کد خبر: 1237644
تاریخ انتشار: ۱۳ تير ۱۴۰۳ - ۰۲:۲۰
شهید آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی نمادی از محبوبیت و کارآمدی ملی
شهر یزد، در عداد مناطق مذهبی ایران است. آنان در طول تاریخ خود به دین و متولیان آن گرایش فراوان نشان داده‌اند. این منطقه با مدیریت شهید آیت‌الله محمد صدوقی به اوج شکوفایی دینی رسید و تجربه‌ای نوین و ارجمند را رقم زد. اولین امام جمعه یزد پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ده‌ها مرکز عام المنفعه را ایجاد یا تعمیر کرد و البته جریان خدمت رسانی او به این شهر محدود نشد و تمامی ایران را دربرگرفت
 نیما احمدپور

جوان آنلاین: شهید محراب آیت‌الله حاج شیخ محمد صدوقی یزدی، نماد یک روحانی محبوب در تاریخ معاصر ایران قلمداد می‌شود. وی از مقطع بازگشت از حوزه علمیه قم به استان یزد تا هنگام شهادت، منشأ خدمات فراوانی به این خطه و نیز مناطق مختلف گوناگون کشور شد. مقال پی آمده با ابتنا به پاره‌ای روایات و اسناد، کارنامه آن عالم مجاهد را بازخوانده است. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 خدمتگزار توانا و گشاده دست مردم
شهر یزد، در عداد مناطق مذهبی ایران است. آنان در طول تاریخ خود، به دین و متولیان آن گرایش فراوان نشان داده‌اند. این منطقه با مدیریت شهید آیت‌الله محمد صدوقی به اوج شکوفایی دینی رسید و تجربه‌ای نوین و ارجمند را رقم زد. اولین امام جمعه یزد پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ده‌ها مرکز عام المنفعه را ایجاد یا تعمیر کرد و البته جریان خدمت رسانی او به این شهر محدود نشد و تمامی ایران را دربرگرفت. او در شهر‌های دیگر نیز آثار فراوانی از خویش بر جای نهاد. زنده‌یاد حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی محصل همدانی در این فقره آورده است:
«واقعیت این است که آیت‌الله صدوقی در شهر یزد، جایگاه بسیار بالا و والایی داشتند. بالاخص در دوره اوج‌گیری انقلاب اسلامی این شهر را به حرکت درآوردند. ایشان مجالسی را در مسجد حظیره برپا و از مردم دعوت می‌کردند تا در این مجامع حضور یابند. در پی سخنرانی‌های کوبنده ایشان و دیگر سخنرانان بود که مجسمه شاه در شهر یزد پایین آورده شد. البته در آن زمان، مقامات دولتی مانع از هرگونه فعالیت ضد رژیم می‌شدند، اما با وجود این سختگیری‌ها، آیت‌الله صدوقی به فعالیت‌های خود ادامه می‌دادند. ایشان در یزد یکه‌تاز بودند و هیچ کس نمی‌توانست در مقابلشان اظهار وجود کند! در این میان و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، موضع‌گیری صریح شهید صدوقی در مقابل ابوالحسن بنی‌صدر و برخی جریانات انحرافی نیز باعث گرایش بیشتر مردم به ایشان شده بود. باید گفت همان‌طور که مردم به امام علاقه‌مند بودند به آیت‌الله صدوقی نیز علاقه داشتند. از سوی دیگر آیت‌الله صدوقی، اقدامات زیادی را در یزد انجام دادند. در آن زمان مسجد حظیره به وسعت امروز نبود. شهید صدوقی چندین خانه را در اطراف مسجد حظیره خریداری و با طراحی نقشه‌ای جامع، این خانه‌ها را به هم متصل کردند و مسجد را گسترش دادند. این مسجد بعد‌ها در روند انقلاب اسلامی در شهر یزد نقش مهمی ایفا کرد. ایشان در سال ۱۳۵۹ تصمیم گرفتند تا در شهر یزد دانشگاه پزشکی تأسیس کنند و به من گفتند چند نفر یزدی در هندوستان زندگی می‌کنند، نامه‌ای می‌نویسم به آنجا سفر و با اساتید دانشگاه هندوستان برنامه‌ریزی کنید تا به یزد بیایند و در اینجا دانشگاه پزشکی تأسیس کنند... من به هند رفتم و سفرم دو ماه طول کشید. اقدامات اولیه صورت گرفت و اقلام مورد نیاز تهیه شدند. به ایران برگشتم و قرار شد از افراد کار‌آمد دعوت شود که به ایران بیایند و در تأسیس دانشگاه با ما همکاری کنند. آیت‌الله صدوقی، محلی را برای تأسیس دانشگاه تدارک دیدند. قرار بود آقای مهندس بازرگان از ایرانیان مقیم هند دعوت کند و اجازه این کار از سوی او صادر شود، اما وی مخالفت کرد و این مسئله بین شهید صدوقی و بازرگان، کدورت را بیشتر کرد. البته شهید صدوقی از تلاش خود برای تأسیس دانشکده پزشکی، دست برنداشتند و امروز مرکز پزشکی صدوق یزد و دانشگاه پزشکی، مکان مناسبی برای ارائه خدمات به مردم یزد است...». 

