جوان آنلاین: به نوشته مطبوعات ایران در ۱۳ تیر ۱۳۳۲، دوایت آیزنهاور در پاسخ به نامه محمد مصدق تأکید کرد، تا زمانی که رضایت دولت انگلیس جلب نشود، امریکا از خرید نفت ایران خودداری خواهد کرد. این پاسخ، اما آب سردی بر سر نخستوزیر ایران به شمار میرفت و پروژه وی را عملاً فلج نمود. در مقال پی آمده و با نظر به پارهای از روایتها و تحلیلها، ابعاد این مسئله بررسی شده است. امید آنکه تاریخ پژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
گمان نمیکنم منطقهای مهمتر از ایران روی نقشه جغرافیایی جهان وجود داشته باشد!
در آغاز این مقال، خوانش نسبت دولت دوایت آیزنهاور با دولت محمد مصدق بهنگام مینماید. به راستی این رئیسجمهور چه ایدهای داشت که تمامی امیدهای نخستوزیر ایران را از بین برد و عملاً وی را به بن بست رساند؟ محمدرضا چیتسازیان، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در تبیین دکترین آیزنهاور مینویسد:
«دوایت آیزنهاور کاندیدای حزب جمهوریخواه امریکا در سال ۱۹۵۳ م به قدرت رسید. با به قدرت رسیدن وی، استراتژی جدیدی با عنوان نگاه نو برای سیاست خارجی و امنیتی امریکا مطرح شد. مؤلفههای این سیاست، به ترتیب عبارت بودند از: ۱. تقویت بنیه اقتصادی امریکا برای ادامه دنیای دو قطبی و فضای جنگ سرد؛ ۲. تکیه بر سلاح هستهای برای بازدارندگی در مقابل اتحاد جماهیر شوروی؛ ۳. انجام عملیاتهای مخفیانه توسط سازمان اطلاعات مرکزی امریکا سیا، چه به صورت مستقیم و چه به صورت غیرمستقیم برای مقابله با مسکو؛ ۴. تقویت اتحادها و بهبود روابط با کشورهای دوست. شاید از میان موارد یادشده، سومین مؤلفه برای تاریخ تحولات معاصر ایران بیش از موارد دیگر درکپذیر باشد، چراکه با روی کار آمدن آیزنهاور در امریکا، زمینه برای کودتا علیه دولت محمد مصدق فراهم شد و شاید بتوان گفت، یکی از تأثیرگذارترین حوادث تاریخ معاصر ایران رقم خورد. در واقع با روی کار آمدن آیزنهاور بود که ایران وارد مرحلهای جدید از تاریخ خود شد، مرحلهای که در آن امریکا به یگانه بازیگر تأثیرگذار در ایران بدل گردید و تهران بهتدریج، منافع امریکا را در منطقه تأمین کرد. او که یکی از فرماندهان نظامی امریکا در دوره جنگ جهانی دوم بود، هنگامی که در سال ۱۹۵۲ م به قدرت رسید، در نطقی بهصراحت گفت: گمان نمیکنم منطقهای مهمتر از ایران روی نقشه جغرافیایی جهان وجود داشته باشد، ایران دارای نفت است و در چهارراه جهان واقع شده است، نباید وضعیتی پیش آید که ایران به گذشته دور خود بازگردد و یک قدرت نظامی شود، وای به وقتی که نظامیگری ایرانی زنده شود، بروید تاریخ این کشور را بخوانید تا متوجه حرف من بشوید... او که هم اکنون چرچیل را در کنار خود میدید، با اجرای کودتا علیه دولت مصدق، تاریخ معاصر ایران را به سمت و سویی دیگر سوق داد. اقدامات آیزنهاور فقط به کودتا در ایران محدود نماند، بلکه افزون بر آن در سال ۱۳۳۴ ش، با حمایت امریکا و انگلیس، پیمانی میان چهار کشور عراق، ترکیه، پاکستان و ایران امضا شد که براساس آن، این چهار کشور کمربند امنیتی به دور اتحاد جماهیر شوروی را استحکام میبخشیدند. البته این پیمان بعد از وقوع کودتای سال ۱۹۵۸ م در عراق، به پیمان مرکزی یا سنتو تغییر نام داد....»
