جوان آنلاین: ۱۵ مهر بدون تردید مهمترین مقطع و رویداد در تاریخ مقاومت ملت فلسطین مقابل اشغالگران صهیونیستی است؛ ملتی که ۷۵ سال است درگیر دفاع از خانه خود مقابل دزدی است که قصد غصب خانه تاریخی مردم فلسطین را دارد؛ دزدی که نه تنها برخوردی با آن نمیشود بلکه بسیاری از دولتها حامی آن هستند. با موفقیت عملیات طوفان الاقصی تقویم مقاومت ورق خورد و فصل انفعال تبدیل به فصل کنشگری شد. پیام این تغییر فصل، رسیدن تابستان گرمابخش برای مقاومت فلسطین و سررسیدن زمستان جانسوز برای ارتش صهیونیستی است که همواره با مشت آهنین ملت فلسطین را سرکوب کرده و خونها ریخته، مادرانی را گریان و کودکانی را بیمادر کرده است. حالا ورق برگشته و هیمنه امنیتی و نظامی ارتش اسرائیل فروریخته است و امروز هیچ جایی برای صهیونیستها امن نیست.
حسین جابری انصاری، معاون سابق عربی- آفریقایی وزارت امورخارجه از فعالترین دیپلماتها در تحولات اخیر است که همواره در فضای رسانهای حضور داشته و به تحلیل ابعاد مختلف این رخداد پرداخته است. از او دعوت کردیم میهمان روزنامه جوان شود و به سؤالات ما درباره تحولات غزه پاسخ دهد. جابری انصاری معتقد است اسرائیل در غزه با انسداد و قفلشدگی مواجه و بعید است بتواند به اهداف خود دست پیدا کند. عملیات طوفان الاقصی، طوفانی بود که خود اسرائیل با ظلمهای تاریخیای که در حق ملت فلسطین کرد آن را کاشته بود و آن که باد بکارد لاجرم طوفان درو خواهد کرد.
۱۵ مهر و عملیات طوفان الاقصی یک نقطه عطف در تاریخ مقاومت ملت فلسطین مقابل اشغالگری است. در حال حاضر هم حدود سه ماه از نبرد حماس و رژیمصهیونیستی سپری شده است. در ابتدای گفتگو ارزیابیای از آخرین تحولات غزه داشته باشید تا وارد ابعاد مختلف این تحول در جغرافیای مقاومت شویم.
چند ده روز است که جنگ گسترده و شدید اسرائیلیها علیه نوار کوچک اشغالی غزه در جریان است؛ از هوا، زمین و دریا. در عین حال که اسرائیلیها پیشرویهایی داشتهاند ولی به نظر میرسد صحنه میدانی در حقیقت با یک نوع انسداد و قفل شدگی مواجه است، یعنی به رغم همه شعارهایی که میدهند و تصویرسازیهایی که میکنند، نغمههای بلند شده درون جامعه صهیونیستی از سیاستمداران و مقامات نظامی و امنیتی سابق که به نسبت مقامات رسمی راحتتر میتوانند صحبت کنند تا گزارشهای مختلف رسانهای، واقعیتهای میدان و گزارشهای طرفین درگیری، مجموعهاش را که در یک قاب بگذاریم به نظر میرسد اسرائیلیها با یک قفل شدگی مواجه شدهاند. میخواهند بگویند که کار دارد پیش میرود، اما عملاً کار با انسداد و توقف مواجه است، این ارزیابی مختصر من از صحنه امروز غزه است.
در مورد دلیل این انسداد هم توضیح دهید، چراکه روی کاغذ قدرت نظامی حماس و رژیمصهیونیستی فاصله زیادی با هم دارند. با این حال، اسرائیل به تعبیر شما در غزه دچار انسداد شده است. آیا این انسداد را پیشبینی میکرد و اینکه چرا نتوانست در غزه به موفقیت دست پیدا کند؟
اینکه انسداد چرا ایجاد شده، مشخص است و خیلی نیاز به تحلیل ندارد و آن هم مسئله تابآوری فلسطینیان است، با وجود تفاوت فاحش به لحاظ امکانات مادی بین دو طرف که یکی ارتش کلاسیک با تمامی امکانات مدرن دنیا و با حمایت گسترده سیاسی، نظامی و بینالمللی را پشت سر خود دارد و قدرتهای جهانی هم از آن حمایت میکنند، اما طرف دیگر، صحنه یک مقاومت مردمی البته توانمند است که از همه جا در محاصره است، اما تاب آوری و مقاومت فلسطینیها صحنه را تغییر داده است. غزه هم از دریا و هم از زمین از سه سمت شمال، جنوب و شرق در محاصره اسرائیل است و از سمت غرب و جنوب غربی در واقع در محاصره مصر است. مصر هم با توجه به قرارداد کمپ دیوید و مجموعه تعهداتی که هم نسبت به اسرائیل و هم نسبت به قدرتهای بینالمللی دارد، تقریباً نقش نگهبان اسرائیل را با کمال تأسف، ایفا میکند. حداقل به لحاظ رسمی این شفاف و روشن است. خب در این محاصره و بدون باز بودن عقبه کار بسیار دشواری است. به هرحال مثلاً در جنگ لبنان عقبه لبنان از طریق سوریه باز بود. گرچه مقاومت لبنان هم از جهات دیگری در محاصره بود، ولی این عقبه استراتژیک به لحاظ امداد و پشتیبانی باز بود و همینطور حمایتهای آشکار سیاسی و دیپلماتیک حداقل سوریه و ایران به مقاومت لبنان کمک میکرد، اما وضعیت غزه به کلی متفاوت است. مقاومت فلسطین از یک حمایت عمومی جهانی به لحاظ افکار عمومی برخوردار است که این اجازه را میدهد بتواند تاب آوری خود را حفظ کند. این حمایت جهانی به لحاظ افکار عمومی است، اما این ملموس نیست و بیشتر معنوی است. وقتی به صحنه ارزیابیها و محاسبات مادی توجه میکنیم، مشکل بسته بودن جغرافیایی و امداد و لجستیک مسئله اساسی مقاومت فلسطین است. همینطور وضعیت حمایت رسمی سیاسی و دیپلماتیک که به نفع اسرائیل است. از این لحاظ هم برخی کشورها همانند ایران در عالیترین سطح و بسیار شفاف و تعدادی از کشورها هم در سطوح پایینتر از مقاومت فلسطین حمایت کردند، ولی در مجموع خیلی نمیشود به این مسئله اتکا کرد، چون مرزها بسته است، جغرافیای محاصره وجود دارد. از طرف دیگر اکثر دولتها از مقاومت فلسطین حمایت نمیکنند. با این حال، سه ماه درگیری گسترده و بمباران وحشتناک اسرائیلیها را هم ملت فلسطین و هم مقاومت فلسطین تحمل کردهاند. صحنه غزه همچنان صحنه مقاومت است؛ مقاومت مستحکم و تحمیل تعداد قابل توجه کشتهها و خسارتها به طرف اسرائیلی، البته اسرائیلیها یک سانسور گسترده در اخبار اعمال میکنند. غیرطبیعی هم نیست در جنگها معمولاً دولتها ضوابطی برای نشر اخبار اعمال میکنند و این طبیعت کار است.
یعنی احتمال میدهید تعداد کشتهها و زخمیها بیشتر از این آمار رسمی است که اعلام کردند؟
علی الاصول ما باید مجموعهای از قرائن را کنار هم بگذاریم. مجموعه گزارشهای گروههای مقاومت فلسطینی یک شاهد است. مقاومت فلسطینی از ابتدای جنگ گزارشهای مختلفی را از تعداد کشتهشدگان و مجروحان اسرائیلی منتشر کرده است. ممکن است در جنگ عدمدقتها و هم اغراقی به لحاظ جنگ روانی در این گزارشها باشد، یعنی طبیعی است چیز غیرعادی نیست. در یک شرایط زیر بمباران نمیشود گفت که گزارشهای طرف فلسطینی صد درصد دقیق است. اصلاً این امر شدنی نیست، یک درصدی بیدقتی به طبیعت صحنه جنگ و صحنه غزه تحمیل میشود، یک درصدی هم میشود در نظر گرفت که یک بخشی از هر جنگ، جنگ روانی است. یک مقدار اغراق یا بزرگنمایی در گزارشها وجود داشته باشد اینها باز طبیعی است. من نمیگویم هست، میگویم اگر ثابت شود که چنین چیزی هم بود، چیز غیرعادی نیست، بنابراین باید با ملاحظه این دو تبصره به گزارشهای فلسطینیها نگاه کرد. گزارشهای اسرائیلیها هم از آن جهت که دولتی است گرچه ما قبول نداریم و جعلی است، اما بالاخره دولتی است، ظاهرش هم این است که با یک حساب و کتاب دارند گزارش میدهند. از این زاویه گزارشهای آنها باید دقیق باشد، یعنی آن عدم دقت در یک صحنه مقاومتی اینجا شامل حال این گزارشها نمیشود ولی یک قاعده هم شامل حال این گزارشها میشود و آن این است که در شرایط جنگی هیچ کشوری و هیچ حکومتی این گونه عادی اخبار را همانند نقل و نبات پخش نمیکند، یعنی سانسور و ضابطه اعمال میکند و حتماً هم اسرائیلیها دارند این قاعده را اجرا میکنند. مؤلفه دیگری که میتواند به ما کمک کند، برخی گزارشهای رسانههای غیررسمی اسرائیلیهاست. مثلاً تا مقطعی، یعنی تا دو هفته قبل، اسرائیلیها اعلام کرده بودندهزارو ۹۰۰ مجروح در جنگ داشتند. خب، برخی گزارشهای رسانههای رسمی اسرائیلی، یعنی رسانههای معروف و شناخته شده تعداد مجروحان را حدود سهبرابر این عدد اعلام میکنند. اگر این را یک قرینه بگیریم، پس ارتش رژیمصهیونیستی حدود ۶ هزار نفر مجروح داشته است که از این تعداد حدود ۲ هزار نفر معلول شدهاند. این امر میتواند نشانه و راهنمایی برای تخمین تعداد کشته شدگان ارتش اسرائیل هم باشد، یعنی تعداد کشته شدگانی که اعلام میشود باید حدود سه برابر کنیم و احتمالاً این تعداد واقعی است. آنچه فلسطینیها اعلام میکنند، نزدیک ۱۰ برابر است، حالا نمیتوانیم قضاوت قطعی کنیم، اما آن چیزی که مشخص است چند برابر بودن تعداد کشته شدگان به نسبت آمار رسمی است. این گزارشها براساس منابع وزارت جنگ اسرائیل است. در مجموع با در نظر گرفتن همه این شرایط ما شاهد مقاومتی اسطورهای اگر نگوییم بینظیر، قطعاً کم نظیر، از سوی مردم غزه و گروههای مقاومت هستیم.
عملیات طوفان الاقصی و اتفاقی که در ۱۵ مهر رخ داد بدون تردید نقطه تحول در مسئله آرمان فلسطین است. افکار عمومی همچنان این سؤال را در ذهن دارد که این ورق جنگ نامتوازن بین مقاومت فلسطین و رژیمصهیونیستی چگونه در ۱۵ مهر متحول شد و حماس توانست دست بالا را پیدا کند و به تعبیر رهبری ضربه غیرقابل جبران به اسرائیل بزند؟
تاریخ مسئله فلسطین و رژیمصهیونیستی یک تاریخ چند دههای و نزدیک به یک سده است و از تأسیس رژیمصهیونیستی هم ۷۵ سال میگذرد. در این چند دهه یا نزدیک به یک قرن تحولات مختلفی رخ داده و نگاه به این سیر تحولات برای پاسخ به سؤال شما ضروری است. همانطور که اشاره کردید در جنگهای کلاسیک از جنگ ۱۹۴۸ تا ۱۹۸۲ لبنان به جز یک استثنا، یعنی جنگ ۱۹۷۳ که طرف عربی ابتکار عمل را در دست داشت، همواره و در همه جنگها ابتکار عمل با اسرائیل بود. خب معمولاً قاعده به این صورت است که طرفی که ابتکار عمل را در دست دارد، بیشتر پیروز و غالب میشود. این منطق در جنگهای کلاسیک بین دو طرف حاکم بوده است. در این سیر تحول دوره بعدی دوره مقاومت نخبهای است. در دوره مقاومت نخبهای فلسطینیها و جنبشهای مقاومت فلسطین توانستند شعله مقاومت و آرمان فلسطین را زند نگه دارند. همین مسئله هم بسیار مهم است ولی نتوانستند در واقع منشأ تحول و نقطه عطف باشند. به این معنا که کنشهایی داشته باشند که شرایط را برای اسرائیل تغییر دهد. اسرائیلیها در جنگهای کلاسیک یاد گرفتهاند که چگونه بجنگند، چگونه جواب بدهند و مطابق استراتژی سه اصلی بن گوریون عمل کنند که یکی از این سه اصل این بود که جنگهای سریع و پیروزهای برقآسا باید استراتژی ما باشد، بنابراین جنگهای کلاسیک را شما اگر نگاه کنید همه آنها کوتاه مدت انجام شده است، یعنی وقتی عملیات را شروع میکردند همانند بلدوزر جلو میرفتند و به اهداف خود میرسیدند.
پس جنگ فعلی طولانیترین جنگ است؟
بله طولانیترین نبرد دو طرف است. در دوره مقاومت نخبهای و در بستری که کشورهای عربی در حال خارج شدن از صحنه آرمان فلسطین بودند و مصر شروع به سازش کرده بود، این گروهها آرمان فلسطین را زنده نگه داشتند. به نظر من در این شرایط، نقاط عطفی در عرصه نبرد و در عرصه سیاسی رخ داد که این نقاط عطف با کمپدیوید شروع شد. در عرصه میدانی هم انتقاضه مصداق این نقطه عطف است. گرچه با سازش مصر دولتهای عربی به ظاهر اعتراض کردند و مقر اتحادیه عرب هم از مصر به تونس منتقل شد، اما مصر راهی را باز کرد که به مرور بقیه دولتهای عربی هم وارد آن مسیر شدند و حتی سازمان آزادیبخش فلسطین هم برای خود کوپهای در این قطار پرشتاب سازش رزرو کرد. خب این یک نقطه عطف است. یک نقطه عطف هم در عرصه نبرد اتفاق افتاد که انتفاضه بزرگ ۱۹۸۷ میلادی بود و این امر چهار سال ادامه پیدا کرد و ستون فقرات ارتش اسرائیل را خرد کرد. ارتش اسرائیل آمادگی برای جنگهای کلاسیک و رویارویی با مقاومت نخبهای داشت، اما برای مقابله با انتفاضه آمادگی نداشت. وقتی این انتفاضه چهار سال ادامه پیدا کرد، این اغراق نیست عین گزارشهای اسرائیلیها و بینالمللی است که ارتش اسرائیل تابآوری خود را از دست داد. اسرائیل این فشار را با توافق اسلو از روی دوش خود برداشت. مسئله دیگر هم این بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جنبش جهاد اسلامی فلسطین تأسیس شد. این جنبش از سوی برخی از خروجیهای جنبش اسلامی اخوانی فلسطین و برخی از نیروهای جریانهای ملی و چپ فلسطینی شکل گرفت، یعنی تلفیقی بین مذهب و ملیگرایی رخ داد. فعالیت این جنبش بستر را برای تأسیس جریان اصلی اخوانی فلسطین یعنی حماس فراهم کرد. در واقع ما در کمتر از یک دهه شاهد دو تحول در صحنه فلسطین بودیم؛ یکی شکلگیری حضور جریانهای اسلامی هم پیوند با توده مردم در عرصه مبارزه در قالب دو جنبش حماس و جهاد اسلامی که آرمان فلسطین را تقویت میکند و دوم بحث انتفاضه است. برای اولین بار صهیونیستها مجبور میشوند سازمان آزادی بخش فلسطین را به عنوان نماینده فلسطینیها به رسمیت بشناسند. به عبارت دیگر برای اولین بار مجبور میشوند ملت فلسطین را به رسمیت بشناسند، چون تا آن تاریخ اسرائیلیها کلاً وجود ملت فلسطین را انکار میکردند، چون شعار اسرائیلی از اول این بود که سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین و با همین شعار آنجا را اشغال کردند. ایدئولوژی صهیونیستی مجبور میشود واقعیت ملت فلسطین را بپذیرد. ۷ اکتبر و جنگ غزه را در این بستر تاریخی باید دید. جنگهای کلاسیک با پیروزی و ابتکار عمل اسرائیلیها تمام شد. روند صلح مهمترین و بزرگترین دولت و ارتش عربی را در کمپدیوید از روند آرمان فلسطین خارج و عدم موازنه وحشتناکی به نفع اسرائیل ایجاد و راه جدیدی در صحنه عربی و اسلامی باز کرد به نام راه صلح که اسمش واقعگرایی بود، ولی واقعیت آن به عنوان کارشناسی عرض میکنم تسلیم در برابر واقعیت بود. مسیر سوم بحث مقاومت اسلامی و مردمی بود. ترکیب مقاومت مردمی و اسلامی و انتفاضه گسترده تودههای فلسطینی در واقع یک نقطه عطف اساسی بود که نتایج آن را ابتدا در لبنان دیدیم و اسرائیل مجبور به عقبنشینی بدون قید و شرط برای اولین بار شد. این اتفاق سال ۲۰۰۰ افتاد. مسیر صلح وقتی به سازمان آزادیبخش فلسطین رسید، در اسلو این سازمان مسیر صلح را امتحان کرد، اما ابتداییترین حقوق ملت فلسطین را هم نتوانست بگیرد و به بنبست خورد و اسرائیلیها حاضر به دادن حقوق حداقلی فلسطینیها هم نشدند. عملاً اسرائیل از مسیر صلح به عنوان ابزار فریب استفاده کرد. این موضوع باعث شد مسیر صلح در صحنه فلسطین با بنبست مواجه شود و این هم یک نقطه عطف بود. صحنه امروز را باید در این بستر تحلیل کرد.
با این وضعیت و باتوجه به موفقیت عملیات طوفان الاقصی پس باید منتظر تقویت گفتمان مقاومت در بین ملت فلسطین و انزوای بیشتر جریان سازش طلب باشیم.
بله. اصلاً گزینه دیگری وجود ندارد. این حرف هم حرف ما در ایران نیست، بلکه گزارشهای بینالمللی هم آن را تأیید میکند. در واقع کسی که باد میکارد طوفان درو میکند. وقتی اسرائیل دست به این کشتار عظیم میزند و کسی جلوی آن را نمیگیرد، ملت فلسطین جز مقاومت راه دیگری ندارد. عملیات طوفان الاقصی کشته اسرائیلیهاست. آقای عرفات تمام سابقه انقلابی خود را قربانی کرد تا با اسرائیلیها به صلح دست پیدا کند، اما اسرائیلیها با او چه کار کردند؟ گفتند او مانع صلح است و عرفات را مسموم کردند و کشتند. از یک زوایه دیگر هم وقتی یک ملتی میبیند راههایی که میرود همه به بنبست رسیده است و تنها راهی که کور سویی از امید در آن وجود دارد به رغم همه هزینهها، راه مقاومت است، بنابراین این راه را انتخاب میکند. عملاً راه جنگ کلاسیک برای مردم فلسطین بسته شده است. بعد از خروج مصر از این مسئله و تنها گذاشتن مردم فلسطین، بقیه کشورهای عربی هم به این جمع بندی رسیدند که عملاً و به تنهایی نمیتوانند کاری کنند، بنابراین همگی به راه مصر رفتند. خود مصر هم بعد از مدتها موفق شد به صورت ناقص صحرای سینا را آزاد کند، یعنی طبق بندهای امنیتی توافق کمپدیوید صحرای سینا به صورت ناقص آزاد شد در حالی که اصلاً مسئله فلسطین بود و صحرای سینا که در اشغال نبود، اما مصر به همین راضی شد. در مورد مسیر صلح یا به عبارت بهتر مسیر سازش هم باید بگوییم این امر هم بسته شده است. در توافق مادرید فلسطینیها سعی کردند از این مسیر حداقل حقوق خود را به دست بیاورند، اما اسرائیل حاضر نشد به این مسئله تن دهد. بعد از عرفات هم محمودعباس رئیس تشکیلات خودگران شد که در صحنه سیاسی فلسطین سازشکارترین چهره است، اما همین محمود عباس در این دو دهه رهبری خود نتوانست امتیازی بگیرد و دست او خالی است چراکه اسرائیلیها مواردی به او پیشنهاد دادند که اگر امضا میکرد دیگر شخصیت فلسطینی نبود و باید بیشتر او را به عنوان یک سیاستمدار اسرائیلی به حساب میآوردیم، بنابراین آن چیزی که در صحنه واقعی فلسطین وجود دارد، راه مقاومت است. این راه در لبنان امتحان شد و جواب داد و در خود فلسطین هم جواب داده، بنابراین طبیعی است که مردم و گروههای فلسطینی به این سمت بروند. از طرف دیگر باید به این نکته توجه کنیم که اگر حتی قرار است به عنوان مثال سازشی هم انجام شود و امتیازی در میدان سیاست گرفته شود، آن هم از مسیر مقاومت میگذرد. در واقع اگر کسی از پروژه کلان اسرائیل خبر داشته باشد، بر این امر صحه میگذارد که اسرائیل بدون مقاومت مردم فلسطین هیچ امتیازی به آنان نخواهد داد.
با انجام عملیات طوفان الاقصی خیلی تلاش شد این عملیات را به ایران نسبت دهند و از طرف دیگر برخی تحلیلها وجود داشت که اسرائیل به دنبال کشاندن پای ایران به جنگ است. نظر شما در این زمینه چیست و اینکه این نوع تحلیل و نگاه چقدر به واقعیت نزدیک است؟
در این تحلیل هم عناصری از واقعیت وجود دارد و هم عناصری که محل تأمل است، یعنی صحنه را باید کامل دید و تک بعدی تحلیل نکرد. واقعیتی که وجود دارد و اشاره کردم این است که اسرائیلیها در راهبرد کلان خود به دنبال خروج جنگ از جغرافیای خود و انتقال آن به دیگر جغرافیاها هستند. از این زاویه کشاندن پای ایران به جنگ یا انتقال بحران به ایران چیز عجیبی نیست، اما محور مقاومت این استراتژی رژیمصهیونیستی را مهندسی معکوس کرده و بحران را به سرزمینهای اشغالی انتقال داده است. یکی از پیامدهای مهم ۷ اکتبر بازگردان جنگ به داخل اسرائیل است. نکته بعدی این است که در حال حاضر اسرائیل درگیر جنگ غزه است و با وجود همه جنایتها، کشتارها و هزینههایی که داده، نتوانسته است اهداف استراتژیک خود را محقق کند، یعنی هم مقاومت ادامه دارد و هم مردم کوچ نکردهاند. در این شرایط در حالی که اسرائیل گرفتار جنگ فرسایشی است، عقل استراتژیک و نظامی میگوید که آیا او متمایل است جبهههای دیگر هم باز شود؟ پاسخ منفی و اینجا محل تأمل است. منطق این را میگوید که اسرائیل باید به دنبال خنثیکردن جبهههای دیگر برای تمرکز بر جبهه غزه باشد تا بتواند به اهداف خود برسد. در یک صورت کشاندن جنگ به بیرون منطقی میشود؛ اینکه در جبهه غزه به بنبست استراتژیک برسد و در آن صورت ممکن است به دنبال به هم زدن چیدمان صحنه باشد و آن هم انتقال جنگ به محورهای دیگر است. آیا اسرائیلیها به این نقطه رسیدهاند؟ ظواهر امر نشان میدهد که فکر میکنند همچنان وقت دارند. ارزیابی من این است که گیر خواهند کرد. ظاهرش این است که هنوز ناامید نشدهاند، گرچه فهمیدهاند مسئله خیلی سخت است، حتی اگر به بنبست برسند، اسرائیل تلاش خواهد کرد کاری کند طرف سوم جنگ را شروع کند. برای اینکه هزینه بالابردن سطح جنگ را اسرائیل پرداخت نکند. نکته دیگری که باید به آن توجه کرد این است که اسرائیلیها در چند سال اخیر عادت کردهاند برخی اهداف ایرانی را در ایران یا بیرون از ایران بزنند و عملیاتهای آشکار و نیمهآشکاری در درون ایران انجام دهند. یک مقداری تکرار این مسئله و عدمواکنش ایران ممکن است به تثبیت این عادت و حتی به گسترش شعاع عملیاتی اسرائیل در این حوزه منجر شود. ما نباید بگذاریم این عادت تثبیت و در امر بازدارندگی ایران شکاف ایجاد شود، اما از سوی دیگر باید به اولویتهای مدیریت یک معرکه استراتژیک هم برای پاسخدهی به این اقدامات توجه کنیم. تحلیل ساده نکنیم و سادهانگارانه در این زمینه سخن نگوییم. اتفاقاتی مثل ترور شهید رضی را نباید نقطهای تحلیل کنیم، بلکه باید در یک روند کلان در نظر بگیریم و بر اساس این روند کلان واکنش خود را تنظیم کنیم. آیا ایران قبلاً در سوریه اصلاً حضور نظامی یا نفوذ داشت. ما بعد از جنگ چالدران در منطقه خیلی حضور قدرتمندی نداشتیم، ولی امروز در منطقه خاورمیانه و شامات حضوری قدرتمند داریم. متأسفانه در این قضایا نخبگان ما تا حدی دچار عوامزدگی هستند، یعنی روند را نمیبینند و نقطهای تحلیل و حرفهای کوچه و بازار را تکرار میکنند. شما میبینید حرفهای رسانههایی را تکرار میکنند که در خارج از کشور تبدیل به دستگاه پمپاژ دروغ و جهل شدهاند، در حالی که وقتی ما یک ترور را میبینیم، باید آن را در پازل و راهبرد کلان تحلیل کنیم نه اینکه به صورت احساسی هی مطرح کنیم که ایران الان باید جواب بدهد و چرا جواب نداد؟ ما ممکن است در زمان کوتاه جواب ندهیم، اما امروز محور مقاومت گلوی اسرائیل را در حد مرگ فشار داده و چنگ زده است. ایران امروز بعد از جنگ چالدران در بالاترین سطح نفوذ و حضور منطقهای خود قرار دارد، بنابراین در تحلیل ترورهای اسرائیل باید این نقشه کلان را دید تا تحلیل ما بیشتر به واقعیت نزدیک شود.
در روزهای اخیر شدت درگیریها در جبهه شمالی بین رژیمصهیونیستی و حزبالله افزایش پیدا کرده است. برخی تحلیل میکنند که این امر میتواند نشانههایی برای شروع جنگ در این جبهه باشد. شما چقدر این احتمال را به واقعیتهای میدانی نزدیک میدانید و احتمال میدهید در جبهه شمالی هم شاهد نبرد باشیم؟
منطقاً اسرائیل در شرایط کنونی مایل نیست جبهه شمالی گشودهتر شود، البته از اقدامات حزبالله عصبانی است، اما فعلاً مایل است تنشها در همین سطح باقی بماند. اینکه برخی مطرح میکنند وارد درگیری در جبهههای دیگر نمیشود تا بعد از غزه سراغ آن جبههها برود را من هم باور ندارم. اسرائیل اگر قدرت داشت در غزه در وضعیت انسداد قرار نمیگرفت. در شرایط کنونی بهترین گزینه برای اسرائیل که خواست این رژیم است، تصاعد کنترلشده جبهه شمالی برای متوقف کردن بازیگری حزبالله است. گزینه دیگر این است که اسرائیل در کنج استراتژیک گیر کند و طبق تحلیل قبلی که داشتیم، بخواهد جبهه شمالی را فعال کند که در این صورت هم تلاش خواهد کرد هزینه شروع نبرد را بر گردن حزبالله بیندارد، چون اگر مسئولیت گسترش این جنگ بر دوش اسرائیل بیفتد، حداقل یک شبهاجماعی در جامعه لبنان ایجاد خواهد شد، چون یکی از عناصر اساسی محدودساز حزبالله، فضای داخلی لبنان است. بالاخره حزبالله در خلأ کار نمیکند که بستر لبنان است. اگر اسرائیل کاری کند که آشکارا مسئولیت گسترش جنگ بر دوش خودش بیفتد، حزبالله همچنان از وضعیت قابل اطمینانی در جامعه برخوردار خواهد شد که در جنگ گسترده ورود کند. در تحولات اخیر انصارالله با دستیباز توانست عمل کند، این به دلیل آن است که حمایت مردمی از انصارالله در این زمینه بالاست، اما فعلاً این اجماع در جامعه لبنان وجود ندارد. از طرف دیگر تهدیدات اسرائیل مبنی بر زدن بیروت هم تأثیر دارد. تحلیل من هم این است که جبهه شمالی در روزهای اخیر قدری تند شده، اما از یک سقف کنترلشده بالاتر نرفته است. از سوی هر دو طرف این امر مدیریت شده است. برخی میگویند حزبالله کجاست، خب حزبالله تا همین امروز بیش از ۱۳۰ شهید داده است.
