جوان آنلاین: این ارزیابی را توماس فریدمن، تحلیگر روزنامه نیویورک تایمز مورد تأکید قرار داده و نوشت: تصور کنید رئیسجمهور ترامپ، به همراه وزیر بازرگانی (یکی از چهرههای اصلی در طراحی سیاستهای تعرفهای)، وزیر خزانهداری و «پیتر ناوارو» مشاور ارشد تجاری کاخ سفید، طی هفتههای گذشته چه پیامهایی را بهطور مکرر منتقل کردهاند: ترامپ از موضع خود در قبال تعرفهها عقبنشینی نخواهد کرد. به گفته آنها، مخالفتها از سوی والاستریت درباره زیانهای احتمالی در بازار سهام، تأثیری بر تصمیم رئیسجمهور نخواهد داشت.
پس از آنکه بازارهای مالی با اتکا به این «اصول» اعلامشده، دچار نوسان و آشفتگی شدند (اصولی که بیتردید بسیاری از آمریکاییها را در اوج نگرانی به فروش سهام واداشت)، ترامپ اعلام کرد بخش عمدهای از تعرفهها، به استثنای آنچه برای چین در نظر گرفته شده، برای مدت ۹۰ روز به تعویق خواهد افتاد.
این تصمیم پیامی صریح برای جهان و بهویژه برای چین به همراه داشت: «من توان تحمل فشار را نداشتم.» اگر بنا بود کتابی دراینباره نوشته شود، شاید عنوان مناسب آن «هنر عقبنشینی پرهیاهو» بود.
از دست دادن اعتماد، هزینه واقعی تعرفههای ترامپ است. نباید تصور کرد که تنها خسارت واردشده، صرفاً مالی بوده است. آنچه در این میان از میان رفت، سرمایهای بهمراتب ارزشمندتر بود: اعتماد. در هفتههای اخیر، ایالات متحده به برخی از نزدیکترین متحدان خود، یعنی کشورهایی که پس از حملات یازدهم سپتامبر، در عراق و افغانستان در کنار واشنگتن ایستاده بودند، این پیام را منتقل کرد که تفاوتی میان آنها و رقبایی چون چین و روسیه وجود ندارد.
همه مشمول یک سیاست تعرفهای یکسان شدند؛ بدون هیچ استثنایی حتی برای «دوستان و خانواده». اکنون این پرسش جدی مطرح است: آیا این شرکای سابق همچنان به دولت آمریکا برای همراهی در شرایط دشوار اعتماد خواهند کرد؟
این رویکرد تجاری، معادل اقتصادی خروج پرآشوب دولت بایدن از افغانستان بود؛ رویدادی که ایالات متحده هنوز بهطور کامل از تبعات آن رهایی نیافته است. با این حال، جو بایدن دستکم آمریکا را از جنگی پرهزینه و بینتیجه خارج کرد؛ جنگی که پایان آن به بهبود موقعیت کلی کشور انجامید. در مقابل، دونالد ترامپ، ایالات متحده را وارد نوعی جنگ بیسرانجام (این بار در حوزه تجارت) کرد.
ایالات متحده با چین با یک عدم توازن تجاری جدی مواجه است که باید به آن رسیدگی شود و در این زمینه، ترامپ بر نکتهای درست انگشت گذاشت. چین در حال حاضر حدود یکسوم از کل تولیدات جهانی را در اختیار دارد و در مسیر تبدیلشدن به قطب صنعتی جهان قرار گرفته است؛ توانی که میتواند در آینده، تأمینکننده تقریباً همه نیازهای تولیدی در سراسر جهان باشد. اگر روند کنونی بدون کنترل ادامه یابد، این وضعیت نه تنها به زیان ایالات متحده، بلکه برای اروپا و بسیاری از کشورهای در حال توسعه نیز مضر خواهند بود.
با این حال، زمانی که کشوری به وسعت و قدرت چین با جمعیتی بالغ بر ۱.۴ میلیارد نفر و برخوردار از نیروی انسانی مستعد، زیرساختهای گسترده و ذخایر مالی قابل توجه در برابر شما قرار دارد، موفقیت در هرگونه مذاکره، مستلزم این مسئله است که شما از یک اهرم فشار مؤثر برخوردار باشید.
کارآمدترین مسیر برای دستیابی به این اهرم، آن بود که رئیسجمهور ترامپ، کشورهای متحد ایالات متحده از جمله اعضای اتحادیه اروپا، ژاپن، کره جنوبی، سنگاپور، برزیل، ویتنام، کانادا، مکزیک، هند، استرالیا و اندونزی را گرد هم آورد و یک جبهه بینالمللی منسجم شکل دهد.
اما او بهجای آنکه تلاش کند کل جهان صنعتی را در برابر چین متحد کند، مسیری را در پیش گرفت که نتیجهاش قرار گرفتن ایالات متحده در تقابل همزمان با چین و بسیاری از همان شرکای صنعتی سابقش بود. اکنون پکن دریافته است که نهتنها ترامپ در مواضع خود عقبنشینی کرده، بلکه با شیوه رفتارش، موجب دور شدن متحدان دیرینه آمریکا شده است؛ تا جایی که ممکن است برخی از این کشورها دیگر هرگز به همان شیوه گذشته در برابر چین در کنار واشنگتن قرار نگیرند.
در مقابل، این احتمال وجود دارد که شماری از این کشورها چین را بهعنوان شریکی باثباتتر و قابلاتکاتر برای همکاریهای بلندمدت ترجیح دهند. آنچه در این میان باقی مانده، تبعاتی بلندمدت برای اعتبار رهبری جهانی ایالات متحده است.
منبع: کیهان