جوان آنلاین: چندی پیش نگارنده در یادداشتی به مناسبت واقعه ۱۷ شهریور و جمعه خونین سال ۵۷ ضمن بررسی مفهوم و مصادیق ایامالله از یک غفلت تاریخی در طول سالهای پس از انقلاب نسبت به مسئله تقویم تاریخ انتقاد کردم. در آنجا گفتم همنشانی دو منظر، یکی اهتمام بزرگان انقلاب به امر هنر و مسئله هنر انقلاب، در کنار توجه ویژه ایشان به ایامالله، میدان وسیعی را در مقابل چشمان ما قرار میدهد که جای خالی روایت هنری از مناسبتهای تقویمی در آن به روشنی قابل لمس است. با کمی اغماض، این غفلت تاریخی از تاریخ انقلاب منجر به سبکشدن محسوس کفه ترازو به سمت مفاهیمی شدند. اگرچه ارزشمندند، اما تفسیرپذیرند و در بزنگاهها در حکم متشابهاتی عمل میکنند که رجوع به محکمات، مخاطبان را در حیرت نگه میدارند، اما مسئله بازنمایی آثار هنری، نه به عنوان اضافهای تزئینی، بلکه به منزله تلاشی برای تکمیل چرخه هنرگردانی، نیازمند توجه ویژه است که پیشتر نگارنده در یادداشتی با اشاره به شأنیت هنرگردان، مواردی را برای نیل به این مقصود احصا کرده بود.
با این اوصاف دغدغه نگارنده درخصوص مسئله تقویم تاریخ که در ابتدای این متن هم بدان اشاره شد، ذیل کار ویژههای هنرگردان، متولی مشخص دارد، اما سؤال اینجاست آیا تبلور نقش هنرگردانی، صرفاً در یک فرد با همان تعاریف مربوط به انسان رسانه است؟ آیا نمیتوان و نباید نهادی را در ساختار نظام اسلامی برای ادای شئون مرتبط با هنرگردانی جانمایی کرد تا با آمد و رفت انسانها، مسیر حرکت هنرانقلاب دچار کندی یا احیانا انحراف نشود؟ و آیا چگونه میتوان حضور و قیام در حوزههای متنوع هنری را در یک نفر جمع کرد؟
نگارنده معتقد است پیادهسازی نص و روح منشور هنر امام (ره)، صرفاً با میدانداری منفرد دغدغهمندان هنر انقلاب، مقدور و میسر نمیشود و ما در لایههای مختلف حکمرانی نیازمند ریلگذاری از مجرای نهادهایی هستیم که سیاست را صرفاً پیوستی بر فرهنگ نمیبییند و از منظر انضمامی، ساحتهای مختلف علوم انسانی و اسلامی را به هم گره نمیزنند، بلکه واقف به درهمتنیدگی و آغشتگی این ساحات هستند و ناشی از تأثیر و تأثرات متقابل، زمینه را برای رویارویی و ملاقات هنر و هنرمند و هنرگردان با مردم فراهم میکنند. واضح است که این وضع، صرفاً از مجرای تقنین و تأمین لجستیک و احیاناً با پولپاشی، برقرار نمیشود؛ برقراری میزانسنی که یک نهاد حاکمیتی بتواند شئون هنرگردانی را ادا کند و از سویی گرفتار وضع دیوانی حاضر در سازمانها و ادارات نشود در ایده تأسیس آن نهاد نهفته است؛ قیاس نحوه حضور دانشجو و طلبه در دانشگاه و حوزه تقریب مناسبی است برای درک اینکه حاکمکردن بروکراسی بر گرده نهادهای مختلف، چگونه ماهیت رفتار نیروهای فعال صحنه را تحتالشعاع قرار میدهد.
در همان سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی، تأسیس نهادی که بعدها حوزه هنری نام گرفت، احتمالاً حسب این نیاز و با چنین رویکردی بود. از مسجد جوادالائمه تا حسینیه ارشاد؛ هنرمندان انقلابی کمکم یکدیگر را در محافل انقلابی پیدا میکنند و حتی پیش از پیروزی نهضت مردم ایران، هستههایی را شکل میدهند که زمینهساز تشکیل حوزه هنری پس از پیروزی انقلاب اسلامی میشود. حوالی سال ۱۳۵۷، همقدم با انقلاب اسلامی به ابتکار طاهره صفارزاده کانونی تشکیل میشود به نام «کانون نهضت فرهنگی اسلامی» این لحظه تولد حوزه هنری است. کانونی که چند ماه بعد به «حوزه اندیشه و هنر اسلامی» تغییر نام میدهد و تا امروز برجا میماند. ثمرات این نهال هنری روئیده از متن و بطن انقلاب، آنچنان زیاد شد که رهبر معظم انقلاب در سالهای گذشته لقب «امید هنر انقلاب» را به حوزه هنری بخشیدند. اینجا، حوزه هنری، تجلی همان نهادی است که تمام دغدغههای بندهای پیشین در آن رؤیتپذیر شده و همه حرفهای فروخورده در آن مسموع است. آنچه راقم این سطور در پی آن است نه مجیزگویی برای یک نهاد حاکمیتی که در وصف مجموعهای است که به شهادت جلوداران عرصه هنرانقلاب احتمالاً تنها پناه هنر و هنرمند انقلابی طی چهاردهه پس از انقلاب فرهنگی و اسلامی سال ۵۷ است.
حوزه هنری که در ابتدای مسیر خود شاید تنها جنبه هویتبخش فعالیتهای هنریاش، خارج از بخش تولید در نشریه سوره به سردبیری مرتضی آوینی جلوه میکرد، امروز آکنده از استعدادهای جوان و بزرگان فهیمی است که در حوزههای گوناگون از ادبیات و موسیقی تا مستند و هنرهای تجسمی، برای هنرگردانی و میدانداری در صحنه هنرانقلاب، بر محملی از تجربیات گذشتگان، آماده قیامند.
به اقتضای بهانه این یادداشت که تقارن این روزها با ایام دهه فجر است، مروری خواهیم داشت بر اولینهای هنر انقلاب که به همت نهاد حوزه هنری به بار نشسته و طعم تازهای را به ذائقه مخاطبان هنر که همان مستضعفین جامعهاند، چشاند.
توجیه
وقتی در پاییز ۱۳۵۰، انگلیسیها خلیجفارس را ترک کردند، محمدرضا پهلوی که در خود تحقیری نسبت به ملت ایران، گوی سبقت را از اسلافش ربوده بود، خلأ قدرت ناشی از حضور نداشتن نیروهای بیگانه در منطقه را تاب نیاورد و در خرداد ۱۳۵۱ با دعوت رسمی از دوست قدیمی و مورد اعتمادش، نیکسون را به ایران آورد. نیکسون البته پیشتر هم به ایران آمده بود؛ در آذر ۱۳۳۲، زمانی که پس از کودتایی ننگین ۲۸ مرداد در کسوت معاون رئیسجمهور امریکا، برای بررسی اوضاع حکومت پهلوی پس از کودتا به ایران سفر کرد و شاه خائن سهتن از جوانان دانشجوی مسلمان کشور را جهت پیشکشی به پای ایشان قربانی کرد. سالها گذشت و نیکسون که با دکترین معروف خود مبنی بر لزوم تسلیح دولتهای متحد امریکا در مناطق بحرانی جهان به جای حضور نظامیان امریکا، بر سرکار آمده و اینک رئیسجمهور ایالات متحده شده بود، این بار برای متقاعد کردن شاه جهت خرید تسلیحات دعوت او را پاسخ داد.
«توجیه» به کارگردانی منوچهر حقانیپرست و نویسندگی محسن مخملباف، روایتگر ماجرایی در خلال این سفر است. اولین فیلم بلند حوزه هنری که در سال ۱۳۶۰ ساخته شد. با حضور بازیگرانی، چون مجید مجیدی و جعفر دهقان در آن سرآغاز مسیر بلندی بود که حاصل پیوند هنرمندان با این نهاد تازه تأسیس بود.
حصار جهالت
حصار در حصار نام یک تلهتئاتر است که محسن مخملباف در سال ۵٨ آن را ساخت و تحسین امامخمینی را در پی داشت. داستان آن از این قرار است که عدهای مارکسیست در زندان شاه عمیقاً درگیر مباحثه و جدل بیپایان در مورد انتخاب بهترین شیوه مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه هستند. کارگردان تلویزیونی این اثر محمدرضا هنرمند بود و فرجالله سلحشور و جعفر دهقان هم در آن بازی میکردند. علی منتظری، در شماره ۱۳ نشریه دانشگاه انقلاب، در تیر ۱۳۶۱ ضمن بررسی نمایشنامه حصار در حصار با اشتیاق از بهسرآمدن دوره چشمانتظاری برای تولید یک اثر فاخر و آموزشی در حوزه هنرهای نمایشی از سوی نیروهای اسلامی و مؤمن و معتقد به انقلاب اسلامی میگوید.
حصار در حصار، داستان دو زندانی سیاسی مارکسیست را روایت میکند که وقتی انقلاب در ایران پیروز شد و درهای زندان را روی ایشان گشودند در اسارت اندیشه سولفاتهشان نمیتوانستند واقعیت را بفهمند و کماکان ماندن در زندان را مرجح بر آزادی میدانستند.
جمع مستان در صبح شقایق
در سال ۱۳۶۰، برای نخستین بار قطعات موسیقی با کلامی از صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش شد که حال و هوای انقلاب را داشتند؛ هشت قطعه «صبح شقایق»، «ای بهشتی سیرت»، «راه رجا»، «شهید مفتح»، «شقایقهای پرپر»، «شهید نواب صفوی»، «شهید حداد عادل» و «بهیاد اباذر زمان» با گردهم آمدن هنرمندانی در نهاد تازه تأسیس حوزه هنری، خلق شد؛ مرحوم حمید سبزواری اشعار این آلبوم را سرود و محمد گلریز و مهرداد کاظمی قطعات را اجرا کردند و مرحوم احمدعلی راغب آهنگساز این آلبوم بود.
مرد هزار آهنگ انقلاب، احمدعلی راغب در سالهای منتهی به انقلاب و پس از کشتار ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷، از سوی رژیم پهلوی نسبت به این اتفاق، بیتفاوت نماند و همراه با برخی دیگر از هنرمندان سرشناس رادیو و تلویزیون از همکاری با مراکز هنری وابسته به رژیم پهلوی و عضویت در ارکستر سازهای ملی استعفا داد. ارتباط با برخی گروههای هنری غیررسمی و آشنایی با افرادی همچون حسین شمسایی، مجید حداد عادل و حمید شاهنگیان به زمینهای برای فعالیتهای انقلابی او تبدیل شد. همکاری در تهیه و تولید سرودهایی که بنا بود در محصولات فرهنگی نیروهای انقلابی (سخنرانیها و...) استفاده شده و به شیوه زیرزمینی به دست مردم برسد، وظیفه این گروهها بود که در مساجد و محافل مخفی، تشکیل شده بود.
مرکز موسیقی حوزه هنری در دهه فجر سال ۱۳۹۹ این آلبوم را باز نشر داد. همچنین این آلبوم موسیقی در سایتهای www. beeptunes. com، www. navaak. com قابل دریافت است.
در بهار آزادی جای شهدا خالی
هنرمندان تجسمی، در کنار شاعران، شاید جزو نیروهای واکنشسریع عرصه فرهنگ و هنر باشند، در بزنگاههای مختلف و در عرصههای متنوع، در پیشامدها و اتفاقات مستحدثه حضور هنرمندان عمدتاً با تأملی همراه است؛ هم تأملی از جنس درنگ قبل از تولید هر اثر هنری و هم درنگی از جنس ابهام و گنگی، کمی ترس و شاید ملاحظهکاری. در این میان هنرمندان تجسمی، خصوصاً گرافیستها با تهوری مثالزدنی، میدانگشایی میکنند و راه را برای حضور و کنشگری سایر هنرمندان باز میکنند، امری که در سالهای اخیر و خصوصاً پس از ۷ اکتبر به روشنی قابل مشاهده بود.
در سالهای ابتدایی پس از انقلاب اسلامی هم هنرمندان تجسمی، خصوصاً نقاشان، حضور پررنگی در بازنمایی مفاهیم انقلابی داشتند. کتاب «۱۰ سال با نقاشان انقلاب اسلامی» گزیدهای است از آثار نقاشان انقلاب اسلامی از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷ که مصطفی گودرزی دیباج جمعآوری کرده و همراه با مقدمهای در توضیح تأثیر انقلاب اسلامی در هنر نقاشی از خود او در سال ۱۳۶۸ از سوی حوزه هنری انقلاب اسلامی منتشر شده است.
در میان این آثار، تابلوی رنگ و روغن استاد کاظم چلیپا که در سال ۱۳۵۹ به مناسبت گرامیداشت پیروزی انقلاب اسلامی رونمایی شده بود، با شعار مشهور آن روزها به خوبی عجین شد: در بهار آزادی جای شهدا خالی.