
دكتر صادق زيباكلام عضو هيئت علمي دانشگاه تهران است كه ـ برخلاف اكثر اصلاحطلبان ـ ارادت ويژه وحسن ظن قابل توجهي به آقاي هاشمي رفسنجاني دارد كه به قبل از انتخابات مجلس ششم برميگردد و همين ويژگي، ايشان را هميشه يكي از حاميان پروپاقرص رئيس دولت سازندگي قرار داده به گونهاي كه از لقب «عاليجناب سرخپوش» به ايشان گلايه ميكند و مصاحبه خود با فارس را به فاصله چندساعت و به دليل تماس تلفني دفتر آقاي هاشمي رد ميكند. ايشان در مصاحبه با «جوان» با نام بردن افرادي نظير كواكبيان و تابش آنها را از دايره اصلاحطلبي خارج ميداند و ميگويد جامعه اصلاحطلباني را كه در انتخابات شركت كردهاند به رسميت نميشناسد. زيباكلام عدم توجه به نيازهاي جامعه و مردم از سوي اين جريان را مهمترين عامل شكستهاي پياپي اصلاحطلبان در چند دوره اخير ميداند و خاتمي را فاقد شجاعت، عرضه و لياقت لازم براي اتخاذ و پيشبرد استراتژي «موتور روشن، چراغ خاموش» ميداند.
چرا برخي از شخصيتها، مثل آقاي خاتمي و موسوي خوئينيها از اعلام شركت رسمي در انتخابات خودداري كرده و تلويحاً آن را تحريم ميكنند ولي برخي از گروهها و دستههاي اين جريان مثل حزب مردمسالاري و ۱۴ تشكل ديگر حضوري پررنگ و پرطمطراق در انتخابات دارند؟ اين پارادوكس چگونه قابل حل است؟
اصلاحطلبان نگفتهاند ما انتخابات را تحريم ميكنيم يا مردم ما انتخابات را تحريم ميكنيم بلكه گفتهاند ما در انتخابات شركت نميكنيم. شركت نكردن ما هم به اين شكل است كه نه ليست ميدهيم و نه از نامزد بهخصوصي رسماً حمايت ميكنيم. اين موضع اصلاحطلبان است. اما شما درست ميفرماييد تعدادي از نمايندگان فعلي مجلس هشتم آمدهاند ثبتنام كردهاند و تأييد صلاحيت شدهاند و رسماً اعلام كردهاند كه در انتخابات شركت ميكنند مثل آقاي كواكبيان يا آقاي تابش يا ديگران. سؤال اساسي بنده اين است كه چقدر جامعه اينها را به عنوان نمايندگان قشر اصلاحطلب و جريان اصلاحطلب قبول دارد. من معتقدم خيلي كم هستند كساني كه اين افراد را جزو اين جريان به حساب بياورند. واقعاً نميشود حزب مردمسالاري يا آقاي تابش را گفت كه اينها اصلاحطلب هستند. تعريف خودم از اين تيپ افراد اين است كه نه اصلاحطلب هستند و نه اصولگرا. معتقدم واژه اصلاحطلبي را نميشود به يك جريان مشخص سياسي محدود و تعريف كرد. اين اصلاحطلبي به صورت عام است. اگر بخواهيم اصلاحات به معناي يك جريان سياسي مشخص را نام ببريم در آن صورت اين افراد را نميشود به جريان اصلاحطلبي متصل كرد و اينها نه اصولگرا و نه اصلاحطلب هستند.
پس شما حزب مردمسالاري و ۱۴ تشكلي را كه با اين حزب در انتخابات نهم مجلس شوراي اسلامي شركت كردهاند ، خارج از دايره اصلاحطلبي ميدانيد؟
از دايره اصلاحطلبي به معناي خاص و ويژهاي كه جبهه مشاركت، جبهه مجاهدين انقلاب، آقاي خاتمي و طرفداران و نزديكان ميرحسين موسوي جزو آن هستند را خارج ميدانم. بله بنده اينها را به آن معنا اصلاحطلب نميدانم.
شما ميفرماييد تنها دستهها و افراد و گروههايي كه در فتنه سال ۸۸ به مقابله فكري، تشكيلاتي و عملي عليه نظام و مردم و آرمانهاي امام و انقلاب شتافتند و به اصطلاح راديكال هستند را اصلاحطلب ميدانيد و ديگران كه در انتخابات اخير حضور دارند اصلاحطلب نيستند؟ اين يك بحث ديگري ميشود كه اين كساني را كه من اصلاحطلب ميدانم آيا آدمهاي خوبي هستند، آيا آدمهاي بدي هستند يا به قانون احترام ميگذارند؟
الان ديگر بحث ما وارد محتواي گروههايي ميشود كه من آنها را اصلاحطلب ميدانم. در تمام كيفرخواستها و اتهاماتي كه شما در مورد اصلاحطلبان ميگوييد با شما همراه نيستم. من معتقدم نه اينها راديكال هستند نه منحرف هستند نه زير قانون اساسي زدند، نه در مقابل نظام قرار گرفتهاند. اينها به نتايج انتخابات سال ۸۸ اعتراض داشتند و اعتراض داشتن به نتايج حق طبيعي هر گروه سياسي و اجتماعي است.
خب نظر شما اين است كه اين افراد به قانون و نظام و ولايت فقيه پايبند بودهاند، رفتارهايي نظير حمله به مسجد لولاگر، حمله به اموال بيتالمال، آتش زدن اماكن عمومي، شعار دادن عليه حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبري، گفتن نه غزه نه لبنان جانم فداي ايران، پاره كردن عكس امام، آتش زدن پرچم امام حسين(ع) و حمله به عزاداران و. . . چگونه با شاخصههايي نظير قانون و ولايت فقيه قابل توجيه است؟ اين افراد به طرفداري و تبعيت از فراخوانها و بيانيههاي شما به اين كارها دست زدند؟
بسيار خب. پس شما راجع به انتخابات اخير نميخواهيد صحبت كنيد.
در مورد آن هم صحبت ميكنيم. شما لطفاً پاسخ سؤال را بفرماييد. پاسخ من به شما اين است كه شما اگر ميخواهيد بگوييد اصلاحطلبان به چه چيز اعتقاد دارند و به چه چيز اعتقاد ندارند بايد به سراغ خود آنها برويد. مثلاً افرادي نظير آقاي عطريانفر، سعيد شريعتي و ديگران. به جاي اينكه من و شما بنشينيم اينجا بحث كنيم بهتر است برويم از آقايان رمضانزاده، حجاريان، تاجزاده و ديگران در مورد موارد اختلافي حرف بزنيم. بايد حرف آنها را بشنويم. اگر بگويند اعتقادي به قانون و نظام ندارند كه هيچي. اما اگر بگويند داريم، بايد از آنها سؤال كرد اگر به قانون و نظام و انقلاب اعتقاد داريد چرا اين كارها را كرديد، چرا بيانيه داديد و. . .
به بحث در مورد شركت حزب مردمسالاري در انتخابات برميگرديم، فراكسيون اقليت مجلس كه دبير حزب مردمسالاري يكي از آنهاست در طي چهار سال عمر مجلس هشتم هميشه مواضع سران اصلاحطلبان نظير خاتمي، موسوي خوئينيها، كروبي و ميرحسين را از تريبون مجلس اعلام كردهاند و اهداف اين جريان را در مجلس پيگيري كردهاند. چطور ميشود به اين راحتي آنها را از دايره اصلاحطلبي خارج دانست؟ حزب مردمسالاري و ۱۴ تشكل و ۶۰ يا ۷۰ نمايندهاي كه در مجلس حضور دارند و به عنوان اقليت نام گرفتهاند، ممكن است كه اينها از اصلاحطلبان هم اصلاحطلبتر باشند و ممكن است انسانهاي بسيار شريف، وارسته و مبارز، مردمي و وطنپرستتر از اصلاحطلبان باشند. بحث بر سر كيفيت اينها نيست بحث بر سر يك جور تقسيمبندي سياسي است. جرياني در جامعه ما هست كه جامعه آن را به اسم اصلاحطلبان ميشناسد. اينها احزاب و تشكيلاتشان غيرقانوني اعلام شده. كساني كه به عنوان اصلاحطلبي در انتخابات شركت كردهاند جزو آن جرياني كه مورد هجمه قرار گرفتهاند نبودهاند و جامعه اينها را به عنوان اصلاحطلب اخص نميشناسند.
