جوانآنلاين: غلامرضا عليزاده، جامعهشناس و استاد دانشگاه در گفتوگو با «جوانآنلاين» با اشاره به علل طلاق توافقي در جامعه گفت: ما در دوران تحصيلي فرزندانمان از دبستان تا دانشگاه همه آموزشهاي لازم را به آنها ياد ميدهيم غير از مهارتهاي زندگي؛ ما در اين زمينه خوب عمل نكردهايم چرا كه جوانان و نوجوانان ما تعامل، گفتوگو و چگونگي حل مسائل زندگي را ياد نگرفتهاند.
عليزاده ادامه داد: ما بايد به فرزندانمان ياد ميداديم كه اگر خواستند زندگي مشترك را آغاز كنند هر كدام از آنها بايد نيممن باشند و در كنار يكديگر به من تبديل شوند. در واقع زماني كه فرد ازدواج ميكند بايد به خاطر شريك زندگي خود 50 درصد از علايق و سلايق شخصي را كنار گذاشته و و 50 درصد از علايق مشترك يكديگر تقويت كنند تا يك تن واحد شوند.
وي افزود: زماني كه زندگي زناشويي شكل ميگيرد، بسياري از مناسبات رفتاري كه قبل از ازدواج به چشم نميآمد به صورت خيلي دقيق مشهود ميشود و زمينه اختلاف به وجود ميآيد و جوانان ما بايد براي برطرف شدن اين اختلافات راهحل داشته باشند و در اين خصوص مهارتهاي لازم را به كار گيرند.
اين جامعهشناس و استاد دانشگاه معتقد است، زماني كه دو جوان به زير يك سقف ميروند تازه پارهاي از اختلافات سليقهاي، اخلاق و اختلافات نگريشي و بينشي بروز و ظهور پيدا ميكند و در چنين شرايطي هر دو طرف بايد با مهارت اساس بحث را به گونهاي هدايت كنند كه به يك توافق پايدار برسند. اما متاسفانه از آنجا كه جوانان ما ثبات و پايداري در حل اختلاف را ياد نگرفتهاند سختترين و در عين حال سادهترين راه يعني طلاق توافقي را در پيش ميگيرند.
عليزاده با اشاره به فرايند زندگي شهرنشيني و شهروندي به ويژه در طبقه متوسط به بالا و تغيير نوع تربيت فرزندان گفت: جوانان و نوجوانان ما در درون خانواده مسئوليتي ندارند و در واقع والدين تصور ميكنند فرزندانشان نبايد درگير مسائل و مشكلات زيستي، فرهنگي و اقتصادي شوند تا مبادا به روند تحصيلي آنها لطمهاي وارد شود، به اين ترتيب والدين طبقه متوسط به بالاي جامعه براي فرزندان خود يك زندگي كاملا مصنوعي ايجاد ميكنند.
به گفته اين جامعهشناس، جوانان در يك زندگي كاملا مصنوعي و به دور از واقعيتهاي عيني رشد ميكنند و در واقع والدين فشار بسيار زيادي تحمل ميكنند و سعي بر اين دارند تا همه مشكلات از چشم فرزندانشان پنهان بماند.
وي تاكيد كرد: با روش تربيتي كه در خانوادههاي متوسط به بالا ايجاد شده هوش تحصيلي فرزندان تقويت ميشود اما هوش اجتماعي آنها ضعيف ميماند و به اين ترتيب ما امروز شاهد هستيم كه جوانان در ارتباطات اجتماعي و زندگي زناشويي با مشكل مواجه هستند؛ چرا كه والدين به فرزندان اجازه دخالت و عمل به فرزندان نميدهند.
عليزاده تصريح كرد: از آنجا كه جوانان مسئوليت اجتماعي و چگونگي حل مسائل بيروني را ياد نگرفتهاند مثل انساني هستند كه به او شنا آموزش داده نشده است و وقتي وارد آب عميق ميشود كمي دست و پا ميزند و غرق ميشود، در حالي كه اگر از مهارت كافي براي شنا برخوردار بود از درون آب لذت ميبرد. جوانان ما نيز مهارتهاي زندگي را فرا نگرفتهاند و آنها نيز مانند شناگري كه شنا بلد نيست، وارد جريان پرفشار رودخانه زندگي ميشوند و از آنها ميخواهيم خودشان را به مقصد برسانند، در حالي كه زندگي مشترك يك فرايند تكاملي و در عين حال پر چالش است.
اين جامعهشناس اضافه كرد: والدين به فرزندانشان مسئوليت اجتماعي نميدهند تا در فرايند زندگي ورزيده شوند و زماني كه وارد زندگي مستقلي شدند بتوانند از مهارتهايي كه كسب كردهاند، تجربياتي را براي بقا و دوام زندگي استفاده كنند. از سوي ديگر ما يك چشمانداز بسيار زيبا از ازدواج ترسيم ميكنيم و جوان با دريافت اين چشماندازهاي زيبا احساس ميكند نسبت به خانه پدري بايد حتما زندگي و شرايط بهتري داشته باشد، در حالي كه واقعيت اين است كه با شروع زندگي مشترك دختر و پسر با تجربههاي متفاوت از دوران مجردي مواجه ميشوند.
وي ادامه داد: با چشمانداز رويايي و خارج از واقعيتهاي عيني كه براي جوانان به تصوير ميكشيم، آنها تصور ميكنند از طريق ازدواج بسياري از نارواييها و ناكاميهاي زندگي عادي آنها حل و فصل ميشود، اما وقتي زندگي مشترك را آغاز ميكنند برخي از مشكلاتشان حل ميشود و با مشكلاتي مواجه ميشوند كه براي حل آن مهارت كافي را كسب نكردهاند.
عليزاده بيان داشت: گاهي با بيان صحبتهاي محاورهاي و حساب نشده اطرافيان، جوانان تحت فشار و استرس قرار ميگيرند تا براي ورود به زندگي زناشويي عجله كنند در حالي كه هنوز هيچ مهارتي را آموزش نديدهاند.
وي با تاكيد بر اينكه جوانان ما در يك زندگي كاملا مصنوعي رشد كرده و بدون كسب هيچ مهارتي وارد زندگي زناشويي ميشوند، گفت: به محض آنكه جوانان در زندگي زناشويي قرار ميگيرند بلافاصله مشكلاتشان بروز و ظهور پيدا ميكند و چون هيچ تمرين قبلي براي حل مشكل به آنها آموزش داده نشده است و در ميانه راه متوجه ميشوند كه در خانه پدري راحتتر بودند و طبيعتا سادهترين و بدترين راه يعني طلاق توافقي را انتخاب ميكنند.
به گفته اين جامعهشناس پديده طلاق توافقي در شهرها و كلانشهرهاي بزرگ به نوعي است كه از هر چهار ازدواجي كه صورت ميگيرد در سال اول ازدواج يكي از آنها به طلاق ميانجامد. در شميرانات كه معمولا خانوادهها داراي رفاه بيشتر زندگي ميكنند از هر سه ازدواج يكي از آنها به طلاق منجر ميشود و اين نشان ميدهد كه بخشي از طلاقهاي توافقي جنبه اقتصادي هم ندارد و بلكه بيشتر به دليل عدم آماده شدن براي زندگي و وجود مهارتهاي زندگي است.
عليزاده با اشاره به ارتباطات دختر و پسر در جامعه اظهار داشت: دختران و پسران در جامعه خيلي راحت در اختيار يكديگر قرار ميگيرند و خيلي راحت ارتباطاتي برقرار ميكنند و زماني كه اين ارتباط به ازدواج ختم ميشود مشكلاتي براي آنها به وجود ميآيد كه پيش از آن اين مشكلات براي آنها وجود نداشت. آنها كه پيش از آغاز زندگي مشترك گفتوگوهاي رومانتيكي داشتند حالا به بحثهاي چالشي مواجه برخورد ميكنند كه زمينه طلاق را به وجود ميآورد.
اين جامعهشناس ادامه داد: اين جوانان چون حوصله اقامه دعوي و پيگيري ندارند و نميخواهند خودشان را خسته كنند و درگير قوانين و پيچيدگي شوند به راحتي به طلاق توافقي تن ميدهند و اكنون شاهد هستيم كه در سطح كشور چيزي نزديك به 6.5 ميليون خانم مطلقه وجود دارد.
وي با اشاره به آسيبهاي طلاق توافقي در جامعه گفت: در جامعه ما نوعي نگاه بسيار منفي نسبت به زنان مطلقه وجود دارد و هميشه زير ذربين اقوام و آشنايان است و به نوعي هر فردي اين اجازه را به خود ميدهد به نوعي معارض يك فرد مطلقه باشد. گرچه ممكن است برخي از صحبتها فقط زباني باشد اما اين بيان بخشي از واقعيتهاي اجتماعي را نشان ميدهد كه ديد جامعه نسبت به زنان مطلقه چگونه است.
عليزاده افزود: زماني كه دختر و پسري طلاق را تجربه ميكنند و به خانه پدري بازميگردند، آنها احساس ميكنند ديگر آن جايگاه و پايگاه و منزلت گذشته را در ميان خانواده ندارد و به نوعي مهمان خانواده هستند. مثلا دختري قبل از ازدواج به مادر اعتراض ميكرد كه اين چه غذايي است بعد از آن اگر نان و ماست هم بخورند با شرمندگي و خجالت آن را ميل ميكند، يا اگر در گذشته در تمام سياستهاي منزل دخالت ميكرد پس از طلاق تمام اهرمهاي منزلت و موقعيت و احساس اقتدار خود را از دست ميدهد. از سوي ديگر خانواده هم به نوعي احساس ميكند همه آرزوهايي كه براي زندگي آنها داشتهاند بر باد رفته است و ديگر آن انگيزههاي لازم گذشته را ندارند.
وي با بيان اينكه جامعه با يك نگاه غير متعارف به مطلقهها مينگرد، گفت: در اين زمينه زنان با توجه به خرده فرهنگهاي موجود در كشور آسيبپذيرتر هستند. اين افراد براي استقلال خود با خرده فرهنگها و مقاومتهايي اجتماعي در جامعه مواجه هستند كه معمولا به آنها در اين فرايند كمك نميكند و منجر به انواع آسيبهاي اجتماعي خواهد شد.
اين استاد دانشگاه گفت: افرادي كه در سنين جواني مطلقه شده باشند نيازهايي دارند و اين نيازها يك بخش پايهي فيزيولوژيك دارد و بخشي پايههاي غدد درون ريز، نيازهايي است كه خداوند براي بقا در انسان ايجاد كرده است و از سويي نيازهاي ديگري دارند كه همه اين عوامل باعث شود فرد دچار آسيبهايي شود. همچنين بالا رفتن آمار طلاق باعث بحران در خانوادههاي ديگر نيز ميشود.
عليزاده تصريح كرد: طبيعتا به خاطر نوع نگاهي كه جامعه نسبت به طلاق دارد، افرادي كه برچسب طلاق به آنها زده شده بازههاي اجتماعي متزلزلي دارند و بعضا اصلا پايگاه اقتصادي ندارند و طبيعتا اين افراد براي كسب حداقلها ممكن است وارد فرايندي شوند كه ديگر خانوادهها را نيز تحت تاثير قرار دهند و تشنجاتي در درون آن ايجاد ميشود و ما گاهي حوادث متاثر از اين مسئله را در صفحه حوادث روزنامهها شاهد هستيم.
وي تاكيد كرد: به نوعي ارتباطات نامتعارف پارهاي از بيماريها را در سطح جامعه اشاعه ميدهد و اين بيماريها هزينه اجتماعي سلامت را بالا ميبرد و از سوي ديگر بارداريهاي ناخواسته به وجود ميآيد كه در يك فرايند كودكان سر راهي را افزايش دهد و نگهداري آنها مشكلاتي را ايجاد ميكند چرا كه با نگهداري كودكان در نهادهاي ديگر نميتوان محيط خانواده را برقرار كرد.
اين جامعهشناس با اشاره به آسيبهاي طلاق براي فرد بيان داشت: فردي كه طلاق گرفته از نظر روانشناسي به نوعي داغديدگي عاطفي دارد و اين باعث ميشود به سختي اين داغديدگي را در خود به يك پتانسيل موفقيت تبديل كند و ممكن است از مكانيزمهاي تخريب استفاده كنند و حتي در اثر طلاق گرفتار اعتياد شود.
عليزاده همچنين در خصوص آسيبهاي طلاق براي زنان افزود: بعضا به دليل زيادهخواهيهايي كه در برخي از مردان متمول وجود دارد، باعث ميشود ارتباطات صيغه را افزايش دهند و در نهايت منجر به متلاشي شدن خانوادهها ميشود. به همين دليل صيغه در ايران متاسفانه عاملي شده براي آنكه پولدارها بتوانند براي خود يك حياط خلوت ديگري درست كنند. گروههاي متمول كه داراي پايگاه اقتصادي هستند از صيغه استفاده ميكنند و همانطور كه لباسهاي خود را متناسب با فصل تغيير ميدهند صيغههاي خود را نيز تغيير ميدهند و اين نيز عارضهاي جدي در جامعه ايجاد ميكند.