کد خبر: 1262573
تاریخ انتشار: ۱۷ آبان ۱۴۰۳ - ۰۵:۴۰
من ساده‌دل بودم آقا یحیی‌جان! فکر می‌کردم تو با یک منتوس و اوربیت در جیب‌هایت، دهان خوشبو می‌کردی که بزرگ‌ترین کلمه‌ها را بگویی، درشت‌ترین خط و نشان‌ها را بکشی، روشن‌ترین دعا‌ها را بخوانی. با یک منتوس و اوربیت؟! از همین‌ها که ته کیف من هم هست؟ ته جیب تو کجا و ته دل من کجا. 

 جوان آنلاین: پرستو علی‌عسگرنجاد در کانال شخصی خود در پیام‌رسان بله نوشت: من فکر می‌کردم این آخرین پلان از زندگی توست! فکر می‌کردم اینجا دیگر ته ماجراست. سقف خانه یکی از هموطن‌هایت را، مثل تن یله پهلوانی شکسته‌استخوان، روی سرت آوار کرده‌اند. جمجمه‌ات شکسته، پیشانی‌ات که اقل‌کم روزی پنج نوبت به خاکساری به زمین می‌چسبید، ترک خورده، دندان‌های سفیدت لب‌پر شده، بعد، کفتار‌ها تن مهیب آوار را از روی تو کنار زده‌اند تا خلوتت را تماشا کنند. ببینند حالا که تن شیر شرزه غزه سرد شده، در جیب‌هایش چه پیدا می‌کنند. این مرد از جهان چه را برای انس با دست‌هایش برگزیده یعنی؟
من ساده‌دل بودم آقا یحیی‌جان! فکر می‌کردم تو با یک منتوس و اوربیت در جیب‌هایت، دهان خوشبو می‌کردی که بزرگ‌ترین کلمه‌ها را بگویی، درشت‌ترین خط و نشان‌ها را بکشی، روشن‌ترین دعا‌ها را بخوانی. با یک منتوس و اوربیت؟! از همین‌ها که ته کیف من هم هست؟ ته جیب تو کجا و ته دل من کجا. 
قصه تو را در صفحه‌ام سر انداختم، رج‌به‌رج سال‌های عمرت را به سرانگشت حوصله از هم شکافتم، هایلایت «قصه یحیی» درست کردم که تو را بلد شویم. هنوز هم سردر خانه‌ام هست. من اشتباه کردم که فکر کردم می‌توانیم تو را بلد شویم آقا یحیی‌جان!
دشمنت، تباه‌ترین آدم‌هایی که از بد روزگار معاصرشانیم، خطایم را گوشزد کرد. یک گزارش سه‌خطی بیرون داد: «بنا به گزارش پزشکی قانونی، یحیی و همراهانش سه روز آخر عمرشان را گرسنه سرکرده‌اند و چیزی نخورده‌اند». گزارش پزشکی قانونی معده خالی تو را که با چاقویی عبری شکافته شده، گذاشت جلوی چشم‌های بی‌اراده من که یک روز روزه می‌گیرم دلم همه خوراکی‌های خوشمزه دنیا را هوس می‌کند. 
گزارش پزشکی قانونی گفت بیا بدبخت! بیا ترجمان منتوس و اوربیت را بخوان. بفهم از سر سیری خوشبوکننده دهان گوشه لپش نمی‌انداخته که می‌خواسته دل‌ضعفه را به نرمه‌قند آب‌نباتی مهار کند، باشد که پاهایش به فرمانش باشند و بدوند که دست‌های چاک‌خورده‌اش حرف‌گوش‌کن باشند. وقتی در لحظات آخر تصمیم می‌گیرد چفیه را روی صورت بکشد که شناسایی نشود و افتخار زنده‌گرفتنش را نصیب آن نکبت‌ها نکند، حتی با اینکه می‌دانست اگر بفهمند او روی آن مبل نشسته، ماشه را نمی‌چکانند. این آخرین برگ از زندگی تو نیست! حالا دیگر فهمیده‌ام این گزارش سه‌خطی هم آخرین پلان زندگی‌ات نیست. تو دنباله‌داری یحیی! تو زنده‌کننده‌ای! باید بنشینم ادامه زندگی‌ات را تماشا کنم. ببینم چطور درختان زیتون را از کفتار‌ها پس می‌گیری، خود خودت، با دستی بازتر، با شاگردانی که به یاد تو یک منتوس گوشه دهان می‌اندازند و قبله اول‌مان را از شب‌پرستان پس می‌گیرند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار