
در یادداشت قبلی گفتیم که شورای عالی انقلاب فرهنگی در تلاش است جهت فرهنگسازی اقتصاد مقاومتی و ورود آن به سبک زندگی برنامهریزی کند و گفتیم که پیش از تبدیل اقتصاد مقاومتی به یک تصور اجتماعی و تبدیل آن به گفتمان و رسوخ آن به شئونات زندگی آحاد مردم باید واقعگرا بود و آن واقعگرایی نه تنها در حوزه آمارها و تصورات و نمای اقتصادی بلکه در حوزه افکاری مسئولان نیز باید نهادینه شود زیرا بر اساس تعاریف، گفتمان به معنای «فضای ذهنی روانی مسلط و زبان خاصی که مردم در یک دوره خاص با آن سخن میگویند» است.
در این قسمت برای تحقق بند 20 سیاستهای اقتصاد مقاومتی به لزوم آموزش و اشاعه دال مرکزی و عناصر گفتمان اقتصادمقاومتی در محیطهای تصمیمسازی تأکید خواهیم کرد. از آنجا که اقتصاد مقاومتی «فعالیتی عقلی بر اساس یک منطق سازماندهی شده» به نظر میرسد، لذا در صورت تبدیل آن به عنوان یک اسطوره که حداقل در میان تصمیمسازان و قشر نخبه و دانشگاهی قابل قبول باشد، میتوان امید به تبدیل آن به یک «تصور اجتماعی» داشت.
خوشبختانه اقتصاد بازار آزاد با عملکرد چند دهه اخیر که گفتمان مسلط برنامهریزان بوده به مرحله «بیقراری» رسیده و هژمونی گفتمان مسلط در اقتصاد که اکنون اقتصاد بازار آزاد است، دچار تزلزل شده، به نحوی که بسیاری از حامیان این تفکر با ابراز نگرانی از گرایش رسانهها به سوی اقتصاد نئومارکسیستی هشدار دادهاند و برخی نیز در میان اقتصاددانان معروف و طرفدار این تفکر با علم به نقش مؤثر دولت در اقتصاد بر «تغییر ساختارها» تأکید دارند که به نوعی عقبگرد و اعتراف به ناکارآمد نظام بازار در اقتصاد کشور است، البته در این میان تلاش برای حفظ بقای این تفکر بدیهی است و تکنیکهای «حاشیهرانی» برای رقیب گفتمان خود یعنی اقتصاد مقاومتی در دستور کار قرار دارد، کما اینکه طرح مواردی چون «برجام اقتصادی» یا تقابل اقتصاد مقاومتی با سرمایههای خارجی را در دستور کار قرار دادهاند.
به این ترتیب میتوان با اندکی تلاش هوشمندانه و تمرکز بر تبیین اقتصاد مقاومتی در میان مسئولان و مدیران سه قوه و تبیین اقتصاد مقاومتی در میان تصمیمسازان آن را به عنوان یک گفتمان جدی و قابل دفاع مطرح کرد.
هرچند نبود کارشناسان اقتصادی آگاه به اقتصاد مقاومتی به عنوان یکی از مهمترین موانع این موضوع مطرح است اما این خلأ را میتوان در جریان انقلابی تعمیم داد، به نحوی که اقتصاددانان مخالف جریان اقتصاد لیبرالی کمتر به فکر افکار عمومی و تبیین نظرات خود در حوزه اقتصادی هستند. به عبارت بهتر آنهایی که حامی و طراح اقتصاد مقاومتی هستند معمولاً به دلایل مشغلههای زیاد و گرایش به مسائل سیاسی نه فرصت گفتمانسازی دارند و نه خود را در معرض قضاوت کارشناسان اقتصادی قرار میدهند، از این رو اقتصاد مقاومتی در محیطهای تصمیمسازی و قشر نخبه مانند سردار بیارتش است.
با این توضیحات آنهایی که به دنبال گفتمانسازی اقتصاد مقاومتی هستند باید بدانند که با نوشتن چند کتاب یا همایش یا صدور بخشنامه نمیتوان به تغییر نگرش و رفتار امیدوار بود، کما اینکه مقام معظم رهبری در این باره گفتهاند: «گفتمان یعنی باور عمومی، یعنی آنچیزی كه به صورت یك سخنِ مورد قبول عموم تلقی بشود، مردم به آن توجه داشته باشند، این با گفتن حاصل میشود، با تبیینِ لازم - تبیین منطقی، تبیین عالمانه و دور از زیادهرویهای گوناگون حاصل میشود، با زبان صحیح، با زبان علمی و منطقی و با زبان خوش، باید این مطالب را منتقل كرد.»
یا ایشان در جایی دیگر میگویند: «باید تصویر درستی از اقتصاد مقاومتی ارائه بشود، البته صداوسیما و رسانههای کشور موظفند اما مخصوص آنها نیست. دستگاههای تبلیغاتی مخالف با کشور، مخالف با انقلاب، مخالف با پیشرفت ملی ما، خیلی چیزها در چنته دارند و شروع هم کردهاند - ما دیدیم - بعد از این هم بیشتر [خواهند کرد] درباره اقتصاد مقاومتی، اشکالتراشی، مانعتراشی، گاهی هو کردن، بیاهمیت جلوه دادن آنچه که در کمال اهمیت و نهایت اهمیت است، از این کارها میکنند. نقطه مقابل آنها باید کار بشود، مسئولان، صاحبان فکر و دلسوزان، باید تصویر درستی را از این حرکت بزرگ و عمومی ارائه بدهند و گفتمانسازی بشود تا مردم بدانند و معتقد باشند و بخواهند، در این صورت، کار عملی خواهد شد.»
بنا به آنچه گفته شد در تبیین گفتمان اقتصاد مقاومتی و رسوخ آن به سبک زندگی باید ابتدا واقعگرا بود و از ایدههای تخیلی و آرزو فاصله گرفت، سپس مسئولان تصمیمساز را در حوزههای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی در سه قوه با اقتصاد مقاومتی و تعابیر گوناگون آن آشنا و در انتخاب اولویتها آگاه کرد.
ادامه دارد...