مواضع اينچنيني و همراه با عصبانيت و ناراحتي شما و برخي از همفكرانتان عليه حزب مردمسالاري و كلاً اصلاحطلباني كه در انتخابات شركت كردهاند ناشي از اين نيست كه اين گروهها تاكتيك اصلي «چراغ خاموش، موتور روشن» مجمع روحانيون و سران اصلاحطلب را به هم زده باشند؟
من شخصاً نه عصباني شدم، نه ناراحت شدم، نه دلخور شدم از دست دكتر كواكبيان و دوستانشان نه ايضاً از آقاي تابش، نه ديگراني كه آمدهاند و در انتخابات شركت كردهاند. اما بحث بر سر اين است كه اصلاحطلب به معناي خاص نيستند. جامعه اينها را به رسميت نميشناسد.
واقعاً اينطور نيست كه ديروز ما اينها را اصلاحطلب ميشناختيم و حالا كه در انتخابات شركت كردهاند اصلاحطلب نيستند، اصلاً و ابداً اينطور نيست. اگر پنج ماه پيش هم با بنده مصاحبه ميكرديد در مورد آقاي كواكبيان و آقاي تابش ميگفتم كه اينها را به عنوان اصلاحطلب نميشناسم. اينها غير اصلاحطلب هستند.
پس شما معترف به اين هستيد كه چند دستگي در ميان اصلاحطلبان رخ داده است، يك طرف دوستان شما كه به كشورهاي غربي رفته و اقامت دائم گرفته، معتقدند بايد انتخابات به صورت رسمي تحريم شود، طرف ديگر سران اصلاحطلب در داخل از جمله اعضاي مجمع روحانيون هستند كه حاضر به پذيرش آن نشدند كه انتخابات را رسماً تحريم كنند و به تلويح بسنده كردند و دسته آخر حزب مردمسالاري و همپيمانان كه شركت فعال و گسترده علني در انتخابات دارند؟
به اعتقاد من چندپارگي صورت نگرفته است. آقاي كواكبيان و دوستانشان به عنوان اصلاحطلب وارد انتخابات نشدهاند و مثلاً آقاي كواكبيان به عنوان آقاي كواكبيان وارد عرصه شده است و نه از طرف اصلاحطلبان. اصلاحطلبان يكدست نيستند و دچار چنددستگي نشدهاند.
بسياري از كارشناسان و دلسوزان معتقدند عدم ارائه ليست مدون انتخاباتي از سوي اصلاحطلبي و شركت پرحجم و گسترده از سوي آنها با هدف تفرقه و دودستگي اصولگرايان صورت گرفته است. اينكه اين يك تاكتيك استراتژي از سوي اصلاحطلبان است بحث ديگري است. آنچه مسلم است اين است كه اصلاحطلبان نميتوانند در انتخابات شركت كنند چراكه اگر ثبتنام كنند جملگي رد صلاحيت خواهند شد.
پس چگونه بيش از ۸۰۰ نفر از اصلاحطلبان در انتخابات شركت كردهاند و همگي تأييد صلاحيت شدهاند؟
اين نظر شماي اصولگرا است كه بيش از هزار اصلاحطلب در انتخابات شركت كردهاند. آن هم به دليل آن كه انتخابات را پرشور كنند.
اما منابع رسمي مثل وزارت كشور و دبير شوراي نگهبان اين را اعلام كرده است. (سكوت )
تعدادي از هم طيفان نزديك شما افرادي نظير جلاييپور، عليرضا محجوب، سهيلا جلودارزاده و الهه راستگو در تهران ثبتنام كردهاند. اينها را چطور توجيه ميكنيد؟
آقاي جلاييپور، خانم جلودارزاده و عليرضا محجوب و الهه راستگو و تمام كساني كه آمدهاند و ثبتنام كردهاند و شما ميگوييد حدود ۸۰۰ نفر هستند، تحليل من در مورد اينها دقيقاً عين همان تحليلي است كه در مورد اصلاحطلب بودن آقاي كواكبيان به كار گرفتهاند. ما فقط به صورت عام اينها را اصلاحطلب ميدانيم، مثلاً آقاي علي مطهري هم اصلاحطلب نيست؟
آقاي دكتر كسي نگفته است كه علي مطهري اصلاحطلب است.
(سكوت)
اين كه شما همه همفكران خود را كه در انتخابات شركت كردهاند همانهايي را كه دائم دم از اصلاحطلبي ميزنند و در مقاطع مختلف زماني از شخصيتهايي نظير خاتمي، كروبي و ميرحسين حمايت كردهاند اصلاحطلب نميدانيد، يك نوع فرافكني در جهت ادامه تاكتيك «موتور روشن، چراغ خاموش» نيست؟
عدهاي اصلاح طلبان را بخصوص شخص خاتمي را متهم ميكنند به اينكه ايشان خيلي زرنگ است و با موتور روشن و چراغ خاموش در حال حركت به سمت پيروزي در انتخابات است. من فكر ميكنم يك بچه كلاس اول ابتدايي هم ميداند كه آقاي خاتمي چه تواناييهايي دارد چه لياقتهايي دارد، چه عرضه و وجودي دارد.
آيا واقعاً شناختي كه شما از آقاي خاتمي داريد اين است كه ايشان يك آدم فوقالعاده زرنگ و يك آدم هفت خط روزگار است، كه آنقدر زرنگي و عرضه دارد كه بيايد با موتور روشن و چراغ خاموش حركت بكند.
من فكر ميكنم كه آقاي خاتمي يك هزارم اين زرنگي و سياستي را كه شما به او نسبت ميدهيد، ندارد. اصلاً و ابداً آقاي خاتمي اهل اينجور كارها و سياسي بازيها و سياسيكاريها و «سياسي»ها نيست و توان چنين كاري را ندارد. اين حسن يا قبح ايشان نيست و يك واقعيت است. نخير آقاي خاتمي چنين هنري ندارد كه آنقدر اهل تاكتيك باشد و آنقدر اهل سياسيبازي و سياسيكاري باشد كه بتواند با موتور روشن و چراغ خاموش حركت كند.
گفتههاي شما با هدف منحرف كردن ذهن مردم و جامعه و همچنين تطهير آقاي خاتمي و دوستانش نيست؟ چراكه آمار و ارقام رسمي حضور پرحجم اصلاحطلبان را بيان ميكند و بسياري از دوستان و همفكران شما به همايش و گردهمايي در سطح كشور روي آوردهاند. آيا اين گونه انكار كردن بديهيات براي مردم پذيرفته شدني است؟
از شما يك سؤال ميكنم كه چه نفعي براي اصلاحطلبان دارد كه بيايند با حقهبازي در انتخابات شركت كنند و به يك سري از افرادشان بگويند شما برويد در انتخابات شركت بكنيد و ما هم بر عكس اعلام ميكنيم كه ما (اصلاحطلبان) در انتخابات شركت نميكنيم. اين چه سودي براي اصلاحطلبان دارد؟ اين اتفاقاً شانس پيروزي اصلاحطلبان را در انتخابات كم ميكند.