بیم از توسعه یک جنبش کمونیستی در ایران
علاوه بر آنچه پیشتر بدان اشارت رفت، بیم امریکا از توسعه چپ در ایران، از عوامل قطع امید از دولت مصدق به شمار میرفت. آنان شاهد توسعه تشکیلاتی حزب توده بودند و گمان میبردند که دولت از این امر به عنوان اهرم فشار و برگ برنده بهره میبرد. امریکاییها نیز که از توافق با مصدق ناامید شده بودند، تصمیم گرفتند با از میان برداشتن او مسیر خود را هموار کنند. سید مرتضی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این فقره معتقد است:
«برخی معتقدند نگرانی امریکا از جانب کمونیسم، منجر به عدم همراهی این کشور با دولت مصدق شد. ملی کردن صنعت نفت تنگناها و مشکلاتی به وجود آورد، چراکه تکنسینهای بریتانیایی، تأسیسات نفتی خوزستان را ترک کردند و دولت بریتانیا، تحریم اقتصادی اعمال کرد و صادرات نفت ایران ممنوع شد. نگهداری و حفظ تأسیسات نفتی در عوض کمک به درآمد ملی و پرداخت حقوق کارگران نفت، تبدیل به مجرایی برای تحلیل داراییها شد و بهتدریج دیون بزرگ و مشکلات اقتصادی بزرگی به بار آورد. مصدق به امید گرفتن وام راهی ایالات متحده شد، اما دست خالی بازگشت! شرکتهای نفتی ایالاتمتحده به گروه تحریمکنندگان نفت ایران پیوستند و دولت ایالاتمتحده، روزبهروز بیشتر نگران دخالت کمونیستها در جنبش ملی کردن صنعت نفت میشد. اگر به بازنگری اوضاع بپردازیم، میبینیم با توجه به این حقیقت مسلم که ملیگرایی از حمایت گسترده بیشتر طبقات و طیفهای فکری برخوردار بود، در فضای آن زمان و بهویژه بعد از روی کار آمدن آیزنهاور و سناتور جو مک کارتی، حضور یک جنبش کمونیستی و زیرزمینی که شوروی از آن حمایت میکرد، کافی بود تا این پدیده از چشم ایالاتمتحده یکسره محکوم شمرده شود. بدین ترتیب، بخشی از چرایی میانجیگری امریکا در مذاکرات ایران و انگلیس، بهواسطه کنترل و محافظت ایران در برابر کمونیسم بود. در سال ۱۳۳۰ و هنگامیکه امریکاییها تلاش جدی صورت میدادند تا انگلیس را از حمله نظامی منصرف کنند نیز چنین مقصودی دنبال میشد. کانون ماجرا، حمله به آبادان بود و دادن دوباره مهار پالایشگاه به بریتانیاییها. برای رسیدن به این هدف، تیپ مستقل شانزدهم چتربازان بریتانیا را آورده و در وضعیت آمادهباش مستقر کرده بودند. امریکاییها بهشدت مخالف دخالت نظامی بودند و استدلالشان هم این بود که در این صورت شوروی هم حملهای مشابه به مناطق شمالی ایران خواهد داشت و اینگونه بالاخره حمله منتفی اعلام شد. تا زمانی که حکومت دموکراتها در امریکا سر کار بود، سیاستهای اینچنینی دنبال میشد، اما همینکه در ژانویه ۱۹۵۳ ژنرال آیزنهاور از حزب جمهوریخواه زمام امور را در واشینگتن به دست گرفت، چرچیل نخستوزیر انگلستان، بیدرنگ راهی امریکا شد و طرحی را که بهعنوان عملیات چکمه (کودتا) تهیه دیده بود، در اختیار امریکاییها گذاشت که این بار آن را پذیرفتند....»
وقتی آیزنهاور با چرچیل همدست میشود
قدرت یابی همزمان دوایت آیزنهاور با وینستون چرچیل، موجب شد آن دو هر چه بیشتر به همگرایی سوق یابند. به واقع دیگر معلوم بود که با مشی دولت مصدق، دستکم در آینده نزدیک، این دو کشور از نفت ایران بیبهره خواهند بود. شاید بتوان پاسخ منفی و رسانهای شده رئیسجمهور امریکا به نخستوزیر ایران مبنی بر عدم همکاری با کشورمان را کلید زدن دور جدیدی از تقابل دانست. چنانکه رضا سرحدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران بدین امر اذعان دارد:
«نگرانی سیاستمداران امریکایی از روندی که در ایران پدید آمده بود، ناشی از سه دلیل بود: یکی اینکه جنبش ملی شدن صنعت نفت در ایران، در مبارزه علیه سلطه مالی و سیاسی انگلستان، به یک مبارزه ضدامریکایی تبدیل شود. به خصوص که این نهضت میتوانست سرتاسر خاورمیانه را درنوردد و کشورهای مختلف این منطقه را از نفوذ غرب رها سازد. در عین حال امریکاییها از این هراس داشتند که روند جنبش ملی شدن صنعت نفت، زمینهساز نفوذ هرچه بیشتر اتحاد جماهیر شوروی در ایران شود. به خصوص که حزب توده میتوانست آزادانه فعالیت کند و امکان مشارکت آن در روندهای سیاسی تسهیل شده بود. این ترس به حدی بود که مسئولان وزارت خارجه امریکا به صراحت به روند قدرتگیری حزب توده در ایران بهویژه در مرحله دوم صدارت مصدق که از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ آغاز شده بود، اعتراض کردند و نگرانی خود را از تشدید فعالیت حزب توده و توسعه کمونیسم به اطلاع مقامهای ایران رساندند. کار به حدی بالا گرفت که خود آیزنهاور در یک مصاحبه مطبوعاتی رسماً اعلام کرد، دولت امریکا برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم در ایران باید اقدامات لازم را به عمل آورد. روی کار آمدن آیزنهاور در واشینگتن در سال ۱۳۳۱ ش که تقریباً مقارن شده بود با روی کار آمدن وینستون چرچیل در انگلستان به نزدیک شدن واشینگتن به لندن کمک کرد و باعث شد تا این دو ابرقدرت مسیر یکسانی را در قبال دولت مصدق در پیش گیرند، اما نگرانی سوم امریکاییها، همانگونه که مطرح شد، سرسختی و قاطعیت دکتر مصدق در ملی کردن بیچون و چرای صنعت نفت و مخالفت وی با هرگونه طرحی بود که به قانون خلع ید جامه عمل نپوشاند. در واقع بعد از اینکه امریکاییها آخرین طرح پیشنهادی مشترکشان با انگلستان را به مصدق ارائه کردند و وی طرح کنسرسیوم بینالمللی برای خرید نفت ایران را رد کرد، رهبران سیاسی در واشینگتن به این نتیجه رسیدند که مصدق کسی نیست که بتوان با آن کنار آمد و در نتیجه سیاست براندازی، جای سیاست میانجیگری را گرفت. آنتونی آیدن وزیر امور خارجه انگلستان، در نهایت در کنفرانس واشینگتن که در اسفندماه سال ۱۳۳۱ ش برگزار شد، موفق شد نظر دولت امریکا در مورد مصدق را جلب نماید و او را سیاستمداری نشان دهد که اهل مذاکره و مصالحه نیست و برای خاتمه کار او، باید استفاده از نیروی قهرآمیز را در دستور کار قرار داد. مصدق نیز که خود به امریکاییها دل بسته بود، تلاش کرد تا نظر امریکاییها و شخص آیزنهاور را برای کمک به ایران جلب نماید که در نهایت با پاسخ منفی آیزنهاور روبهرو شد....»
