سرویس اجتماعی جوان آنلاین - مهسا گربندی: آدم معروفی نیست که تیتر اول اخبار روزنامه و رسانهها شود. دنیای او با دنیای همه ما فرق دارد. گاهی یک گوشه در پیاده رو یا در میان درختان خوابیده، گاهی هم در سطح شهر راه میرود و به آیندهای که نمیداند چطور برایش رقم میخورد فکر میکند. کارتنخوابها را میگویم؛ کسانی که یک روز زندگی عادی داشتند؛ سقفی بالای سرشان و خانوادهای در کنارشان بوده، اما حالا شرایطی در زندگیشان پیش آمده که امروز نه خانهای برای زندگی دارند و نه کسی را که کمکشان کند.
پای درددل کارتنخوابها
در یکی از خیابانهای شرق تهران، رودخانهای عمیق قرار دارد که بطریهای پلاستیکی زیادی در آن ریخته شده. مدتی است که چند کارتنخواب این محل را برای استراحت، کار و زندگی انتخاب کردهاند. حالا این رودخانه که پر از میکروب و آلودگی است و زباله و آبهای آلوده داخل آن قرار دارد به محلی امن برای برخی از این کارتنخوابها تبدیل شده است!
بیش از سه متر عمق این رودخانه از سطح خیابان است، اما دو مرد کارتنخواب به آن پایین رفتهاند و مشغول جمع کردن بطریهای پلاستیکی هستند. کمی آن طرفتر یک تکه پتو که اصلا تمیز به نظر نمیرسد پهن شده که جایی برای خواب و استراحت آنهاست.
کمی نزدیک میروم و از گوشه خیابان و کنار نردهها به پایین نگاه میکنم و میپرسم: «چرا این پلاستیکها را جمع میکنید؟» یکی از این کارتنخوابها که به نظر میرسد ۳۰ سالش باشد میگوید: «بیکاریم و خانهای نداریم. اینها را جمع میکنیم، میفروشیم تا با پولش غذا بخریم.» میگویم: «چقدر بابت این پلاستیکها پول میدهند؟» این پسر جوان که انگار دل پری از شهرداری دارد با ناراحتی میگوید: «نه خانهای دارم و نه شغلی، همین پلاستیکها را هم که جمع میکنم، شهرداری به من تذکر داده که نباید آنها را بفروشم! یک مامور شهرداری به اینجا آمده و گفته در صورتی اجازه داری این پلاستیکها را جمع کنی که آن را به ما بفروشی!» میپرسم: «اشکالش چیست؟ خب این بطریها را به شهرداری بفروش!» با عصبانیت میگوید: «اشکالش این است که این پلاستیکها را کیلویی هزار و ۵۰۰ میفروشم، اما شهرداری آنها را کیلویی ۸۰۰ تومان میخرد!»

همینطور که صحبت میکنیم چشمم به یک خانم کارتن خواب میافتد که کنار این رودخانه نشسته و خودش را کنار کیسههایی پر از بطریهای پلاستیکی مخفی کرده است. تعجب میکنم، صدایش میزنم و میگویم: «چرا به گرمخانه خانمها نمیروی؟ آنجا برای شما امنتر است» با اکراه جواب میدهد: «دلم نمیخواهد بروم. میخواهم اینجا پلاستیک جمع کنم و پول بگیرم!» چند سوال دیگر از او میپرسم، اما دلش نمیخواهد حرف بزند، جا به جا میشود و از پاسخ دادن به سوالاتم فرار میکند.
نزدیکترین گرمخانه هم به ما دور است
یک مرد کارتنخواب دیگری آن طرفتر مشغول جمع کردن بطریهای پلاستیکی است و از سر کنجکاوی به حرفهایمان گوش میدهد به جای آن خانم جواب سوالاتم را میدهد و میگوید: «مگر چند گرمخانه در این شهر است؟ نزدیکترین گرمخانه به اینجا که ما کار میکنیم هم دور است. تازه هر روز ساعت ۶ صبح ما را از گرمخانه بیرون میکنند و نمیتوانم هر روز این همه راه را بروم و به اینجا بیایم! برای همین شبها را کنار همین رودخانه میخوابم.»
او که معلوم است درددل زیادی دارد، میگوید: «مشکل ما گرمخانه نیست. ما جایی در اجتماع نداریم. کاری هم نیست که انجام دهیم. از خانواده و از اجتماع ترد شدهایم. ۳ بار اعتیادم را ترک کردم، اما کسی نبود که کمکم کند تا مسیر درست را پیدا کنم. حالا هر روز و هر شب در گرمخانه باشم یا نباشم. چه فرقی میکند؟ مشکل من چیز دیگری است.»
تنهایی، کارتنخوابها را در بدبختی فرو میکند
این مرد کارتن خواب به شرایط بقیه کارتنخوابهایی که میشناسد اشاره میکند و ادامه میدهد: «یک نفر شکست عشقی خورده، یک نفر اعتیاد داشته و یک نفر هم خانوادهای را ندارد که مراقبش باشند و همه اینها در اثر چند روز از زندگی عادی بیرون آمدهاند و یک کارتن خواب شدهاند. اما هر کدام از آنها یک مشکل اصلی دارند، اینکه تنها هستند. این تنهاییست که آنها را به این وضعیت میکشاند. حالا برخی از مردم از دیدن وضع کارتنخوابها چندششان میشود، اما به این فکر نمیکنند که چرا یک آدم که میتوانست برای خودش کسی باشد به این حال و روز افتاده است؟»
او با ناراحتی از شرایط زندگی خودش حرف میزند و میگوید: «من مسیر درستی را برای زندگی انتخاب نکردم، چون کسی نبود به من یاد بدهد چطور زندگی کنم. از همان بچه گی پدرم اعتیاد داشت و یادم است که از ۹ سالگی سیگار کشیدن را شروع کردم. حالا هم که درگیر اعتیاد هستم هیچ کس به من اعتماد ندارد. البته که حق دارند. برخی از جوانان تحصیل کرده و سالم هستند که بیکارند آن وقت چه کسی به آدم معتادی مثل من اعتماد میکند و به او کار میدهد؟»
سرگردانی ۱۰ هزار بیمار متجاهر در خیابانهای کشور
چند روز پیش بود که همایون هاشمی، عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس خبر از سرگردانی ۱۰ هزار بیمار متجاهر در خیابانهای کشور داد و گفت: «برخی از معتادان متجاهر سرگردان در سطح شهر به بیماری ایدز مبتلا هستند که برای کنترل آن چند حوزه باید دخالت کنند. جمع آوری به عهده نیروی انتظامی، ساماندهی بر عهده بهزیستی و درمان بر عهده وزارت بهداشت است.»
هاشمی تصریح کرد: «من با توجه به تجربهام میخواهم هشدار بدهم که فقر، اعتیاد و عوارض بعدی آن همگی معلول یک اقتصاد مریض و عملکرد ناقص است. یکی از عوارض این اقتصاد بیمار بیکاری و معیشت مردم است. دولت اگر میخواهد ریشه اعتیاد و آسیبهای اجتماعی را بخشکاند باید اقتصاد را درمان کند. تا زمانی که ما برای اشتغال پایدار فکری نکنیم آمار اعتیاد و مسائل اینچنینی بالا خواهد بود. دولت باید در این بخش سنگ تمام بگذارد و بحث توجه به جوانان را جدی بگیرد.»
این عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس گفت: «متاسفانه با افزایش فقر و بیکاری، شهرها نیز شاهد بیشتر شدن متکدیان، معتادان و کارتون خوابها هستند؛ بنابراین دولت باید در این حوزه ستاد ویژه تشکیل دهد و به عنوان متولی اصلی، بخشهای دیگر را به کار بیشتر وادارد.»
راهکار عجیب رئیس شورای شهر تهران برای حل معضل معتادان متجاهر
اوایل مردادماه محسن هاشمی، رئیس شورای شهر تهران، در جلسه شورای اجتماعی کشور برای وجود معتادان متجاهر در تهران راهکار عجیبی را مطرح کرد و واکنشهای بسیاری را به دنبال خود داشت. رئیس شورای شهر تهران گفته بود: «تعداد این معتادان متجاهر مقداری نیست که نتوانیم مسئله را حل کنیم. در حدود ۶ هزار نفر معتاد متجاهر داریم که حتی اگر لباس شیک برای آنها تهیه کنیم و لباس برند بر تن آنها بپوشانیم میتوانیم آنها راتر و تمیز کنیم، حتی ریششان را بتراشیم! معتادان متجاهر میتوانند در سطح شهر بچرخند، اما تمیز باشند. میتوانیم ظاهر تهران را حفظ کنیم. میتوانیم یک سرویس ویژه به معتادان بدهیم. در حال حاضر مساله معتادان متجاهر رها شده و شهرداری هم ابزار قانونی لازم را ندارد. این معتادان از جایی در بزرگراه آیت الله هاشمی کوچ میدهند میروند خیابان یک آیت الله دیگر و حالا در هرندی پخش شدهاند.»
نزدیک به یک ماه از اظهارات عجیب محسن هاشمی میگذرد، اما نه خبری از حل معضل کارتنخوابی است و نه حتی به بهداشت و وضعیت ظاهری این کارتنخوابها رسیدگی شده است! متاسفانه برخی از مسئولان کشور خیلی خوب حرف میزنند، اما در عمل بسیار ضعیف هستند و نتیجه آن وجود مشکلات و معضلات در کشور است که زیر سایه بیتوجهی مسئولان مربوطه تشدید نیز میشود.
کارتنخوابی، گورخوابی و حالا رودخانهخوابی!
آمار نشان میدهد که حدود ۸۰ درصد کارتن خوابها معتاد هستند و براثر اعتیاد کارتن خواب شدهاند، ۲۰ درصد نیز به دلیل مشکلاتی مثل ورشکستگی و شکست عشقی به کارتن خوابی روی آوردهاند.
کارتنخوابی، گورخوابی و حالا رودخانهخوابی! فرقی نمیکند؛ اینها کسانی هستند که در یک بستر نامناسب و آسیب زا قرار گرفتهاند و حالا نه مهارتی دارند و نه فرصتی برای آموزش مهارت! حالا بسیاری از این افراد میخواهند تا جذب اجتماع شده و یک زندگی عادی داشته باشند نه اینکه با ترد شدن از جامعه، بیشتر در گودال مشکلات فرو بروند.
متاسفانه در مسئولان ارادهای برای ساماندهی این افراد دیده نمیشود و همچنین امکانات لازم برای حمایت یا برگرداندن آنها به شرایط عادی زندگی پیشبینی نشده است. در این میان، اما برخی از تشکلها و انجمنها برای رفع این معضل تلاش میکنند و در این زمینه بسیار موفق هم بودهاند. بنابراین چه خوب است اگر مسئولان برنامه یا عزمی جدی برای کمک به حل مشکل کارتنخوابی ندارند، حداقل بستر فعالیت برای این انجمنها را فراهم کنند.
امید است تا نهادها و سازمانهای مربوطه با تلاش یکدیگر و با حمایت از این انجمنها که در راستای کمک و بهبودی وضعیت زندگی کارتنخوابها قدم برمیدارند، آنها را نجات دهند و به یک زندگی عادی و سالم بازگردانند.