سؤال مهمی که در ذهن همه وجود دارد این است که پساجنگ چه وضعیتی حاکم خواهد شد و باید شاهد چه تحولاتی باشیم؟
وضعیت پساجنگ و تحلیل آن وابسته به نتیجه جنگ است. به هر میزان که اسرائیلیها در جنگ دچار مشکل شوند، پساجنگ هم متأثر از آن خواهد شد. اسرائیلیها در غزه چندین هدف اعلام کردند از جمله نابودی حماس و ترور رهبران آن که تا به امروز جز ترور معاون دفتر سیاسی حماس به هیچ کدام از اهداف خود دست پیدا نکردهاند. از طرف دیگر کوچاندن مردم غزه هم از دیگر اهداف اسرائیل بود که در آن هم موفق نبودهاند. غزه بالغ بر ۲ میلیونو ۲۰۰ هزار نفر جمعیت دارد. اسرائیل از ابتدای تأسیس خود به دنبال کوچاندن و اخراج ملت فلسطین بوده و متأسفانه در این زمینه هم تا حد زیادی موفق بوده است، اما در غزه موفق نبود و مردم نرفتند. تا زمانی که اسرائیل هست، کوچاندن و اخراج مردم فلسطین را کنار نمیگذارد. در این جنگ هم احساس کردند یک فرصتی فراهم شده است که مردم غزه را اخراج کنند، اما موفق نشدند. دو عنصر در این زمینه مانع موفقیت اسرائیلیها شد؛ عنصر اول تجربه تاریخی مردم فلسطین است. در جنگهای قبلی برخی از مردم رفتند، با این امید که بعداً برگردند، اما دیگر هیچگاه موفق به برگشت نشدند. مردم غزه فهمیدهاند که اگر بروند، دیگر برگشتی نخواهد بود و باید بمانند و زمین خود را ترک نکنند. مسئله دوم عدمهمراهی مصر و عدمپذیرش مردم غزه از سوی این کشور است. اسرائیل اگر نتواند به موفقیت نسبی در غزه دست پیدا کند، تلاش خواهد کرد در عرصه سیاسی امتیاز بگیرد.
امریکا یکی از بازیگران مؤثر در جنگ حماس و اسرائیل است که به صورت تمامقد از رژیمصهیونیستی حمایت کرده است. به نظر شما در وضعیت کنونی استراتژی و رویکرد امریکا در قبال این تحولات چیست؟
امریکا در این زمینه با مسائل پیچیدهای روبهرو است. از یک طرف به سرعت به سمت انتخابات داخلی خود نزدیک میشود، بنابراین ما با مجموعه کشاکشهای سیاسی در حزب دموکرات و همچنین بین حزب دموکرات و جمهوریخواه مواجه هستیم. در سطح افکار عمومی هم نظرسنجیها نشان میدهد گرایش نسل جدید در این زمینه متفاوت از سیاستمداران امریکایی است. از سوی دیگر راهبردهای بینالمللی امریکا هم در این زمینه مؤثر است. مسئله جنگ اوکراین و مسائل مربوط به چین و سیاستهای منطقهای امریکا در این زمینه مؤثر است. به عنوان مثال امریکا به دنبال کاهش حضور خود در منطقه خاورمیانه و تمرکز بیشتر بر مسائل چین بود که خب این تحول برای امریکا محدودیتهایی ایجاد کرده است. یک سطح دیگر مسئله خود فلسطین و اسرائیل است. در عملیات ۷ اکتبر مسئله بازدارندگی اسرائیل صدمه اساسی دیده و امریکا به عنوان کشور تضمینکننده حیات اسرائیل باید به نحوی این مسئله را رفع و رجوع و ترمیم کند. از سوی دیگر دولت بایدن با راست افراطی اسرائیل که الان دولت این کشور را در اختیار دارد، مشکل دارد و شما دیدید که در سه سال اخیر بایدن دیداری با نتانیاهو نداشته است، بنابراین همه این مؤلفهها، تصمیمگیری و شرایط را برای امریکا پیچیده کرده است. در این شرایط به نظر میرسد امریکا به دنبال پیروزی نسبی اسرائیل و سپس کشاندن مسئله به مذاکرات سیاسی و تحقق اهداف خود و اسرائیل با بازیهای سیاسی است. اسرائیل بدون هماهنگی و اجازه امریکا نمیتواند در عرصه نظامی تصمیم مستقلی اتخاذ کند، بنابراین هر شرایط جدیدی هم که ایجاد شود، باید هماهنگی امریکا را به دست بیاورد، حتی اگر در سه کنج استراتژیک هم قرار بگیرد و بخواهد تصمیم دیگری بگیرد، باید موافقت امریکا را داشته باشد. بههرحال در جمعبندی باید گفت که بعید است اسرائیل بتواند پیروز از غزه خارج شود.