سکوت تأیید آمیز شوروی در قبال همگرایی امریکا و انگلیس در برابر ایران
نکته در خور توجه در براندازی نهضت ملی ایران، سکوت دولت شوروی در برابر این رویداد است. به واقع همسایه شمالی با نظر به مصالح و شرایط خویش در این باره سکوت اختیار کرد. این امر البته کار متولیان و حامیان کودتا در ایران را آسان نمود. اکبر مشعوف، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره خاطرنشان کرده است:
«آیزنهاور پس از ورود به کاخ سفید، دکترین خود را اعلام کرد که بر اصول زیر استوار بود: الف، مقابله همه جانبه با شوروی و کمونیسم. ب، ممانعت از نفوذ شوروی و محصور ساختن آن در خاک روسیه از طریق ایجاد یک دیوار آهنین به دور این کشور. ج، بسط نفوذ و سلطه امریکا در کشورهای همجوار. د، استفاده از تبلیغ خطر کمونیسم برای گسترش سلطه امریکا در جهان. بر این اساس انگیزه اصلی دکترین آیزنهاور، بسط دایره نفوذ و سلطه امریکا بر کشورهای جهان سوم به ویژه کشورهای همجوار شوروی با استفاده ابزاری از کمونیسم تحت عنوان مقابله با نفوذ شوروی بود. در این مقطع زمانی، تحولات ناشی از ملی شدن صنعت نفت در ایران، موجب نگرانی انگلیس شده بود. انگلستان که نتوانسته بود ترومن را به مداخله در امور داخلی ایران و اعمال فشار بر دولت ملی دکتر مصدق ترغیب کند، با استفاده از تحرکات حزب توده و بزرگنمایی خطر نفوذ کمونیسم در ایران و اشتیاق امریکاییها برای دستیابی بیشتر به منابع انرژی و گسترش سلطه بر کشورهای جهان سوم که مبتنی بر دکترین آیزنهاور نیز بود، تشویق نمود تا امریکا سیاست مداخله مستقیم در ایران را علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت اتخاذ نماید و عملاً آیزنهاور سیاست انگلیس را که مداخله مستقیم در امور داخلی ایران و سرنگونی دولت مصدق بود، پذیرفت و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با همکاری امریکا و انگلیس و تسامح شوروی به وقوع پیوست. آیزنهاور که درخواست دکتر مصدق را مبنی بر کمک اقتصادی به ایران بیانصافی در حق مالیات دهندگان امریکایی دانسته بود، برای تثبیت دولت کودتا در ۳ سپتامبر ۱۹۵۴ مبلغ ۲۳۴۰۰۰۰۰ دلار کمک فنی در اختیار ایران گذاشت. دو روز بعد (۵ سپتامبر) آیزنهاور اعلام کرد، مبلغ ۴۵ میلیون دلار کمک فوری بلاعوض برای دولت زاهدی در نظر گرفته است. آیزنهاور برای جلوگیری از گسترش نفوذ شوروی در منطقه، کنترل ثروتهای نفتی و منابع معدنی و پرکردن جای خالی اتحادهای نظامی پیشین، بریتانیا دست به ابتکار جدید توسط جان فاستر دالس وزیر خارجه زد و مقدمات تشکیل پیمان بغداد را فراهم کرد. این پیمان در تاریخ ۲۴ فوریه ۱۹۵۵، در بغداد بین کشورهای ترکیه و عراق به امضا رسید و متعاقب آن انگلستان در ۳۰ مارس ۱۹۵۵، پاکستان در ۲۳ سپتامبر ۱۹۵۵ و ایران در ۱۱ اکتبر همان سال وارد پیمان بغداد شدند....»
و سرانجام «سیا» متولی کودتا در ایران
بیتردید طراحی و اجرای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آغازی بر بدبینی به امریکا در کشور ما قلمداد میشود. از این روی بازخوانی این رویداد تاریخی میتواند بخشی از ریشههای اختلاف میان این دو کشور را نمایان کند. این واقعه تا هم اینک نیز محل تفاوت نظر یا چالش به شمار میرود. سیدمحمد موسوی دهموردی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ماجرا را اینگونه تحلیل کرده است:
«در کودتای سال ۱۳۳۲، دولتهای انگلستان و امریکا بازیگران اصلی بوده و از مرحله ترسیم طرح کودتا تا مرحله اجرا بر آن نظارت داشتند. در واقع ملی شدن صنعت نفت از یک طرف و ترس از گسترش نفوذ کمونیسم از طرف دیگر باعث عزم مصمم انگلستان و امریکا برای انجام کودتا در ایران شد. کرمیت روزولت رئیس اداره خاور نزدیک سازمان سیا که فرماندهی اصلی این کودتا را برعهده داشت، در این باره میگوید: کودتای ایران نخستین عملیات مخفی علیه یک دولت خارجی بود که به وسیله سیا در ماههای آخر حکومت ترومن تنظیم شده بود، ولی بررسی درباره اجرای آن در حکومت دموکراتها (ترومن) که از مصدق جانبداری میکردند، متوقف گردید...، اما نهایتاً این مسئله با روی کار آمدن جمهوریخواهان و شخص آیزنهاور تسهیل گردید و امریکا با همدستی انگلستان و نیروهای سلطنتطلب و مزدوران داخلی آنها، کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را انجام داد....»
دست باز دولت آیزنهاور در سیاست، اقتصاد و امنیت ایرانِ پس از کودتا
دولت آیزنهاور پس از انجام کودتا در ایران در عرصههای سیاست، اقتصاد و امنیت کشورمان دست برتر یافت. به عبارت دیگر، به این دلیل که شاه بقای خود را مرهون امریکا میدانست، بسیاری از عرصههای مهم و راهبردی ایران را در اختیار آنان نهاد. سازمان سیا و گسیل داشتگان آن تا پیروزی انقلاب اسلامی، میوه کودتا را میچیدند و از مواهب سرشارش بهرهمند میشدند. سرحدی بازخوانی این فصل از تاریخ معاصر را به ترتیب پی آمده انجام داده است:
«شاید به جرئت بتوان گفت که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بزرگترین اشتباه امریکا در مورد ایران و تاریخ معاصر آن است. اشتباهی که به جایگاه منفی امریکا در افکار عمومی ایران دامن زد که اثرات آن تا به امروز قابل مشاهده است، اما چگونه این کودتا طراحی و عملیاتی شد؟ آنها ابتدا به وسیله سازمانهای تبلیغاتی همچون شبکه بدامن تلاش کردند، فضایی منفی علیه مصدق به راه اندازند. سپس طرحی را برای انجام کودتا برگزیدند که با نام آژاکس مشهور شد. مقدمات کودتا به وسیله عوامل انگلستان در ایران فراهم شد، ولی با توجه به اینکه با مشارکت امریکاییها به نتیجه رسید، به کودتای امریکایی معروف شد. در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عوامل امریکا و انگلستان همراه عوامل داخلی هوادار کودتا با خرید تودههای خیابانی و برخی سران اراذل و اوباش، در مقابل حیرت عمومی و سکوت افکار عمومی کودتا را به نتیجه رسانده و مصدق را سرنگون نمودند. محمد مصدق دستگیر و زندانی شد و تلاش مردم ایران برای استقلال و دموکراسی به شکست منتهی گردید. با موفقیت کودتا و سرنگونی مصدق ایران به کشوری دستنشانده تبدیل شد که در حوزه نفوذ غرب است. در واقع در این مقطع، راهبرد انتقام گسترده یا نگاه نوی آیزنهاور، زمینهساز رابطه دستنشاندگی میان تهران و واشینگتن شد. به نوشته گازیوروسکی استراتژی نگاه نو، همزمان با دستنشاندگی تهران تلاشی برای به دست گرفتن ابتکار عمل در قبال اتحاد جماهیر شوروی نیز بود. این راهبرد بر این اساس بود که ایران باید نقش مهمتری در منطقه در مقایسه با سایر کشورها از جمله پاکستان برای تأمین منافع امریکا ایفا کند. دولت آیزنهاور پس از کودتا در سه بعد نظامی، مالی و سیاسی، فعالیت گستردهای را در ایران آغاز کرد. واشینگتن که نگران ثبات سیاسی در ایران بود، در شهریور ۱۳۳۲ اعلام کرد دولت امریکا سالانه مبلغی بالغ بر ۲۳ میلیون دلار در قالب اصل چهار، در اختیار حکومت کودتا در ایران قرار خواهد داد. همچنین سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی امریکا از این مقطع به بعد، در ایران فعالتر شدند و همکاری نظامی و اطلاعاتی امریکا قوت بیشتری به خود گرفت....»