
نویسنده: فريدون حسن
استفاده از دانش و تخصص مربيان بزرگ و كارآمد ورزش جهان امري بديهي است كه در اكثر قريب به اتفاق كشورها انجام ميشود. حتي كشورهاي صاحبنام در ورزش و برخي رشتههاي خاص نيز در راه پيشرفت و رسيدن به مدارج بالاتر از اين راه استفاده ميكنند.
اما استفاده از مربيان خارجي و بهرهگيري از توانمنديهاي آنها مخالف چشمپوشي بر استعدادها و منابع انساني داخلي نيست، در هيچ كجاي دنيا نميتوانيد سرمربي خارجي يك تيم را پيدا كنيد كه تصميمگيرنده اول و آخر امور فني و حتي خارج از محدوده اختيارات فني تصميمگيرنده مسائل ريز و درشت تيم و حتي امور اداري و برخي مسائل مربوط به فدراسيون نيز باشد. يك مربي ميتواند روي انتخاب دستيارانش و كادر فني كه قرار است براي هدايت تيم همراهش باشند نظر مستقيم بدهد، اما در هيچ كجاي ورزش دنيا نميتوان نمونهاي پيدا كرد كه سرمربي يك تيم آن هم تيم ملي سرپرست و مدير رسانهاي تيم را نيز به سليقه خود و از كشور مورد نظرش انتخاب كند.
آنچه در تيم ملي فوتبال كشورمان بهرغم تمامي شايستگيها و توانمنديهاي كارلوس كرش ديده ميشود نمونه بارز اين اتفاق است. سرمربي پرتغالي تيم ملي بنا به هر دليلي با مربيان ايراني به مشكل خورد و نخواست تا آنها در تيم ملي ماندگار شوند، طبيعي است كه اين مسئله حق اوست، كرش ميتواند مربي، مربي دروازهبانها و مربي بدنساز را به خواست و سليقه خود انتخاب كند، كسي هم نميتواند او را وادار به قبول كسي برخلاف خواستهاش كند، اما اين مسئله در خصوص سرپرست و مدير رسانهاي تيم ملي كاملاً متفاوت است. سرپرست تيم ملي بايد ايراني باشد و مدير رسانهاي تيم هم براي برقراري ارتباط رسانهها با تيم و رصد اوضاع و احوال آن به صورت طبيعي بايد يك ايراني باشد. امروز تيم ملي ايران فاقد سرپرست است و با يك مدير رسانهاي پرتغالي كارش را ادامه ميدهد و حالا سؤال اينجاست كه آيا سرمربي تيم ملي اينقدر اختيار پيدا كرده كه بتواند حتي روي اين مسائل نيز بالاتر از فدراسيون فوتبال تصميمگيرنده باشد!
سؤالي كه بايد فدراسيون و شخص رئيس پاسخگوي آن باشند. كرش مربي ايراني نميخواهد، قبول، اما انتخاب سرپرست و مدير رسانهاي امري است كه بايد توسط فدراسيون انجام شود، پس چطور سرمربي تيم ملي به خود اجازه ميدهد كه سرپرست نداشته باشد و مدير رسانهاي خود را هم از پرتغال بياورد؟
به طور حتم حضور يك پرتغالي ديگر در كنار بقيه پرتغاليهاي تيم ملي هزينه بالايي را براي فدراسيون فوتبال به همراه دارد، هزينهاي كه در سال اقتصاد مقاومتي، توليد و اشتغال اصلاً نه صلاح است و نه با سياستهاي نظام مطابقت دارد، اما سؤال اساسيتر سكوت مسئولان فدراسيون و تيم ملي در قبال اين تصميمگيريها و كارهاي سرمربي تيم ملي است، سكوتي كه ذهنها را بيشتر از اقدامات سرمربي آزار ميدهد. كارلوس كرش مربي موفقي است، تيم ملي ايران را براي نخستين بار به دو جام جهاني متوالي برده و كارنامه درخشاني نيز از خود به جا گذاشته است، اما تمامي اينها دليلي بر اين اقدامات خودسرانه او نميشود. بهطور حتم، كارشناسان و منتقدان تيم ملي و فوتبال ايران به دليل شرايط حساس تيم در راه صعود به جام جهاني 2018 روسيه و به جهت حفظ آرامش تيم در اين راه فعلاً سكوت اختيار كردهاند، اما بدون ترديد پس از گذر از اين مقطع فدراسيون فوتبال و سرمربي تيم ملي بايد پاسخگوي اين اقدامات نامتعارف و غيرقابل پذيرش باشند.
واردات مدير رسانهاي تيم از فوتبال اروپا آخرين نوع واردات است كه فوتبال ايران براي عقب نماندن از قافله فوتبال حرفهاي دنيا! دست به آن زده است. اقدامي كه اگر نخواهيم آن را توهين به شعور ايران و ايراني بناميم بايد نوعي دهنكجي به توانمنديهاي خود قلمداد كنيم. پس چه بهتر كه فدراسيون فوتبال براي جلوگيري از تبعات اين اتفاق هرچه زودتر پاسخ قانعكنندهاي براي هواداران، كارشناسان و منتقدان فوتبال كشور ارائه كند، چراكه اين نگراني وجود دارد كه با ادامه اين روند واردات پرتغاليها تا جايي ادامه پيدا كند كه كار از كادر فني تيم ملي به مراجع و مسئولان بالاتر از فوتبال نيز كشيده شود.