
فریدون حسن
نشاط، طراوت و سرزندگي از ثمرههاي ورزش است، اما رسيدن به اين سهفاكتور مهم كه تأثير مستقيم در سلامت جسمي، روحي و رواني جامعه دارد، مستلزم داشتن برنامه و توانمندي و چابك بودن مديريت حاكم بر ورزش است.
تفكر نو، مديريت بامنطق، پرتحرك و جوان لازمه پيشبرد اهداف ورزش است، اما وقتي عدهاي پيدا شوند كه كنهوار به ورزش بچسبند و حتي با سپري كردن سالهاي پيري و عدم داشتن منطق و برنامهريزي درست همچنان دل از صندلي رياست و تصميمگيري براي ورزش و جوانان نكنند، آن وقت اوضاع ميشود شرايطي كه امروز بر برخي فدراسيونها حاكم است. دردآور است وقتي انسان ميشنود پس از المپيك چگونه كشورهاي صاحبنام و مدالآور دنيا در تمام رشتهها حتي آنها كه موفق و اول بودهاند تغييرات بنيادي ايجاد ميكنند، آن وقت اينجا در ايران بايد ببينيم و بشنويم كه وقتي وارد يك فدراسيون ميشويم مثل اين است كه به 50 سال قبل سفر كردهايم.
درد امروز ورزش ايران در برخي رشتهها و فدراسيونها درد پيري و از كارافتادگي جسمي و ذهني رؤساي فدراسيونهاست، ورزش ايران در برخي از فدراسيونها نياز مبرم به مديريت و رياست مديران جوان و خوشفكر دارد، اما افسوس برخي شبكههاي اختاپوسي كه از كنار حضور مديران پير و از رده خارج شده ورزش ثروتاندوزي ميكنند اجازه اين كار را نميدهند.
واضحتر بگوييم امروز فدراسيونهايي چون بسكتبال و بوكس و حتي فدراسيونهايي مثل نجات غريق محتاج تغيير و جوانگرايي هستند. هيچ كس منكر زحمات رؤساي اين فدراسيونها طي دهههاي گذشته نيست، هيچكس نميتواند افتخارات بسكتبال در دوران مديريت مشحون و تكموفقيتهاي بوكس در طول حكومت تغييرناپذير ناطقنوري بر اين رشته را منكر شود، اما حقيقت اين است كه هم مشحون و هم ناطقنوري مديران تمام شده اين دو رشته هستند كه اگر اينگونه نبود امروز اوضاع اين دو رشته پرطرفدار اينطور به هم ريخته نبود.
ورزش و اين دو رشته علاوه بر جوانگرايي در داخل ميدان مسابقه و جوانگرايي در كادر فني نيازمند جوانگرايي و بهرهگيري از تفكرات نو و سازنده نيز هستند، اينكه مديري با داشتن كارنامهاي ناموفق و البته با سن و سال بالاي 60 يا 70 سال همچنان براي رشتههايي كه جوانان زير 25 سال در آنها حرف اول و آخر را ميزنند، تصميمگيري و برنامهريزي كند خود معضلي است كه تنها بايد به دست مجامع عمومي فدراسيونها حل و فصل شود. البته اگر آن شبكههاي اختاپوسي و آن افرادي كه خون ورزش را ميمكند، اجازه چنين كاري را بدهند.
امروز بحث مديران بازنشسته و بحث مديران امتحان پس داده و مسن يكي از مباحث اصلي ورزش است، ورزشي كه قرار است مايه نشاط و سرافرازي ايران باشد، به طور حتم با تفكرات 50 سال قبل به جايي نخواهد رسيد. البته با جوانگرايي صرف نيز زمين خواهد خورد و نبايد از تجربه مديران باسابقه غافل ماند. حرف اين است كه اين مديران باسابقه ميدان مديريت را براي جوانترها خالی كنند و خود به آنها مشاوره دهند، البته اگر بتوانند از اشتهاي سيريناپذير قدرت و جاهطلبي خود دست بردارند.
تاريخ ورزش را كه به خوبي نگاه كنيم، متوجه ميشويم كه اطمينان به جوانان هميشه نتيجه داده و ثمربخش بوده، هرچند كه اين جوانگرايي تاكنون صرفاً مربوط به ورزشكاران بوده است، اما به نظر ميرسد زمان آن رسيده كه مديريت ورزش و فدراسيونها نيز با اطمينان به نيروهاي جوانتر و خوشفكرتر سپرده شود تا بيش از اين شاهد عدم نتيجهگيري و شكست در رشتههايي كه ميتوانند افتخارات گذشته را تكرار كنند، نباشيم.
اولين قدم در اين راه با اعمال محدوديت سني در اساسنامههاي فدراسيونهاي ورزشي است، قدمي كه بايد با اقدامات بعدي و با قدمهاي ديگر تكميل شود.