جوان آنلاین: در نهمین روز از تیر ۱۳۲۵، احمد قوام (قوامالسلطنه) در آستانه فرا رسیدن انتخابات مجلس پانزدهم و برای آنکه بتواند نمایندگان مورد نظر خود را به مجلس بفرستد، تشکیل حزب دموکرات ایران را اعلام کرد. اقدام او، اما تلاشی در مقابله با نفوذ حزب توده نیز تفسیر میشد، با این همه تشکیل حزب دموکرات ایران در نهایت هدف قوام را برآورده نکرد و او نتوانست فضای گستردهای از ساحت سیاست آن روز ایران را اشغال کند. در مقال پی آمده و بر اساس پارهای روایتها و تحلیلها، بسترهای تشکیل این حزب مورد بازخوانی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخپژوهان معاصر ایران و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
معتمدان حزب توده، در حزبی برای رقابت با حزب توده!
در فردای شهریور ۲۰ و اخراج رضاخان از ایران، حزب توده در عداد جریاناتی بود که با گستره و تلاشی فراوان در عرصه جامعه، سیاست و فرهنگ ایران ظاهر شد، از این رو آنان که در سودای استقلال کشورمان بودند، احزاب مستقلتر و ایرانیتر را انتظار میکشیدند. در چنین بستری احمد قوام در تیر ۱۳۲۴ به تأسیس حزب دموکرات ایران مبادرت ورزید. اعضای این حزب علاوه بر سیاستمداران اطراف وی، از برخی از کنشگران جوان نیز تشکیل مییافتند که بعدها در نهضت ملی نقش آفرین گشتند. سیدمرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در تحلیل این موضوع مینویسد:
«فکر تشکیل حزب واحد پس از شهریور ۱۳۲۰ در اذهان شکل گرفته بود. علیالخصوص آنکه وجود حزب توده و فعالیت گسترده آن پارهای از رجال و فرهیختگان را بر این باور کشاند که باید در مقابل فعالیت و تبلیغات گسترده حزب توده، حزب قدرتمند دیگری به وجود آید که بیشتر جنبه ملیگرایانه و ناسیونالیستی داشته باشد، اما اوضاع آشفته کشور مجال چنین فعالیتی را نمیداد تا اینکه قوامالسلطنه در دوره انتخابات مجلس چهاردهم این فکر را به طور جدی به عمل درآورد. اصول این حزب بر مبنای عقاید خود قوامالسلطنه استوار بود و بر این مبنا که شاه یک مقام تشریفاتی است و اختیاراتش باید در حد قانون اساسی باشد، دور میزد. به تدریج عدهای از رجال پس از صدارت قوامالسلطنه جهت مقابله با اقدامات حزب دموکرات آذربایجان، ضرورت تشکیل حزب ملی واحد را که متکی به اکثریت مردم باشد، پیش کشیدند. به دستور قوام، مظفر فیروز و عباس شاهنده مقدمات تأسیس حزب را فراهم کردند. احمد قوام نخستوزیر طی نطقی در رادیو تهران رسماً تأسیس حزب را در تاریخ ۹ تیر ۱۳۲۴ ش اعلام کرد. بلافاصله اقشار مختلفی از مردم به ویژه طبقات متوسط به عضویت حزب در آمدند. احمد آرامش در خاطرات خود میگوید: همین که در شب ۹ تیر ماه تشکیل حزب دموکرات به وسیله شخص قوامالسلطنه از رادیو تهران اعلام گردید، چنان شور و شعفی در طبقات مردم به وجود آمد که تا دو، سه هفته بعد روزی هزاران درخواست عضویت از طبقات مختلف به حزب دموکرات ایران واصل میگشت. شعرا و نویسندگان بدون ریا و مداهنه و از روی صفای قلب، قصائد و مقالاتی در تجلیل قوام و تأیید اقدام او در تشکیل حزب دموکرات میسرودند و مینوشتند. بازرگانان درجه اول و متمولین، صدها نامه مستقیماً به عنوان قوامالسلطنه ارسال داشتند و هر یک پیشنهاد کردند به قدر توانایی حاضرند از نظر مالی به حزب کمک کنند. سفرای کشورهای خارجی و نمایندگان سیاسی آنها هر کدام جداگانه قوامالسلطنه را ملاقات کردند و به مناسبت تشکیل حزب دموکرات به وی تهنیت گفتند. هیئت مؤسس حزب، ۲۹ تیر ماه تشکیل شد و قوامالسلطنه هم بلافاصله برای اینکه جلوی نگرانی روسها را بگیرد، مظفر فیروز، فرد مورد اعتماد آنها را به معاونت رهبر کل حزب انتخاب کرد، اما در کنار او احمد آرامش را که تعدیلکننده گرایش به شوروی بود، به سمت دبیرکلی برگزید. حزب ظرف مدت کوتاهی گسترش یافت و در اکثر شهرستانهای ایران به استثنای آذربایجان و کردستان شعبههایی دایر کرد. قوام سعی داشت با ایجاد این حزب و توجه به حال کارگران و مستضعفان، قدرت حزب توده را در جامعه کم کند. قوام با تعدیل روابط کارفرما و کارگر و تعیین مزد و حقوق کارگران توانست دسایس حزب توده را در تجزیه ایران خنثی کند. او در کابینه اصلاحی خود در ۱۳۲۵، وزارتخانهای به عنوان وزارت کار تأسیس کرد و ریاست آن را به سلمان اسدی از فعالان حزب داد و توانست قدرت حزب را در کشور افزایش دهد. حزب دموکرات تا زمان صدارت قوام و حل بحران آذربایجان در قدرت بود، اما بعد از سقوط قوامالسلطنه و از بین رفتن حمایت دولتی، دچار تشتت شد و منحل گردید....»
داستان از ییلاق سابق سفارت آلمان شروع شد...
اهالی فرهنگ و سیاست از چند و، چون آغاز حزب دموکرات ایران، روایاتی شفاف به دست دادهاند. آنان در حقیقت این تشکل را متعلق به قوام میدانند و نه جریانی ملی و فراگیر. همین نیز موجب شد تا استقبال از آن محدود شود و هرگز توسعه نیابد. ابوالحسن عمیدی نوری، فعال سیاسی آن دوره در یادداشتهای خود خاطرنشان کرده است:
«در اوایل تیر ماه آن سال بود که شنیدم قوامالسلطنه در محل ییلاقی سابق سفارت آلمان در شمیران که در اختیار دولت است، اقامت تابستانی اختیار نموده و دچار کسالت شده است، به همین جهت برای عیادتش به محل مزبور که چندان فاصلهای از محل اقامت خودم نداشت، رفتم. دیدم دچار ناراحتی قلبی شده که دکتر غلامرضا شیخ پزشک معالجش میباشد. من فقط به اتاق خوابش که در بستر آرمیده بود، رفته و مختصر توقفی نموده، دیدم محمود محمود نویسنده معروف تاریخ معاصر ایران نزدش نشسته است. بعد که از آنجا خارج شده، مظفر فیروز را در اتاقش دیدم. معلوم شد قوامالسلطنه به فکر تأسیس حزبی به نام دموکرات ایران افتاده است. من آن موقع برحسب خواهش مرحوم ابوالفضل لسانی پسرعموی عزیزم که به اتفاق حائریزاده و چند نفر دیگر حزبی به نام سوسیالیست ایران تشکیل داده و از من هم دعوت به عضویت در کمیته حزب نموده بود، جلساتی باهم داشتیم، اما چند روز بعد که حال قوام رو به بهبودی گذارد و مجدداً به ملاقاتش رفتم، دیدم خودش سر صحبت را باز کرده و گفت باید حزب دموکرات ایران را تأسیس کنم که رُل انتخابات مجلس آینده دست خودم باشد، شما باید با من همکاری کنید. خوب است مظفر را ببینید و اعضای مؤسس و کمیته را نامنویسی نمایید که بعد به نظرم رسیده من هم اسامی معینی دارم، لیست مزبور را تکمیل کنیم و وارد عمل شویم. عجیب این بود که این قدم را وقتی میخواست بردارد که یک قدم بیسابقه در تاریخ سیاسی ایران برداشته بود، یعنی یک مرتبه چهار عضو کمیته حزب توده به نامهای ایرج اسکندری، دکتر رادمنش، دکتر کشاورز و دکتر مرتضی یزدی را وارد کابینه نموده و به هر یک پست وزارتی داده بود که بیاندازه در محافل سیاسی خارجی و داخلی اثر بخشید. من آن روز که تصمیم جدی او را برای تشکیل حزب دیدم، استنباط نمودم در برابر قدم تندی که به نفع روسها با نمایش ورود چهار وزیر تودهای برداشته، میخواهد به سادچیکف بگوید که صلاح در این است حزب دموکرات ایران که من تأسیس نمودم تقویت شود تا نامزدهای این حزب به مجلس پانزدهم راه یابند که مقاولهنامه نفت را تصویب کنند والاّ حزب توده و دموکرات آذربایجان نمیتوانند اکثریت را ببرند، زیرا در برابر آن دو حزب صفهای محکم دستراستی در سراسر کشور به وجود میآید و نقشهها را خنثی میکند. این بود که حرف او را گوش داده با مظفر فیروز تماس گرفتم و به او گفتم خود قوام مرا مأمور نمود با شما همکاری در این کار کنم، زیرا دیدم او چندان راضی از مداخلهام نبود، اما وقتی عزم نخستوزیر را بر این امر دید، ظاهرا ًاز من استقبال نمود و گفت: البته شما باید در کمیته حزب باشید. من گفتم: اگر یادتان باشد قبل از تشکیل دولت قوام ما سه نفر با هم بودیم، آیا به فکر آن سومی هستید؟ مظفر گفت: لابد فروزش را میگویید، بله او هم باید باشد، ولی من، چون به بلهگویی او اعتمادی نداشتم، به محض اینکه از نزدش آمدم، فوراً مراتب را به فروزش مدیر نجات ایران اطلاع دادم که مظفر را ببیند و مراقب کار خود باشد. این بود که فردای آن روز باز هم مظفر را ملاقات نمودیم و با هم حل کردیم که در کمیته حزب نام خود او، فروزش و من [و]محمدولی میرزا فرمانفرمائیان، عمویش را یادداشت نموده، نزد قوام برد که او هم اسامی موسویزاده، محمود محمود، سیدهاشم وکیل، حائریزاده [و]حسن ارسنجانی را هم اضافه نموده، تصمیم گرفته شد حزب مزبور از کمیتهای به عضویت این افراد تشکیل شود. بعد هم صحبت از اللهیار صالح و ابوالفضل لسانی در کمیته مزبور به میان آمد که قوامالسلطنه از این فکر استقبال نمود، اما با ملاقات با آن دو نفر هیچیک حاضر به پذیرفتن این امر نشدند....»
نتیجه رقابت حزب دموکرات و حزب توده
بار دیگر داستان را مرور میکنیم. قوام حزب دموکرات ایران را برای چالشی اعلام نشده با حزب توده تأسیس کرد. او برخی از اطرافیان متمایل به چپ را در رأس حزب خود قرار داد تا رقیب را حساس نکرده باشد. با این همه تودهایها نیز متوجه ترفند قوام شدند و مقابله با حزب او را مطمح نظر قرار دادند. این امر در نهایت و به علل گوناگون، موجب تضعیف حزب دموکرات شد و توقع وی را برآورده نکرد. همانگونه که عمیدی نوری بدان اذعان داشته است:
«همین غرور خالی از واقعیت باعث شد وقتی حزب توده دید حزب دموکرات ایران به وجود آمده است، به فکر تضعیف این حزب برآید، در حالی که از آن طرف هم مظفر فیروز دستهای از افراد بزن بهادر به وسیله عباس شاهنده تشکیل داده بود که با قدرت دولتی مجهز گردیده در مواقع مقتضی به نزاع با افراد تجهیزی حزب توده پردازند، خصوصاً اینکه محل این دسته حزب دموکرات ایران که مسئول آن همان عباس شاهنده بود، در همان خیابان فردوسی تعیین شده بود و وسایل زد و خورد از چوبهای دستی و چاقو نیز آماده و ذخیره شده بود، البته این نحوه کار مورد قبول بعضی از اعضای کمیته حزب از قبیل خود من [نبود]، در حالی که بعداًمعلوم شد قوامالسلطنه باطناً تحت تأثیر مظفر فیروز و عباس شاهنده روی دل پری که از حزب توده داشت، بیعلاقه نبود از آنها چشمزخمی گرفته باشد، زیرا حزب توده خیلی شلوغکاری کرده بود، حتی افراد آن در لاهیجان وضعی فراهم ساخته بودند که بهره مالکانه املاک خود نخستوزیر را هم زارعان به مباشران او نمیدادند و ناظر بودم روزی را که قوام ایرج اسکندری را در خانهاش خواسته، گلایه میکرد چرا حزب شما با خود من اینطور رفتار مینماید؟ و او با اینکه قول داده بود این مشکل را حل مینماید، نتوانست کاری از پیش برد. این بود که قوامالسلطنه هم علاقه داشت، حزب او بیرقیب باشد و حزب توده را هم بکوبد، در حالی که بعضی از نزدیکانش مثل مورخالدوله سپهر، اصولاً با تشکیل حزب از طرف قوامالسلطنه مخالف بوده، عقیدهاش را صریحاً ابراز نموده، ولی چنان اثر منفی در او نمود که کینه او را در دل گرفته، چندی بعد مورخالدوله را که پس از شهریور ۱۳۲۰، اول کسی بود که برای پیشرفت کار قوام در سیاست، شبانه روز فعالیت مینمود، در حالی که وزیر کابینه خود قوام بود، غفلتاً او را در خانهاش دستگیر نموده، تحتالحفظ به کاشان تبعید نمود....»
وقتی اختلافات درون حزبی نمایان میشود
بخشی از عوامل تضعیف حزب دموکرات ایران به ترکیب درونی آن بازمیگشت. به واقع این تشکل در داخل خود انسجام نداشت و افراد و افکاری گوناگون را گردآورده بود. همین امر نیز موجب ازهم گسیختگی آن شد و اهداف این گروه را برآورده نکرد. کار به جایی رسید که نه تنها این جریان نتوانست مجلس پانزدهم را در دست داشته باشد که حتی بخشی از اعضا با شخص قوام نیز در تقابل و چالش قرار گرفتند و او را تضعیف کردند! رضا سرحدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در بسط این نکته آورده است:
«بخشی از فرایند موفقیت قوام در عرصه سیاسی به تلاشهای وی در راستای برقراری موازنه در مجلس برمیگشت. نمایندگانی که در سال ۱۳۲۶ راهی مجلس پانزدهم شدند، همگی از دیدگاههایی برخوردار بودند که سنخیتی با تفکر چپگرایی و مارکسیستی نداشت. اکثریت آنان، حکومت کمونیستی را برای منافع خود و بعضاً برای کشور خطرناک میدیدند. از نخستین روزهای گشایش مجلس، چهره آن نمایان گردید. اولین کشمکش، بر سر تصویب اعتبارنامهها آغاز شد. با تلاشهای قوام، ریاست فراکسیون حزب دموکرات به بهار و ریاست مجلس به سردار فاخر حکمت رسید. هر روز که به عمر مجلس پانزدهم اضافه میشد، فراکسیون دولتی تقلیل پیدا میکرد و بر تعداد مخالفان قوام افزوده میشد. قوام به دلیل شتابی که برای تضعیف حزب توده و شاه داشت، افراد متفاوت و مخالف بسیاری را به درون حزب آورده بود. برای نمونه، اشراف زمینداری چون: سردار فاخر حکمت، امینی و فرمانفرما و و روشنفکران رادیکالی چون: بهار و ارسنجانی و کارخانهدارانی چون: نیکپی، نمازی و بسیاری گروههای ناهمگون دیگر در حزب دموکرات گرد هم آمده بودند. به مرور زمان، اختلافات در درون حزب دموکرات نمایان شد. کسانی که به مواهب قدرت در داخل حزب دست نیافتند یا شور و حرارت خود را برای فعالیتهای حزبی از دست دادند به رقابت با همکاران یا توطئه علیه آنان و شخص قوام روی آوردند....»
حسن ارسنجانی، نمادی از اعضای حزب دموکرات
شخصیت شناسی عناصر عضو در حزب دموکرات ایران مجالی دیگر میطلبد. درباره آغاز و انجام هر یک از آنان میتوان یک کتاب نوشت. با این همه برای فهم نمونهای از انبوه این عده، نظری به کارکرد و کارنامه حسن ارسنجانی کافی است. او هنگام تأسیس حزب به قوام نزدیک شد و در عداد نزدیکان وی قرار گرفت. وی همچنین در روزهای منتهی به ۳۰ تیر در زمره اطرافیان این سیاستمدار پیر بود و بعدها یادداشتهای خود از آن واقعه را منتشر کرد. سمیه زمانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ارسنجانی را اینگونه توصیف کرده است:
«او در سال ۱۳۲۱ به عضویت حزب میهنپرستان درآمد، اما مدتی نگذشت که از این حزب جدا شد و به حزب پیکار پیوست. بعد هم در سال ۱۳۲۲ همراه افرادی چون: ملکالشعرای بهار، محمود محمود و رضا آذرخشی، حزب آزادی ایران را تأسیس کرد. پس از آنکه احمد قوام حزب دموکرات را بنا نهاد با موافقت بیشتر اعضای این حزب، دو حزب آزادی ایران و دموکرات ائتلاف کردند. در این میان ارسنجانی نیز چندان به قوام نزدیک شد که یار همیشگی و نویسنده اغلب نطقهایش شد. او پیش از انتخابات مجلس پانزدهم، مدت کوتاهی در شهرداری رشت مشغول کار شد. وی دلیل رفتنش به رشت را همراهی با آزادیخواهان گیلانی بیان میکند، آزادیخواهانی که بهتازگی حزب جنگل را تشکیل داده بودند. در شرایطی که طرفداران حزب بهشدت در حال افزایش بودند، ارسنجانی به گیلان آمد. چون او و همحزبیهایش نمیدانستند در صورت شکست در روی کار آوردن دولت قوام چه باید کنند. ارسنجانی میگوید: آیا باید در تهران بمانیم و سرگرم حرف زدن بشویم یا آنکه تهران را ترک کنیم و به افراد وطنپرست جنگلی ملحق شویم؟... او در سال ۱۳۲۶، در انتخابات مجلس پانزدهم پیروز شد، اما در نخستین اجلاس فراکسیون اکثریت مجلس پانزدهم، اعضا بیتوجه به دستورات قوام، به اعتبارنامه هر نماینده، تنها طبق تشخیص فردی خود رأی دادند و اعتبارنامه ارسنجانی را رد کردند! یکی از دلایل رد اعتبارنامه او به گفته یکی از نمایندگان، این بود که ارسنجانی فقط یک روزنامهنویس بود، آن هم روزنامهنویسی با سوابق سیاسی مشکوک....»
کلام آخر
تاریخ معاصر ایران، مملو از سرگذشت احزاب موسمی است. بیتردید حزب دموکرات احمد قوام نیز در زمره این تشکلها به شمار میرود. این گروه اگرچه توانست چهرههای شناخته شده سیاست را در خود گردآورد، اما نهایتاً در نیل به اهداف خود توفیق نداشت. پی جویی اهداف شخصی «جناب اشرف»، عدم انسجام داخلی و چالش با شاه و حزب توده، از دلایل این امر قلمداد میشود.