جوان آنلاین: درد کشید، اما صبرش بیشتر از دردهای ناتمامی بود که انقدر پای آن اشک ریخت تا چشم از دنیا فرو بست. تمام عزیزانش را مقابل چشمانش از دست داد و گفت چیزی جز زیبایی ندیدم. یک به یک همه را در آغوش کشید و در آخر هم از امام زمان خود حضرت سجاد (ع) پرستاری کرد.
تا به حال پرستار بودید؟ طبیب قلب بیمار چه طور؟ اگر ذرهای طبع شاعرانه هم داشته باشیم، میدانیم منظور از قلب بیمار چیست؟ همه ما در هر جایگاه و کسوت، زمان و مکانی میتوانیم شبیه یک پرستار باشیم. در واقع همه ما یک پرستاریم. پرستاری که وظیفهاش محبت است، اما در واقع او یک فداکار واقعی است. شبها بر بالین بیمار بیدار است در حالیکه شاید چند روز هم چشم برهم نگذاشته باشد. با صبوری پای ناله و دردها مینشیند. در هر شرایطی خونسرد است و لبخند بر لب دارد. غمهاودردهایش را پشت چهرهاش پنهان میکند تا مبادا بیمار و همراه او ناامید شوند.
ما هم اینگونه بودیم؟! هستیم؟! برای دردهای دیگران تسکین باشیم و بمانیم! قلبی را آرام کنیم و زخمی را مرهم و قلبی را محرم باشیم!
صائب تبریزی میسراید: «درد دل بیمار به هر کس نتوان گفت/ این جنس گران را به پرستار فروشند.» پر از معانی و حرف است این شعر. چه دردهای بزرگی که جز پرستار نمیتواند مرهم و محرم باشد و چه بزرگ است دردهایی که برای شنیدن و گفتن آن، کسی را، چون پرستار میطلبد که تسکین و مراقب باشد.
پرستار باشیم. برای همه، برای رفیق، مادر، پدر، خواهر، برادر، همسر، همکار و حتی همسایه و غریبه. گاهی همین که گوش باشیم مرهمی بر درد هستیم.
آیا شبیه نقاشی بودیم که لبخند میکشد بر دردهای دیگران؟! آیا آرامش بودیم بر طوفان دردهای روح کسی؟! لبخندی بودیم بر بدن خسته و رنجورشان؟! در مقابل بیمهریها، بارش مهر و مهربانی بر آلام دیگران شدیم؟ گوشی بودیم بر غمی به سنگینی کوه که به وسعت دریا بر شانههای دیگری سنگینی میکرده است؟! آیا در اوج ناامیدی و بیقراری، یاد خدا را هر لحظه یادآور شدیم و گفتیم که جز او خدایی نیست؟ مباد که خاکستری را شعلهور کنیم، خدا را از ذهن ببریم و ناامیدش کنیم از آنچه باید باشد!
خوب باشیم و خوب بمانیم. حتی اگر همه بد بودند و بد شدند. بمانیم برای همه کسانی که نیاز دارند تا ما برایشان کاری کنیم. برای پدر و مادر مریض احوال و پیرمان، برای رفیق غصه دارمان، برای خواهر آرزومند و برادر بدهکار و بیکارمان، برای همسایه پیرمان و همکار مستأجرمان! برای کارمند گرفتار و آبدارچی خسته شرکتمان!
پرستار خوبی باشیم برای پدر و مادر آلزایمری که روزی ما را به دندان کشیدند و بزرگمان کردند نه به رسم والد و فرزندی، بلکه به رسم پرستار پر درد و غصهای که مرهم میشود. به رسم مهربانی و محبت. به رسم اینکه رحم کنیم تا به ما هم رحم کنند. بلد باشیم به جز مراقبت از خودمان، مراقب دیگران هم باشیم.