شما سؤال بنده را جواب نداديد، بالاخره مردم چگونه ناهمگوني و ناهمخواني مواضع و رفتار اصلاحطلبان را باور كنند، اين فريب مردم ترجمه نميشود؟
بنده پاسخ دادم. اين چه نفعي براي جريان اصلاحطلبي دارد كه بيايند اين تاكتيك را براي پيروزي در انتخابات اتخاذ و كانديداي خود را براي شركت در انتخابات ترغيب كنند اما به مردم خلاف آن را بگويند. اين تاكتيك اتخاذ شده به جز ضرر دستاورد ديگري ندارد.
به نظر ميرسد سران اصلاحطلب شهامت آن را ندارند كه با مردم رو راست باشند و حقيقت را براي آنها بازگو كنند مثلاً ابراز نميكنند كه در انتخابات شركت مستقيم و فعال دارند. چرا اين شهامت را در انتخابات مجلس ششم داشتند، در مجلس هفتم و حتي هشتم هم داشتند اين شهامت را و همچنين در انتخابات سال ۸۴ و ۸۸ اين شهامت را داشتند.
علت شكستهاي پياپي اصلاحطلبان در چند دوره انتخابات اخير را چه ميدانيد؟
اگر شما آنقدر يقين داريد و مطمئن هستيد كه اصلاحطلبان هيچ پايگاه اجتماعي ندارند و مردم آنها را قبول ندارند. . .
اگر امكان دارد پاسخ سؤال بنده را بدهيد. سؤال بنده اين است كه دلايل شكست اصلاحطلبان در مجلس هفتم و هشتم و انتخابات رياست جمهوري نهم و دهم را چه ميدانيد؟!
از نگاه جامعهشناسي اصلاحطلبان عرض ميكنم. در مورد انتخابات سال ۸۴ رياست جمهوري يقين دارم كه اصلاحطلبان شكست سنگيني خوردند و در اين مورد هم تحقيق كردهام و مطالب بسياري گفتهام. اما در مورد انتخابات سال ۸۸ حرفي نميزنم و نظري ندارم.
آقاي دكتر از محور سؤال منحرف نشويم، از نگاه آسيبشناسانه بفرماييد چرا مردم به اصلاحطلبان روي نميآورند؟
پاسخ سؤال شما را به صورت كلي به دو بخش تقسيم ميكنم. يكي انتخابات رياست جمهوري است كه بنده ميپذيرم در انتخابات سال ۸۴ اصلاحطلبان شكست خوردند. دليل آن هم سرخوردگي و نااميدي رأيدهندگان به جريان اصلاحطلبان بود. خيليها احساس ميكردند در آن هشت سالي كه اصلاحطلبان در قوه مجريه و مجلس ششم بودند انتظارات جامعه را پاسخ ندادند. بنابر اين مردم احساسشان و استدلالشان اين بود كه چه فايده دارد ما دوباره برويم و به آقاي معين رأي بدهيم. چه فايده دارد ما دوباره به فردي نظير آقاي هاشمي رأي بدهيم. اين يك دليل بود كه چرا اصولگرايان و آقاي احمدينژاد در سال ۸۴ اصلاحطلبان را كنار زدند و خود رأي آوردند. در كنار اين، تاكتيكهاي اصولگرايان و شخص دكتر احمدينژاد نقش مؤثري داشت. از جمله تاكتيك آنها اين بود كه آنها روي مناطق محروم و مناطق كوچك جامعه، روستاها، شهرستانها و بافت سنتيتر و مذهبيتر جامعه توانستند اين باور را جا دهند كه آقاي احمدينژاد آمده با كساني كه از بيتالمال خوردهاند مبارزه بكند و آمده است كه عدالت اجتماعي را برقرار بكند در جامعه. در خصوص انتخابات مجلس هم بايد عرض بكنم پايگاه اجتماعي اصلاحطلبان در شهرستانهاي بزرگ و مراكز استانها است و بر عكس آن پايگاه اجتماعي و طبقاتي اصولگرايان در محيطهاي سنتي و شهرهاي كوچك و اقشار محروم جامعه است. جامعهشناسي انتخابات رياست جمهوري و انتخابات مجلس در ايران تفاوتهاي مهمي با هم دارند و بنده هم الان نميخواهم وارد اين بحث شوم كه ناكامي اصلاحطلبان به چه دليل اتفاق افتاده است.
شما اشاره كرديد كه عدم استقبال مردم از اصلاحطلبان به دليل عدم توجه اين جريان سياسي به خواستهها و نيازهاي مردمي در طول حاكميت آنها بوده است، خب ميتوان نتيجه گرفت كه در انتخابات اسفند ماه به همين دليل مردم باز دست رد به سينه اصلاحطلبان بزنند؟
من معتقدم اگر شرايط فراهم بود كه اصلاح طلبان به معناي اخص كلمه وارد عرصه انتخابات ميشدند در تهران و شهرستانهاي رأي بالايي ميآوردند. بحث افراد در اينجا مطرح نيست. بحث آشتي ملي است كه آقاي هاشمي رفسنجاني در ۲۶ تير سال ۸۸ مطرح كرد. آن آشتي ملي بين ما اتفاق نيفتاده است. آن وحدت و انسجام در جامعه ما اتفاق نيفتاده است.
خب معناي آشتي ملي اين است كه نظام و جامعه با كساني كه به اصول و مباني اسلام و نظام و انقلاب اعتقاد ندارند، پايبندي عملي به قانون اساسي ندارند، التزام عملي به ولايت فقيه ندارند آشتي كند؟ آيا مردم ميتوانند با كساني كه امنيت، آرامش، استقلال و نظامشان را مورد تخريب و هجمه قرار دادند آشتي كنند؟
نظر ما با اين متفاوت است. اين افرادي كه رهبر اصلاحات هستند و حتي آنهايي كه در زندان هستند آنقدر شهامت دارند كه بگويند به چه چيزهايي اعتقاد دارند و به چه چيزهايي اعتقاد ندارند.
مگر افرادي نظير عطريانفر، ابطحي، سعيد شريعتي و حجاريان به جرم خود مبني بر فعاليت عليه نظام اعتراف نكردند؟ مگر به راحتي ميتوان اسناد و مداركي را كه در مورد ارتباط مالي و فكري سران اصلاحطلبان با دولتمردان غربي است، منكر شد؟
در قانون اعترافات و اقرارهايي كه تحت شرايط خاصي و از جمله فشار صورت ميگيرد اعتبار ندارد.
اعتراف كنندگان بارها تأكيد كردند كه تمام گفتههايشان در سلامت كامل و به دور از هر گونه فشاري است، شما حضوراً ديدهايد كه آنها تحت فشار لب به اعتراف گشودهاند؟
خيلي خب. من كه تو زندان نبودهام. اگر آن طرف اعتراف كننده خود داوطلبانه و با آزادي كامل بخواهد ما اعترافات او را پخش كنيم نبايد اين كار را بكنيم چراكه اخلاقي نيست.
مگر اصلاحطلبان نبودند كه ميگفتند «دانستن، حق مردم است». مردم حق ندارند بشناسند كساني كه ميخواستهاند نظام را استحاله و براندازي كنند؟ پس روشنگري جامعه چه ميشود؟
سؤالتان بسيار درست است. مردم، صحبت كساني را كه با لباس زندان بيايند پشت تلويزيون، نميپسندند و من نميدانم چند درصد از مردمي كه آن برنامهها ميديدند آن را قبول كردند.
كساني كه حماسه ۹ دي را ساختند همان مردمي نبودند كه اعترافات برخي اصلاحطلبان را پذيرفته بودند و به كيد و تاكتيكهاي جريان فتنه عميقاً پي برده بودند؟
الان ما وارد بحث ديگري ميشويم. مگر نميگوييد مردم كه حماسه ۹ دي را به وجود آوردند نظام را قبول دارند و اكثر مردم نظام را قبول دارند، مگر نميگوييد كه مچ اصلاحطلبان براي مردم باز شده است. بسيار خب يك عصر جمعه معترضين به نظام در بيابانهاي بهشت زهرا و جاده قم جمع بشوند تا جايگاه آنها هم مشخص شود.
فكر نميكنيد اينگونه پيشنهادات با اصل تفكر مردمسالاري و دموكراسي در تعارض باشد چراكه امروز اكثر نظامهاي سياسي مردمسالار به آراي عمومي مردم در قالب رفراندوم يا انتخابات مختلف رجوع ميكنند كه همين موضوع باعث شد وزن جريان اصلاحطلبي در چند دوره اخير انتخابات مشخص شود؟ كاملاً درست است. اگر ما بخواهيم وزنكشي كنيم بايد در يك شرايط مساوي دو گروه و دو طرف را قرار دهيم. بله، اصلاحطلبان مثلاً در سال ۸۴ وزنكشي را قبول كردند و پذيرفتند كه شكست خوردهاند و مشكلي با اين موضوع ندارند. اين را بايد عرض كنم كه آن مربوط به سال ۸۴ بود و از سال ۸۴ تا الان شش سال گذشته است. من در اين موضوع كاملاً با شما همعقيده هستم كه اصلاحطلبان در آن دوره شكست خوردهاند اما ما نبايد در آن زمان بايستيم و بايد به بعد از آن هم توجه داشته باشيم.
بعد از آن هم مردم در سال ۸۸ به گفتمان انقلاب اسلامي رأي دادند كه اين هم يك رفراندوم ديگر بود. در مورد انتخابات سال ۸۸ بنده حرف دارم كه در شرايط ديگري ميگويم. نميگويم تقلب شده است و حرف برخيها را در اين رابطه قبول ندارم اما حرفهايي هم در اين رابطه دارم.
به موضوع انتخابات اسفند ماه برميگرديم. عدهاي اعتقاد دارند جريان اصلاحطلبان و گروه انحرافي به صورت هدفمند تقسيم وظايف كردهاند به اين معنا كه اصلاحطلبان روي كلانشهرها تمركز كنند و انحرافيون شهرهاي كوچك را، تا در صورت پيروزي بتوانند ائتلاف و فراكسيوني قوي در مجلس نهم به وجود بياورند. اين تئوري مردود است و اين تحليل ذهن اصولگرايان است. براي اينكه به وجود آوردن ائتلاف سياسي بين اصلاحطلبان و انحرافيون مستلزم زمينههايي است.
بسياري از دلسوزان انقلاب معتقدند كه هر دو اين جريانها با اسلاميت نظام مخالفند، روحانيتستيز هستند، منفعل در برابر غرب و صهيونيسم جهانياند، اصل ولايت فقيه را داراي ابهام ميدانند. اين اشتراكات زمينه همگرايي را فراهم نياورده است؟
اين موضوعاتي كه شما اشاره ميكنيد ساخته و پرداخته ذهن اصولگرايان است.
جريان انحرافي چند بار گفته به حقوق بشر و آزادي مطبوعات احترام ميگذارند. چند بار گفتهاند كه به استقلال دانشگاهها اهميت ميدهند كه حالا ما انتظار داشته باشيم اين جريان با اصلاحطلبان وارد ائتلاف بشوند. چطور چنين چيزي امكانپذير است؟ آقاي مشايي در مقاطعي اين فكر را مطرح كرد كه ما ۱۳ ميليون رأي ميرحسين را جذب كنيم و اين يك چيز طبيعي است.
شما ماه گذشته در مصاحبهاي اشاره كرده بوديد كه نظر آقاي هاشمي عدم شركت در انتخابات است اما به فاصله چند ساعت به واسطه تماسي كه از دفتر ايشان با شما داشتند حرف خود را پس گرفتيد، در اين مورد توضيح بفرماييد.
صورت مسئله اين بود كه من در مصاحبهاي كه با خبرگزاري فارس انجام داده بودم گفتم آقاي هاشمي رفسنجاني بنا را بر اين گذاشتند در انتخابات اسفند ماه شركت نكنند. طوري كه خبرگزاري فارس اين را انعكاس داد و من معتقدم كه اين تعمدي نبود اين جور القا ميكرد كه بنده و آقاي هاشمي رفسنجاني صحبت كرديم و من از ايشان پرسيدم و ايشان صراحتاً اعلام كردهاند كه آقاي زيباكلام، من در انتخابات شركت نميكنم. من بعداً توضيح دادم كه اين طور نبوده و من تنها حدس زدم كه ايشان در انتخابات شركت نميكنند و اينجور نبوده كه ايشان به من گفته باشند. آقاي هاشمي هم بعداً به من گفتند از دفتر ايشان تماس گرفتند و گفتند نه، تصور شما اشتباه بوده است. من هم آمدم و گفتم تصور من اشتباه بوده است.
دلايل تنزل جايگاه آقاي هاشمي در بين جامعه و در پي آن رأي نياوردن در انتخابات مجلس ششم و سال ۸۴ و بركناري ايشان توسط نمايندگان مردم در مجلس خبرگان را چه ميدانيد؟
من به شكست ايشان در انتخابات سال ۸۴ صحه ميگذارم اما بايد بگويم عمده ۱۰ ميليوني كه به ايشان رأي دادند از قشر تحصيلكرده و گروه مرفه جامعه بودند. البته معتقدم امروز كه بهمن سال ۹۰ است محبوبيت آقاي هاشمي خيلي بيشتر از سال ۸۴ شده است. شكست آقاي هاشمي در انتخابات مجلس ششم و انتخابات سال ۸۴ مربوط به سالهاي پيش است و امروز به عقيده من قضيه تفاوت ميكند. امروز اگر آقاي هاشمي در انتخابات مجلس شوراي اسلامي شركت كنند نفر اول خواهند شد و من هيچ ترديدي در اين ندارم.
پس شما شرايط را براي كانديداتوري آقاي هاشمي مساعد ميدانيد؟ با اين اظهارات احتمال ندارد كه دفتر ايشان باز با شما تماس بگيرند و بخواهند كه حرف خود را پس بگيريد؟
(با خنده) نه اينطور نيست. فرض كنيم كه آقاي هاشمي در جامعه محبوبيتي ندارد اما اين خوب كار كردن اصولگرايان را نميرساند. حال و روز ايشان خوب است و از بسياري ديگر از اصولگرايان بهتر است.
با توجه به اينكه جامعه ديگر استقبالي نسبت به جريان اصلاحطلبي ندارد و آنها در چند دوره انتخابات سالهاي اخير همواره طعم شكست را چشيدهاند، آينده اين طيف را چگونه ميبينيد؟ دو تا مسئله وجود دارد، يك آينده اصلاحطلبان (همانهايي كه گفتهاند در انتخابات شركت نميكنيم) و يكي آينده اصلاحطلبي (به معناي عام و تمام جريان اصلاحطلبي). جريان اصلاحطلبي يك آتش زير خاكستر است و يك جريان سياسي اجتماعي بسيار بالقوه نيرومند است. اين جريان در سال ۷۲ ۲۰ ميليون رأي آورد و ما هيچ موقع نخواستيم بفهميم چرا اين اتفاق افتاد و چرا اينها به آقاي خاتمي رأي دادند. پايگاه ما قطعاً قويتر از سالهاي ۷۶ به بعد شده است و مثل آتش زير خاكستر است.