 برای هر دردی، درمان مناسبی را ارائه می‌کرد
شخصیت شهید صدوقی به گونه‌ای بود که بدنه جامعه را به سرعت جذب می‌کرد. این امر موجب شد در استان یزد، یکی از تجربیات شگرف دینی و اجتماعی حاصل شود. به واقع آیت‌الله پس از نیل به محبوبیتی گسترده، آن را در خدمت اصلاح شرایط سیاسی کشور نهاد و به انقلاب اسلامی شتابی ویژه بخشید. این امر موجب شد جریان نهضت در یزد و مناطق اطراف آن با حداقل هزینه توفیق یابد. آیت‌الله ابوالقاسم وافی نقش فراگیر شهید را اینگونه تحلیل کرده است:
«آیت‌الله صدوقی با حضرت امام، بیش از ۴۰ سال سابقه دوستی و همنشینی داشتند. بر اساس همین سابقه دوستی، همراهی آن شهید بزرگوار با رهبر کبیر انقلاب اسلامی، در همه مراحل مبارزاتی مشهود بود. ایشان از همان آغاز نهضت در سال ۱۳۴۱، وارد میدان مبارزه شدند. در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، از اولین علمای بلاد بودند که به خاطر دستگیری حضرت امام از یزد به تهران هجرت و در مجمع بزرگ مراجع و علمای وقت شرکت کردند و این تلاش به انحای مختلف تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه پیدا کرد. بیانیه‌ها، موضع‌گیری‌ها وروشنگری‌های ایشان علاوه بر آنکه در آماده‌سازی مردم انقلابی استان یزد مؤثر بود، موجی را در سراسر کشور ایجاد کرده و روحیه مقاومت و ایثار را در همگان زنده و نقشه شوم دشمنان و توطئه منافقان را خنثی می‌کرد. ایشان در برابر رهبری و در نگاه کلی مقام ولایت فقیه، تسلیم محض بود. به مسئله رهبری اعتقاد کامل داشت و در برابر خواست امام بزرگوار، کاملاً تابع بود. ایشان پیش از همه، توطئه منافقین در تضعیف ولایت فقیه را احساس کرد و با کمال قدرت به مقابله مستقیم با آنان بر‌خاست. ایشان همواره از کیان روحانیت مبارز و متعهد دفاع می‌کرد، مردم را از دو دستگی و افتراق برحذر می‌داشت، مقتضیات زمان را خوب درک و برای هر دردی، درمان مناسبی را ارائه می‌کرد. شهید بزرگوار محراب، شاید یکی از اولین شخصیت‌هایی بودند که توانستند خطوط التقاطی و رویکرد ملی‌گرایان کم‌مایه و غرب‌زده را تشخیص دهند و در برابر آن به طور قاطع ایستادند. موضع‌گیری‌های صریح و بی‌پرده ایشان در برابر دبیرکل وقت نهضت آزادی و دیگر لیبرال‌ها، زبانزد خاص و عام بود. بنی‌صدر در همه مراکز استان‌ها دفاتری را افتتاح کرده بود، ولی در یزد نتوانست، چون شهید صدوقی به‌محض اطلاع از تأسیس دفتر وی در استان یزد، دستور دادند تا به فاصله‌ای کوتاه، برچیده شود. درحالی‌که ضعف ناشی از بیماری شدید دیابت و نقاهت دوران پیری بر وجودشان سایه انداخته بود، صلابت و قدرت کم‌نظیری داشتند....» 

