كادر فني آن ميشود. بايد به منصوريان حق داد كه با اتمام ضربالاجل و عدم تغيير شرايط باز هم دغدغهاي به خود راه ندهد يا حتي با وجود تمام ناكاميها تصميمي براي استعفا نداشته باشد. 4 ميليارد توماني كه باشگاه بابت سه فصل آن هم به صورت يكجا به سرمربي تيمش داده، رقم كمي نيست كه منصوريان با وجود تمام ادعايي كه در خصوص عشق به استقلال دارد، بتواند از آن چشمپوشي كند. رقم درشتي كه به باشگاه هم اين اجازه را نميدهد كه گوش سرمربي خود را به طور جدي بابت ناكاميهايش تا اينجاي كار بكشد. منصوريان شايد حرفي بابت رفتن نداشته باشد، اما به شرط آنكه استقلال كلامي در خصوص بازپسگيري مبلغ هنگفتي كه داده نداشته باشد، اما آيا اين باشگاه آنقدر توان مالي دارد كه چشمپوشي كردن از چنين رقمي برايش بياهميت باشد و با كنار گذاشتن منصوريان به دنبال مربي ديگري برود آن هم با رقمي شايد حتي درشتتر از اين 4 ميليارد بر باد رفته؟ به راستي كه نه، چون اگر غير از اين بود، هر بار بعد از يك اولتيماتوم صوري، فرصتي ديگر به او داده نميشد. فرصتي كه هر چند بازي يكبار تمديد ميشود و حالا تا بعد از بازي با ذوبآهن تاريخ خورده است!
داستان استقلال فاجعهاي است كه فوتبال ايران سالهاست با آن دست و پنجه نرم ميكند. فاجعهاي كه حاصل حضور مديران ناكار آمدي است كه با بيكفايتيهاي خود، شرايط را هر روز بغرنجتر و اوضاع را پيچيدهتر ميكنند. شايد چون آن زمان كه بايد آقايان به دنبال منافع خود هستند تا تنظيم قراردادي منصفانه كه نه سيخ بسوزد و نه كباب، اما مقصر همه اين بيتدبيريها كه يكي پس از ديگري پروندهاي قطور در فيفا عليه فوتبال ايران ميشوند، تنها مربوط به مديران بيكفايت نيست و كساني هستند كه كوچكترين ابايي از گماردن نفرات نابلد در مسند امور ندارند و با انتخابهاي خود، هر روز گامي به سوي نابودي فوتبال ايران برميدارند.
اين اتفاقات البته مختص به استقلال نيست و نمونههاي ريز و درشت آن را ميتوان در مديريت تكتك تيمهاي باشگاهي فوتبال ايران ديد، اما اگر آن زمان كه بسياري از جمله رسانهها فرياد شفافسازي مالي در خصوص قراردادهاي بسته شده در استقلال را سر دادند و خواستار رسيدگي شدند، آقايان در مقامهاي بالاتر به دغدغهها و نگرانيهاي جامعه توجه داشتند و خود را به خواب نميزدند، امروز استقلال با فاجعهاي 4 ميلياردي و ناكاميهاي دنبالهداري كه كسي توجهي به آن ندارد، مواجه نبود! فاجعه ميلياردي كه عروسكگردان اصلي ناكاميهاي استقلال است.