10 روز پس از درگذشت كنت والتز، اين گفتوگو كه در قالب گزارش تهيه شده، ميتواند گام مناسبي در بازشناسي نظريه نوواقعگرايي والتز باشد.
كنت والتز در سال 1954 از رساله خود تحت عنوان «انسان، دولت و جنگ» دفاع كرد، اين رساله در سال 1959 به صورت كتاب منتشر شد، در همان رساله، نبوغ خودش را آشكار كرد نشان داد كه ديدگاههاي سنتي نسبت به جنگ را به چالش كشيده و به خصوص توانست ارزيابي مجددي را با تصوير و چهره جديد مكتب رئاليسم ارائه بدهد و در اين كتاب عنصر اصلي در روابط بينالملل را در سه سطح تحليل آشكار كرد:
1- سطح تحليل فطرت انسان
2- ماهيت دولتها
3- ويژگيهاي ساختار نظام بينالملل كه هرج و مرجي است
والتز از همان ابتدا مشخص بود كه به نظريههاي ارتباطات (Human communications) تسلط دارد و از همان ابتدا محور اصلي مطالعات خودش را فلسفه علم (Philosophy of Science) دانست و فلسفه علم گذرگاهي بود كه وي را به اقيانوس و درياي رئاليسم هدايت كرد.
والتز خود را به دولت امريكا نفروختدكتر عسگرخاني درباره والتز ميگويد: والتز كه 89 سال از عمرش ميگذشت تا آخرين ماههاي زندگي به مطالعه و اظهارنظر درباره مسائل نظري و عملي علاقه داشت. ويژگيهايي كه به لحاظ شخصيتي داشت، با بسياري از آكادميسينها متفاوت بود.
اولاً شخصيتي نبود كه خودش را به نظام امريكا بفروشد. مثلاً ما از يك طرف افرادي مانند جوزف ناي را داريم كه آكادميسيني است كه در خدمت دموكراتها قرار ميگيرد و نظريههايي كه ميدهد، نظريههاي ارزشي در آنها ديده ميشود، ولي والتز اينطور نبود. والتز خود را كاملاً از خداوندان قدرت جدا كرده بود؛ اگرچه راجع به قدرت حرف ميزد.
يعني او پست دولتي نگرفت و تمام زندگياش را در كارهاي علمي ادامه داد و اين قابل ستايش بود. به رغم اينكه راجع به قدرت مينوشت، قدرت را بيشتر دوست داشت به عنوان «قدرت در خدمت منافع عام» تلقي كند و بيشتر به قدرت رو به تعادلاتش علاقه داشت؛ يعني موازنه قدرت تعادل.
و در نتيجه وقتي صحبت از اعمال قدرت و اعمال تصدي بر جايي ميكرد، هميشه منافع عام را در نظر ميگرفت و حتي به همين دليل هم نامش را گذاشتند رئاليسم تدافعي. او ديدگاههاي بسياري از رئاليستها مانند مرشايمر را كه حالت تهاجمي دارند، انكار ميكرد و حتي براي (توصيف) حمله به عراق و (ديگر) كارهايي كه امريكا در سطح دنيا انجام ميدهد، دقيقاً از اين تعبير استفاده ميكرد: «اين كارها شليك به پاي خودمان است.»
نجات روابط بينالملل از پراكندگيدكتر عسگرخاني در بخش ديگري از گفتوگو درباره كنت والتز به بيان خاطرهاي از يكي از سخنرانيهاي والتز ميپردازد و ميگويد: من در مواردي از سخنرانيهايي كه ايشان انجام ميداد حضور داشتم. در يك مورد يكي از اساتيد و نويسندگان امريكايي كه من نام او را نميبرم، هنگام سخنراني والتز اظهارنظري كرد و اين اظهارنظر او هم بيشتر براي ابراز وجود بود. والتز يك نگاه عاقل اندر سفيه به اين شخص كرد و او را به اسم كوچك صدا كرد و از او پرسيد شما كتاب من را خوانديد؟ گفت بلي و والتز در پاسخ گفت: يك بار ديگر بخوان! و واقعيت نظريات والتز نيز همين بود. استنباط من به عنوان فردي كه در آن سخنراني حضور داشتم اين بود كه فقط ميخواسته اظهارنظري كرده باشد.
كنت والتز توانست رئاليسم را و ادبيات روابط بينالملل را از حالت آنچه خودش ميگفت، از آن «پراكندگي» كه با آن روبهرو بود، جمعآوري كند. گفته ميشد كه ادبيات روابط بينالملل پراكنده است و يك رشته منحصر به فردي نيست تا اينكه والتز آمد و سطح تحليل را در روابط بينالملل نوشت و اين باعث شد ديويد سينگر، روزنا و افرادي چون آنها آمدند و روي اين مسائل كار كردند. ولي والتز شخصي بود كه پايههاي رئاليسم را با يك نگاه علمي تحكيم كرد و فلسفه علم را وارد كرد و توانست حملات شديدي به كليه نظريههاي ميكرو، يا تقليلگرا يا نظريههاي خُرد انجام بدهد و نظريههاي كلان را مطرح و با يك ديد كلان به روابط بينالملل نگاه كند و اين كمك بزرگي بود كه او ارائه كرد.
او به سه بعد روابط بينالملل اشاره ميكند و ميگويد در روابط بينالملل همه كشورها در بيقانوني به سر ميبرند و همه كشورها سعي دارند كه امنيت داخلي خودشان را تأمين كنند.
او ميگفت وظايف همه دولتها، كاركردهايشان و عملكردشان يكي است و همه دولتها در هرج و مرج زندگي ميكنند. والتز با اشاره به نسبت دولتها و امريكا ميگفت وقتي صحبت از قانون ميكنيم بايد اختلافات و قدرت را در نظر بگيريم و اين قدرتهاي بزرگ هستند كه نمايشنامهها را در صحنه بينالملل ميآورند و اين نمايشنامهها را قدرتهاي بزرگ به صحنه ميآورند و اگر قواعد و قوانيني وجود داشته باشد، آنها قوانين را نقض ميكنند و اگر قوانين را نقض نكنند يا ناديده نگيرند و قوانين جديدي هم درست نكنند، همان قوانين را به نفع خودشان تفسير ميكنند و ريسك اين كار را دارند.
سلاح هستهاي بيشتر، بهتر است!دكتر عسگر فاني معتقد است: زيبايي كار والتز، در مورد اثر بزرگي كه در سال 1981 در رابطه با اشاعه سلاحهاي هستهاي براي(Adelphi Paper) ارائه كرد، مشخص شد. ا و در آنجا «اشاعه سلاح هستهاي، هر چه بيشتر، بهتر» را مطرح كرد و بعد عنوان كرد كه سلاحهاي هستهاي اگر اشاعه پيدا كنند، ممكن است كه براي نظام بينالملل بهتر باشد بر خلاف ديد و خواستهاي كه امريكاييها داشتند. در حالي كه بسياري از نظريهپردازان و سياستمداران امريكايي از چنين حرفهايي اصلاً خوششان نميآمد. بعدها آثار و مقاله والتز پايه و اساسي شد كه سينگر به خود جرئت داد كه بگويد ميخواهم اين ديد 1981 والتز را به چالش بكشم. اين چالش سينكر با والتز، نتيجهاش مناظرهاي شد كه در 1995 چاپ شد. البته نبايد اسم اين را هم مناظره بگذاريم چراكه سينگر در قد و قوارهاي نبود كه طرف مناظره با والتز قرار بگيرد و البته بعدها هم والتز پاسخ او را داد. در سال 2007 درباره پرونده اتمي ايران والتز مجدداً نظرات خودش را داد و هستهاي شدن ايران را براي ايران مفيد دانست و در سال 2011 هم صريحاً درباره ايران مجدداً اظهارنظر كرد.
دكتر عسگرخاني در پايان ميگويد: مرگ والتز، يك ضايعه بزرگ بود براي رشته روابط بينالملل و به خصوص مكتب رئاليسم در شرايطي كه كمك بينظيري را به ادبيات روابط بينالملل كرد و اين را از ياد نبريد كه هيچ كتابي در دنيا به اندازه كتاب «نظريه سياست بينالملل» نقد نشده است. هيچ كتابي به اندازه اين كتاب در رشته روابط بينالملل مورد مطالعه و استقبال قرار نگرفته و در مورد آن محاسبات نشده است؛ هيچ كتابي. هر جا كه رشته «روابط بينالملل» يا اثري در اين حوزه را ببينيد، عنوان اين كتاب برجسته نوشته ميشود.
حالا يا تعريف ميكنند، يا ردش ميكنند يا تأويلش ميكنند. خلاصه اينكه، يكي از شاهكارهاي روابط بينالملل كنت والتز بود.