 قوای نظامی یزد در اغلب موارد تسلیم او بودند
همانگونه که اشارت رفت، شهید آیت‌الله صدوقی عالم تراز اول استان یزد به شمار می‌رفت. محبوبیت و نفوذ فراوان او در این منطقه، امکان رهبری مبارزات را برای وی بیش از پیش فراهم ساخته بود. مقامات امنیتی و نظامی یزد نیز نمی‌توانستند خواست آن بزرگ را نادیده بگیرند و ناگزیر از تمکین بودند. این استان در زمره نقاطی بود که پیام انقلابی امام خمینی را به اقصی نقاط کشور می‌رساند. حجت‌الاسلام والمسلمین غلامحسین ابویی نجف آبادی در تحلیل این نقش تاریخی می‌گوید:
«ایشان سرسختانه و شجاعانه با رژیم پهلوی مخالفت می‌کردند، اما مبارزاتشان بدون خودنمایی و اقدامات نمایشی بود. خاطرم است اولین بار که حضرت امام را دستگیر کردند و به تهران بردند، من در منزل آیت‌الله صدوقی بودم. ایشان لب حوض نشسته بودند و آب روی سرشان می‌ریختند و با ناراحتی می‌گفتند خدایا رحم کن، این حکومتی‌ها خیلی خونخوارند، خدایا! کاری کن این سید اولاد پیغمبر را اذیت نکنند!... البته پس از آن به تهران رفتند و در زمره علمایی بودند که برای استخلاص امام تلاش کردند. بسیاری از مأموران دولتی اصالتاً یزدی بودند و به‌خوبی با خلق و خو و شخصیت آیت‌الله صدوقی آشنایی داشتند. دو برادر همسر ایشان هم سرهنگ بودند. به‌طورکلی قوای نظامی و انتظامی، ملاحظه آیت‌الله صدوقی را می‌کردند و به خاطر صراحت و قاطعیت ایشان در بسیاری از موارد تسلیم‌شان بودند. من در آن روز در کنار آیت‌الله صدوقی در بالکن مسجد حظیره نشسته بودم و به سخنرانی کوبنده آقای راشد یزدی گوش می‌دادم که البته ایشان هم به خاطر آن سخنرانی تبعید شدند. طیاره‌ای هم مرتباً بالای سر مسجد پرواز می‌کرد و مأموران قصد داشتند تا از این طریق مردم را بترسانند. تا پایان سخنرانی آقای راشد، ما همچنان در مسجد بودیم. مردم شروع به شعار دادن کردند. مأموران هم اسلحه‌هایشان را به سمت مردم گرفته بودند. پس از مدتی، صدای تیر‌اندازی به گوش رسید. فرزندم حسین که بعد‌ها اسیر شد هم آنجا بود. به‌هرحال آیت‌الله صدوقی در آن روز تلاش کردند که درگیری‌ها وسیع نشود. این نکته را هم بگویم که اگر کسی در مبارزات و فعالیت‌ها، بی‌گدار به آب می‌زد و دچار انحراف می‌شد، ایشان به او تذکر می‌دادند. به هرحال حساسیت آیت‌الله صدوقی بر فضای سیاسی و اجتماعی، در دوره پس از انقلاب نیز ادامه یافت. ایشان در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی، ۹/ ۹۸ درصد از آرای استان یزد را از آن خود کردند. این رأی بالا نشان می‌داد که ایشان در یزد مخالفان کمی داشتند و اکثریت مردم به آن بزرگوار اعتقاد راسخ دارند. ایشان فراست و زیرکی خاصی نیز داشتند. زمانی که آیت‌الله صدوقی به یزد آمدند، عده‌ای از بزرگان و ثروتمندان شهر جلسه‌ای تشکیل دادند و قصد داشتند برای‌کمک به مردم اقداماتی انجام دهند. ایشان هم در آن جمع حضور پیدا کردند. آن روز صورتجلسه‌ای نوشته شد و همه حاضران امضا کردند. آیت‌الله صدوقی متن صورتجلسه را به منزل بردند و دوباره آن را مطالعه کردند. پس از مطالعه دقیق صورتجلسه متوجه شدند که آن‌ها قصد دارند از این طریق ایشان را بدنام و در خلال کار‌ها مشکلی برایشان ایجاد کنند! به همین دلیل به آن‌ها گفتند من این متن را به شما نمی‌دهم، اگر می‌خواهید به کارتان ادامه دهید، صورتجلسه دیگری برای خودتان تهیه کنید!... خلاصه شهید صدوقی از شرکت در آن جلسه و همکاری با آن‌ها منصرف شدند و البته بعد‌ها گفته بودند که اگر با آن‌ها همکاری می‌کردم، در همان ابتدا به من تهمت می‌زدند و مرا بدنام می‌کردند! این در حالی بود که آیت‌الله صدوقی در کمک به مستمندان و نیز طلاب، بسیار دست و دلباز بودند. اگر متوجه می‌شدند که طلبه‌ای مشکل مالی دارد یا بیمار است، علاوه بر شهریه، مبلغی به عنوان کمک به او می‌دادند....» 


 آرامش در عین دعوت به قیام
انقلاب اسلامی در یزد، با حداقل هزینه و نتیجه‌ای حداکثری به پیروزی رسید. این امر از یکسو به قدرت و ثقل وجودی آیت‌الله صدوقی و از سوی دیگر به آرامش و تدبیر او باز می‌گشت. وی در عین جلوگیری از برخی تندروی‌ها، جریان روشنگری عمومی را به جد پیگیری می‌نمود و پیام نهضت را به همگان منتقل می‌کرد. این امر در گزارشات ساواک نیز به شفافیت انعکاس یافته است. در مقالی بر تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی در این موضوع می‌خوانیم:
«در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، مناسبت‌های مذهبی، فرصت بی‌بدیلی را برای فعالیت انقلابی به خصوص روحانیون در مناطق مختلف کشور فراهم می‌کرد. به همین ترتیب حساسیت دستگاه امنیتی رژیم پهلوی بر برگزاری مراسم‌های مذهبی به خصوص در ماه مبارک رمضان دوچندان می‌شد. از طرفی روحانیت مبارز برای تبلیغ در شهر‌ها و روستاها، برنامه‌ریزی کرده و از سوی دیگر سازمان اطلاعات و امنیت، درصدد خنثی‌سازی و مقابله با این اقدامات برمی‌آمد. ماه رمضان سال ۱۳۵۷ در یزد نیز مانند دیگر نقاط کشور، با محوریت شخصیتی نظیر آیت‌الله صدوقی رنگ و بوی سیاسی به خود گرفته بود. در همین رابطه رئیس ساواک یزد در گزارشی به تاریخ ۵ مرداد ۱۳۵۷، قبل از آغاز ماه مبارک رمضان و با موضوع: طرح خنثی‌سازی اقدامات و تحریکات روحانیون افراطی در ماه مبارک رمضان می‌نویسد: کماکان اقدامات لازم به منظور خنثی‌سازی اقدامات و تحریکات روحانیون افراطی و متعصب مذهبی از طرف این سازمان و مراجع انتظامی معمول گردیده و در مدت تحت بررسی نیز عده‌ای از روحانیون مخالف به وسیله این سازمان و مراجع انتظامی توجیه گردیده و تذکرات لازم به آنان داده شده و عواقب وخیم رویه فعلی‌شان نیز به آنان تفهیم گردیده است و این اقدامات تا اواخر ماه مبارک رمضان ادامه خواهد داشت. ضمناً حاج شیخ محمد صدوقی ظاهراً در حوادثی که اخیراً در منطقه یزد رخ داده، مردم را در اجتماعات متشکله از جمله مجلس ترحیم یک نفر معدوم در اردکان و سایر اجتماعات که در مساجد تشکیل می‌شود، به آرامش و برقراری نظم دعوت می‌نماید، لیکن در سخنرانی‌های خود و تماس‌های خود و تماس‌های تلفنی که با افراد مورد اعتماد دارد، مردم را علیه دولت تحریک می‌نماید...، اما با وجود اتخاذ تدابیر امنیتی در این رابطه شواهد نشان از آن داشت که فعالیت‌های روحانیت نه تنها در شهر یزد، بلکه در دورافتاده‌ترین روستا‌ها هم ساری و جاری بود، به طوری که پس از ماه مبارک رمضان در گزارشی از ژاندارمری یزد به ساواک آن منطقه به تاریخ ۱۳۵۷/۶/۱۶ آمده است: از اول ماه رمضان سال جاری نامبرده بالا (آیت‌الله حاج محمد صدوقی)، حدود ۲۰ نفر طلبه را با یک دستگاه مینی‌بوس به بهاباد اعزام و هر یک از طلبه‌های مورد نظر در روستا‌های بهاباد، اقدام به تبلیغات مضره و ضد میهنی نموده و اهالی را به بلوا و شورش تحریک می‌نمایند....» 

 و سرانجام در لحظه رستگاری... 
در دوران پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بسا عناصر و جریانات با آیت‌الله صدوقی به مخالفت و حتی دشمنی رسیدند. در دوران مبارزه عوامل ساواک و در مقطع برقراری نظام، سازمان‌های التقاطی به ویژه جریان موسوم به مجاهدین خلق در این زمره بودند. آیت‌الله با علم به آنکه منافقین وی را در زمره اهداف ترور خویش قرار داده‌اند، راضی به گوشه‌نشینی و عدم حضور در اجتماعات نشد. این بود که در یازدهم تیرماه ۱۳۶۱، همزمان با دهم ماه رمضان و پس از اقامه نماز جمعه در مسجد ملا اسماعیل یزد، مورد سوءقصد منافقین قرار گرفت و به شهادت رسید. روزنامه جمهوری اسلامی در مورد ۱۱ تیر ۱۳۶۳، ماجرا را از قول یک شاهد عینی به این شرح روایت کرده است: 
«در ساعت ۱۳ و ۲۰ دقیقه روز جمعه یازدهم تیر ماه ۱۳۶۱، مصادف با دهم ماه مبارک رمضان، مردم همیشه در صحنه یزد مانند هفته‌های پیش، در مسجد ملا اسماعیل آن شهر گرد هم آمده بودند تا نماز عبادی- سیاسی جمعه را به امامت آیت‌الله صدوقی به جا آورند. صبح روز حادثه، آیت‌الله صدوقی مشغول کار‌های قبل از نماز جمعه شد و حدود ساعت ۱۱ به اتاقی که همجوار اتاق برادران پاسدار بود، آمد و مشغول نماز گردید و شاید حدود نیم ساعتی نمازشان طول کشید. خطبه‌ها شروع شده بود و آقا مشغول صحبت بودند. به یکی از پاسداران اشاره کردند و گفتند به مردم بگویید همراه مؤذن اذان را تکرار نکنند. مثل اینکه آقا آن روز خیلی عجله داشت، مانند کسی که انتظار می‌کشد! با وجود کهولت سن زیاد، احساس خستگی نمی‌کرد. در بین دو خطبه، یکی از برادران پیشنهاد قرائت اطلاعیه‌ای را داد، ولی ایشان قبول نکرد و گفت وقت نیست! یکی از برادران سپاهی دستمالی از جیب درآورد و به ایشان تعارف کرد تا عرق‌های صورت و پیشانی خود را پاک کنند، ولی شهید صدوقی با تغیر گفت مگر نمی‌بینید مردم در این گرما چطور عرق می‌ریزند؟ چطور من عرق‌هایم را خشک کنم؟... بلافاصله برای خطبه دوم برخاست و بعد از اتمام خطبه‌ها نماز خواند و بعد از اتمام نماز عصر، از محراب به طرف محلی که اتومبیل قرار داشت، حرکت کرد. شهید صدوقی خیلی عجله داشت. در این لحظه بلندگو‌های مسجد برای اینکه ایشان بتوانند تشریف ببرند به صدا در آمد و از نمازگزاران خواسته شد سر جای خود باقی بمانند. شهید صدوقی سپس صحن قدیم را ترک کرد و وارد صحن جدید شد. در این محل، برای پوشیدن کفش‌های خود ایستاد. در این لحظه جوانی از پشت سر، محکم گردن آیت‌الله صدوقی را گرفت. در این حال محافظان آیت‌الله و برادران سپاه که ابتدا فکر کرده بودند که شخص مذکور قصد بوسیدن صورت آیت‌الله را دارد، بلافاصله وارد عمل شدند و می‌خواستند این مهاجم را از امام جمعه یزد جدا کنند که متأسفانه تلاش آن‌ها به ثمر نرسید و چند ثانیه بعد انفجار مهیبی به وقوع پیوست. در پی انفجار، قسمت‌های پشت بدن، ستون فقرات و شکم به پایین حضرت آیت‌الله صدوقی مصدوم شد و قبل از اینکه به بیمارستان برسد، به لقاءالله شتافت....»

برچسب ها: علما ، شهر مذهبی ، روحانیت
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار