کد خبر: 952898
تاریخ انتشار: ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۵:۴۵
حجت‌الاسلام مهدی‌زاده کارشناس و مجری تلویزیون در گفت‌وگو با «جوان»:
حجت‌الاسلام احمد مهدی‌زاده گرکی اهل گلباف کرمان و ساکن قم است که از همان ابتدای ورود به حوزه علمیه به دلیل علاقه به آموزش و تربیت کودکان، در زمینه ادبیات و روان‌شناسی کودک فعال شد.
معصومه طاهری
سرويس فرهنگ و هنر جوان آنلاين: حجت‌الاسلام احمد مهدی‌زاده گرکی اهل گلباف کرمان و ساکن قم است که از همان ابتدای ورود به حوزه علمیه به دلیل علاقه به آموزش و تربیت کودکان، در زمینه ادبیات و روان‌شناسی کودک فعال شد. این کارشناس دینی مجری منتخب برنامه کودک و طراح اسباب‌بازی، منتخب همایش و نوآوری خلاقیت کشور و منتخب جشنواره تبلیغ نوین در تربیت دینی بوده است. وی که جانباز دفاع مقدس است امروز در کارزار جنگ فرهنگی تلاش می‌کند تا رسالتی را که در حوزه آموزش و اثرگذاری پیام به عهده دارد ادا کند. «جوان» با او گفت‌وگو کرده است.

چطور شد که در لباس روحانیت سراغ طراحی اسباب‌بازی و آموزش کودکان رفتید؟
همیشه کار برای تربیت و آموزش کودکان را دوست داشتم به طوری که امروز در لباس روحانیت فقط کار کودک انجام می‌دهم و طراحی اسباب‌بازی برای کودکان را دنبال می‌کنم.

فقط در حوزه علمیه آموزش دیده‌اید؟
نه؛ تا ۹ سال در دانشگاه‌های مختلف و حوزه دوره دیدم سپس در مسیری جهانی وارد شدم... زبان یاد گرفتم تا بقیه ادیان هم متوجه آموزش‌هایم بشوند؛ لذا یک خط‌مشی دیگری برایم باز شد. برای همین در جهان گردش کردم تا هر جا آموزشی درباره کودکان هست بیاموزم. مثلاً در ایتالیا دوره ریجیو ایمیلیا را گذراندم. ریجیو اسم یکی از شهر‌های ایتالیاست که بعد از جنگ جهانی دوم خانمی رویکردی در آموزش و پرورش ابداع کرد که بر اساس آن دانشکده تربیت معلمی هم ایجاد کردند؛ رویکرد آموزشی آن‌ها خلق است و شهرت جهانی دارد؛ به این صورت که نباید چیزی به بچه‌ها لو بدهیم بلکه خودشان باید راه درست را خلق کنند. رویکرد والدوف هم در جهان بسیار مهم است و در کشور‌های سوئد، فنلاند، بلژیک و آلمان رواج دارد. آن دوره را هم در دانشگاه خوارزمی گذراندم. در دانشکده والدوف مالزی هم مدرک گرفتم. در دانشگاه خوارزمی ۱۷ رویکرد مهم در جهان تدریس می‌شود که آن را هم آموزش دیدم.

سال‌ها در تلویزیون هم به عنوان مجری فعالیت داشته‌اید؟
بله؛ تقریباً از سال ۶۵ به بعد در تلویزیون بوده‌ام. برنامه‌های ۱۰ قسمتی یا ۲۰ قسمتی در شبکه‌های یک و دو و شبکه‌های استانی اجرا کرده‌ام مانند برنامه «دو دو تا چهار تا»، صبح بخیر ایران، برنامه‌ای که در طول ماه مبارک رمضان پخش می‌شد و اجرا‌هایی هم در شبکه استانی قم داشته‌ام.

چرا دیگر نیستید؟
این را باید از تلویزیون بپرسید؛ الان تقریباً تمام مسئولان کشوری من را می‌شناسند، چون تا به حال هفت مرتبه مقام اول کشوری در همین رشته را کسب کرده‌ام. سال ۹۵ جایزه بهترین اجرای کشور را به دست آوردم و ستاره صحنه لقب گرفتم و میکروفون طلا و دیپلم افتخار به دست آوردم. قبل از آن در سال ۹۱ مبلغ برتر تربیت دینی در کشور شدم. سال ۸۵ در همایش نوآوری و خلاقیت آموزش کشور همایشی برگزار شد به نام آموزش و خلاقیت که مقام اول را کسب کردم. در سال ۸۴ نخبه حوزه علمیه کشور شدم. نمی‌دانم چرا به تلویزیون دعوت نشدم. فکر می‌کنم کسی به دنبال آنچه دغدغه من است نیست.

یکی از شیوه‌های مختص کاری شما این است که در لابه‌لای سخنرانی شعر، تمثیل و کاردستی زیاد دارید.
بله؛ هرکس در دنیا مطابق با استعدادش نابغه است. نبوغ هم در مسیر کودکی یا شکوفا می‌شود یا کشته می‌شود. استعداد من هم در این مسئله بود و رشدش دادم. به این صورت که هر موضوعی را به من بدهند می‌توانم سریع درباره آن شعر و داستان بگویم. بچه‌ها هیجانی هستند و با کسی بیشتر ارتباط برقرار می‌کنند که مثل خودشان باشد. از وقتی این را فهمیدم می‌توانم چند کار را با هم همزمان انجام بدهم؛ هم سخنرانی کنم، هم شعر بگویم، هم کاردستی درست کنم و هم حواسم به جمعیت باشد. کاردستی را سال ۷۱ به شکل اوریگامی در چین آموزش دیدم که با کاغذ و قیچی برای تزئینات بود. سعی کردم این شیوه را بومی کنم و دنیای دیگری را باز کردم تا با کاغذ و قیچی حرف بزنیم، قصه بگوییم، سؤال کنیم و حرف بزنیم. سال ۷۹ برای این کاردستی در نمایشگاه کتاب جایزه گرفتم. وقتی رئیس‌جمهور وقت از من سؤال می‌کرد من با همین کاغذ و قیچی جوابش را می‌دادم. آن زمان تازه راه کربلا باز شده بود و جایزه سفر کربلا را به من دادند.

شاگرد هم تربیت کرده‌اید؟
خیلی دوست دارم این کار را بکنم، ولی متأسفانه در کشور جایگاهی وجود ندارد. بعد از گذشت ۴۰ سال به عنوان بهترین استاد خلاق برای دانشگاه فرهنگیان انتخاب شدم و قرار شده تا از سال ۹۸ در رشته خلاقیت‌پروری تدریس کنم و نوبت می‌زنند تا در هر دانشگاهی دوره همایش خلاق بگذارم. طلاب حوزه علمیه هم دوست دارند برای آن‌ها دوره بگذارم.

خاطره‌ای هم از این سال‌ها دارید؟
خاطرات فردی و اجتماعی زیادی در داخل و خارج از کشور دارم. مثلاً در مسکو برنامه داشتم؛ من معتقدم مربی و معلم و طلبه مانند یک سکه دو طرف دارد؛ یک سمت آن قرمز و سمت دیگر آن سبز است که هر دو طرف یک چیز نوشته شده است؛ مخاطب. باید زمان و مکان و مخاطب را خوب بشناسد و اشراف داشته باشد. به این استناد من همه جا صحنه‌ها را شکار می‌کنم. یادم می‌آید در شهرک غرب تهران برای سخنرانی دعوت شدم تا نزدیک درِ مدرسه ۴۰-۳۰ متر فاصله داشتم. دانش‌آموزی را دیدم که بازیگوش بود و سربه‌سرم می‌گذاشت و باعث شد در طول راه سه، چهار بار عمامه از سرم بیفتد، اما با خونسردی فقط می‌خندیدم. دفعه پنجم عمامه به هم ریخت. با تعجب گفت: «عمو این پارچه است؟ فکر کردم کلاه است. چند متر است؟» گفتم: «بیا اندازه بزنیم. در پیاده‌رو سرش را گرفت و من اندازه زدم. گفتم چهار و نیم متر است.» گفت: «عمو از من بدت می‌آید؟» گفتم: «نه.» گفت: «اگر بیایم موقع سخنرانی و برنامه اذیتت کنم تا بروی آن موقع از من بدت می‌آید؟» گفتم: «نه. بیشتر هم دوستت دارم.» گفت: «پس خیلی از من شیطان‌تری!»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار